۱۲
فروردين
دیروز صبح بعد از نماز صبح رفتم بیرون آش خوردم!
ظهر مامانم آش ترش درست کرد!
بعدش خواهرم زنگ زد: شوربا دوس داری واست درست کنم؟!
جواب مثبت دادیم! (جواب مثبت دادن واسه مون عقده شده!!!)
عصری هم رفتیم و شوربا زدیم!
شبش هم با پسرخاله رفتیم شبگردی و کنترل خیابونای شهر!!!
میخواستیم یه جا انتخاب کنیم واسه شام (با حاصل دسترنج موشگیری!)
بوی خوش آش به دماغمون خورد!!!
گفتم: بریم آش؟!
میگه: سگ رو با کلنگ بزنه این وقت شب آش نمیخوره!!!!!!
رفتیم داخل مغازه
دیدیم داره واسه فردا آشو آماده میکنه!
قسمت نبود!
+ بابام میگه شبیه آش شدی!!!
++ آش میبینم یاد آرش (علیه ما علیه) میافتم!
+++ امروز صبح هم با پسرخاله آش زدیم!!!