حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۴۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۵
ارديبهشت

خوابها دو دسته ان:

خوابهایی که بهشون میگن اضغاث احلام

همون الکی و مزخرف خودمون!

و یه سری دیگه خوابهایی که بهشون میگن: رویای صادقه

یعنی خوابهایی که برگرفته از واقعیت و حقیقت باشن

به نظر بنده خوابهای دسته دوم یعنی صادقه سه دسته ان:

(البته نمیدونم این دسته بندی از خودمه یا طی مطالعاتم کسب شده)

۱: خوابهایی که خبر از گذشته میدن

گذشته واقعیتی است که اگر تمام زوایای اون پنهان نباشه اکثرش هست!

گاهی اوقات خدا توفیق میده و میشه توی خواب گذشته رو عینا و دقیقا همانگونه که بوده و اتفاق افتاده مشاهده کرد

همچون بزرگانی که واقعه کربلا را در خواب از اول تا اخر یا قسمتیشو دیدن

حالا ممکنه کسی گذشته خودشو ببینه یا مثلا اجدادشو یا حتی گذشته و تاریخ کشورش و ...


۲: خوابهایی که خبر از آینده میدن

این نوع خوابها که معمولا بسیار هم مورد توجه افراد قرار میگیرن

به دو صورت رخ میدن:

صریح یا سمبلیک

خبر از آینده صریح:

خبر از آینده گاه به صراحت و شفافیت در خواب رخ میده

مثلا یادمه یه روز تو حجره با دوستی نشسته بودیم

ایشون روشون به سمت در حجره و حیاط مدرسه بود

بارون هم شروع کرد به اومدن نم نم

یهو خشکش زد

بهش گفتم چی شد؟!

گفت:

همین صحنه رو من دیشب تو خواب دیده بودم

تو اینجا نشسته بودی

بیرون بارون میومد و ...

یعنی دقیقا صحنه ای که قراره در آینده رخ بده رو فرد مشاهده میکنه

که اینجور خوابها نیازی به تعبیر و تفسیر نداره


خبر از آینده سمبلیک:

گاه در خواب حوادث و وقایع آینده به ما نشون داده میشه

اما نه به صراحت بلکه با رمز و راز فراوان

مثلا بنده زمانی که دبیر و معاون فرهنگی یه دبیرستان بودم

از جمله برنامه هام خوندن روزانه یه حدیث کوتاه بود

از روی دفترچه ای که ویژه برنامه های صبحگاه بوث

و همه بچه ها داشتن یه نسخه از اونو

شبی خواب دیدم دفترچه سر صف از دستم افتاد روی زمینی

که یه کم آب هم جمع شده بود

هر چقدر خم شدم که برش دارم نمیتونستم

دستم بهش میرسید اما هر چی چنگ میزدم که برش دارم

نمیشد برش داری...

صبح هرچی به تعبیرش فکر کردم به نتیجه ای نرسیدم

اون روز سر صف هر چقدر دفترچه رو گشتم که حدیث رو پیدا کنم

نتونستم!

روش ما این بود که یه حدیث رو طی هفته تکرار میکردیم

اما هر چی دفترچه رو ورق میزدم اون حدیث رو

که روزای قبل هم خونده بودم پیدا نمیشد

بچه ها به تکاپو افتادن و دفترچه های خودشو دادن بهم

باز پیدا نشد و ...

خلاصه!

تعبیر خواب دیشب ما معلوم شد

اما چون به صورت سمبلیک این واقعیت رو نشون داده بود

نتونستم پیشاپیش ازش مطلع باشم

و به فکر چاره!

اینجاست که محتاج علم تعبیر خواب و اونایی که تعبیرخواب بلدن

و معروفن به معبر میشیم.

۳: دسته سوم خوابها هم واقعیتهای درونی انسان رو بهش تذکر میدن

حالا این انسان میتونه خودش باشه یا دیگری

خوابایی که انسان در مورد دیگران میبینه

و اونا رو در حالت خاصی مشاهده میکنه

خوب یا بد

مثل خوابهایی که در مورد اموات میبینن

یادمه برای اولین بار که رفتم هییت بوشهری های قم

منبری از مردم خواست که به هییت کمک کنن

ما هم از حال و هوای معنوی اونجا

و خدمات خیلی خوبی که به مستمعا میدادن خوشمون اومد

و به نسبت جیب طلبگیمون یه پول نسبتا درشتی دادیم

همون لحظه یاد پدربزرگم افتادم

که جزو مداحا و پامنبری های قدیم شهرمون بود

و ثوابشو اهدا کردم به روح ایشون

همون شب در خواب دیدمشون که روبروی من ایستاده بودن

و داشتن بهم نگاه میکردن

بدون اینکه حرفی بزنن

چهره شون همون چهره کهنسالیشون بود

اما دیگه کمرخمیده نبود و صاف ایستاده بود

یه اورکت امریکایی سبز که اوایل انقلاب میپوشیدن هم داشت

که خیلی تمیز بود اما کهنه و ساییده بود لبه هاش

...

همون طور که میبینین این خواب از نوع سوم

ترکیبی از صراحت و سمبلیکه

تشکر و رضایت پدربزرگ از حضور و نگاهش

و اوضاع مناسبش اون طرف از قامت صاف و لباس تمیزش برداشت میشه

اما چرا لباسش کهنه و ساییده بود؟!

...


پ.ن:

پست مینیمال ندیدی مگه؟!

والا...

  • حاجی ره
۲۵
ارديبهشت

یه بار که مادرم و سه قلوها و پدر مادرشون

با ماشین خودشون اومده بودن قم

همین که رفتم دم در

دو تا از سه قلوها پریدن بغلم

از اون یکی خبری نشد

با همه سلام و روبوسی و اینا

احوال اون یکی قل!!! رو گرفتم

مادرم گفت: تو ماشینه سرش درد میکنه

درو باز کردم بغلش کردم

با این که دیگه خیلی بزرگ شدن و نمیشه زیاد بغلشون کرد

دیدم چشاش پر اشکه

ولی صداش در نمیاد

بدون اینکه چیزی بگه

دستاشو انداخت دور گردنم

اینقدر دلم به رحم اومد...

رفتیم داخل

کنار دیوار تکیه دادم 

و جوری نشوندمش که بهم لم بده

و سرش رو سینه ام باشه

آروم آروم گیجگاه و پیشونیشو ماساژ میدادم

حواسمم بود که بعضی وقتا

همینجور قطره های اشک از چشش سر میخورن پایین

چند دقیقه که گذشت

اینقدر ساکت و بی حرکت بود

که فک کردم خواب رفته

آروم دستمو کشیدم ...

با دستش دستمو گرفت برد سمت سرش

ادامه دادم...

کمتر از ربع ساعت داشت عین یه قورباغه تو اتاق ورجه ورجه میکرد!


پ.ن:

ماساژ دهنده گیجگاهم آرزوست...

  • حاجی ره
۲۵
ارديبهشت

صلی الله علیک یا سیدتنا زینب...

  • حاجی ره
۲۵
ارديبهشت

مصاحبه موکول شد به شنبه

و این یعنی به فنا زفتن جمعه

با ادامه سردرد عصبی...


ممنونم از 

محبتهاتون

دعاهاتون

نذرهاتون

...


همچنان سردردی داریم

که از ظهر شروع میشه

و مارو از هر کاری میندازه

شدیدا بیحوصله

عصبی

فقط دراز کشیدم

و یا خوابم یا دارم هعی پهلو به پهلو میشم

تا حدی که جواب زنگ و پیامکها رو هم نمیدم

این یکی دو روزه مارو عفو کنید

ولی این نیز بگذرد

فقط خدا کنه

به دعای خیر دوستان

به خیر و خوشی بگذره...


+ امشبم توفیق بشه

و این سردرد بزاره

میرم خونه استاد الهی

دعاگوییم اونجا عزیزان رو...

  • حاجی ره
۲۵
ارديبهشت


این روزا خیلی فکر میکنم...

میرم آشپزخونه

میشینم رو چهارپایه

دیس آلبالو خشکه و قیسی و آلو و ...رو دستم میگیرم

(هدیه روز مرده!!!)

آروم آروم و با حس میخورم

و فکر میکنم

به آینده

...


پ.ن:

سه تا عمه دارم که شهرستان زندگی میکنن!

:)))


+ بیشتر از مصاحبه

نگران اینم که نکنه ه.خ جای جعبه های شکلات رو پیدا کنه

یا شکلات تلخی رو که تو فریزر نگه میدارم تا یخ باشه رو

بخوره یهو!!!

  • حاجی ره
۲۵
ارديبهشت


ای آنهایی که چند روزه 

کامنت نمیدین

اپ هم نمیشین

یا اگه میشین پیامکی

فک نکنین ما نفهمیدیم که 

اعتکاف رفتین!

والا...

  • حاجی ره
۲۴
ارديبهشت


صبح با صدای زنگ موبایل ه.خ از خواب پا شدم!

خودش که هیشوخ با صدای موبایلش پا نمیشه

من باس صداش بزنم تا پاشه قطعش کنه!!!

پا میشه و همونجور که خوابالود نشسته: سلام و علیک و تبریک...

بعد میگه: حاجی نبینم تنها باشی!

(نیمه شب که رسیده، دیده تنها موندم خونه و نرفتم پیش رفقا!)

میگم: ما تنها دنیا اومدیم و تنها هم از دنیا میریم....


+ پیامبر اسلام در مورد ابوذر فرمود:

خدا ابوذر را رحمت کند

تنها زندگی میکند

تنها میمیرد

و تنها محشور میشود!

آخر نیز

در دوره خلافت عثمان

به خاطر اعتراضات و انتقادات صریح و بی پروایی که

به بذل و بخشش ها و حیف و میل بیت المال داشت 

به ربذه تبعید شد

و در تنهایی از دنیا رفت

و پیشگویی پیامبر به حقیقت پیوست...

روحش شاد


+ مهمون داریم

ه.خ دست و دلباز شده قراره بریم یه فلافلی

که سوری های جنگ زده باز کردن، مهمون او!

یه ساعتی از محضر دوستان مرخص میشم...

  • حاجی ره
۲۴
ارديبهشت

همونجور که بر همگان بسی واضح و مبرهن است

بنده گردن همه دوستان مجازی بالاعم

و بسیاری از دوستان بالاخص

حق دارم!!!

والا...


+ احتمالا فردا

شایدم شنبه

مصاحبه بسیار بسیار بسیار مهم

و بسیار بسیار بسیار سختی دارم

که اگه قبول بشم مسیر زندگیم عوض میشه...

از تک تک دوستان 

از همه شماهایی که

همیشه به حقیر محبت داشتین

حتی در حد گذاشتن یه کامنت

میخوام که دعا کنین:

اگر قبولی در این مصاحبه به خیر و صلاحمه

قبول بشم

و الا فلا...


+ دو روزه که از سردرد های عصبی ناشی از این مصاحبه و ... زندگی ندارم!


++ این عکس هم تقدیم به همه اونایی که به دعایی مارا یاری کردند... (کلیک!)

  • حاجی ره
۲۳
ارديبهشت

این پست بنا به درخواست مکرر بعضی از کاربران ایجاد شده

امید است که مورد توجه و استفاده تمامی عزیزان قرار گیرد:


اگه کشیدن لپ شمارو راضی نمیکنه

و مصرفتون بالاتر از ایناس

باید برین تو کار گازیدن

همون گاز گرفتن

و از اونجا که هیچ بچه عاقلی لپشو نمیده شما که گاز بگیرین

(البته سه قلوها این خریت رو میکردن!!!)

بایستی تدابیری اندیشیده شود 

که هدف با پای خودش بیاد تو تله

بنده پرکاربردترین و ساده ترین شیوه رو محضرتون ارایه میکنم:

حس مهم بودن به خودتون بگیرین

با نگرانی به چپ و راس نگاه کنین

و از هدف بخوایین که بیاد تا رازی رو باهاش در میون بزارین

سرتونو ببرین جلو

انگار میخوایین در گوشش یه چی بگین

ترجیحا یه دستتونو هم بزارین رو شونه اش

که بتونین یه دل سیر گاز بگیرین

و زود در نره هدف!!!

در این حالت لپ مورد نظر

خودبخود به سمت دندانهای از پیش تیز شده

و دلهای از قبل صابون زده شما نزدیک شده

نزدیک شده

فقط کافیست

فرصت را غنیمت شمرده

به جای زمزمه کردن در گوش

لپ رو بچسبین و حالشو ببرین!


پ.ن:

با فریاد و فرار هدف بعد از گاز گرفته شدن

خودتونو اصلا نبازین

معذرت خواهی کنین

و بگین واسه جبران حاضرین یه راز واقعی رو بهش بگین

مطمین باشین هدف مذکور باز خر شده

و لپشو با پای خودش پیش دندونای شما میاره

بنده خودم صدها بار سه قلوهارو اینجوری دوباره و سه باره حتی

گاز گرفتم چه گاز گرفتنی

والا...


+ الهی تقبل منا...

  • حاجی ره
۲۳
ارديبهشت

خدا قبول نکنه اعتکاف اونایی که تو دعاهاشون به یاد دوستان مجازی آرزومند اعتکاف نیستن!

+ آیکون حاجاغای نفرینگر

  • حاجی ره