حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۳۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۴
فروردين


ماهها پیش

یکی از رفقای روحانی

که در یکی از کشورهای خارجه! مشغول تبلیغه

بهم ایمیل داد که:

یه خانم تازه مسلمان رو میشناسم

که خیلی علاقه داره با یه ایرانی مسلمان ازدواج کنه!

فقط شرطش اینه که بیای اینجا بمونی حاجی!!!


بعد هم لینک صفحه اجتماعیشو!!! 

گذاشته بود واسم

لیکن... 

نه اینکه ما فیلترشکن و اینا نداشتیم!

حتی نرفتیم همسر آینده مونو ببینیم!!

و اینجوری شد که یه شکست عشقی دیگه خوردیم!!!

لاحول و لاقوه الا بالله...

  • حاجی ره
۲۴
فروردين

از عید به بعد برنامه غذاییمونو عوض کردیم!

من که گفتم رژیمم و میخوام کمتر بخورم

(در طب سنتی و اسلامی: بهار بهترین موقعست واسه پاکسازی و اینا)

صبحانه هم که تو محل کار میخورم!

فقط واسه تو درست میکنم و خودم میرم!

ه.خ هم فرمود: ظهرها نمیرسم واسه نهار و سخته و اینا

قرار شد به صبحانه و شام!

دو وعده ای!


پ.ن:

الان باز داره غرغر میکنه که شام چی داریم

دیر شد و اینا!

من برم یه فرنی بزنم 

بکنم تو حلقش بگیره بخوابه بچه!

والا...

  • حاجی ره
۲۴
فروردين


رفیق طهرانی: فیلتر شکن داری؟!

+ نه!

رفیق طهرانی: واقعا؟!

+ پس چی! فک کردی من مثه تو قانون شکن و بی تقوام؟!

رفیق طهرانی: خیلی خری!!!


پ.ن:

آخرم از ایمیل خودش یکی دانلود کرد خبیث!


بهش میگم: این لپ تاپ پاک و مقدسه!!! نری...

میگه: خفه شو!

  • حاجی ره
۲۳
فروردين


میدان آستانه

کنار چهار مردون

در خروجی شیخان

اگهی زده بود:


به چند باغدار نیازمندیم!

(معتاد نمیخواهیم)

*******0912


پ.ن:

ملت اعصاب ندارنا!!!


+ با خودم گفتم:

اگه دو سال پیش بود که نه کار داشتم، نه کلاس  زبان

اهمین الان زنگ میزدم!

  • حاجی ره
۲۳
فروردين

امروز سر کلاس زبان استاد که گوشی جدید گرفته میگه:

بیایید با هم عکس بگیریم!

میگم:

استاد! نورش لباس مارو خراب میکنه!

حالشو گرفتم!

:))))


پ.ن:

اینجا!


  • حاجی ره
۲۳
فروردين


ما سه تا برادریم

برادر بزرگم نه اسلامو قبول داره نه انقلابو (لائیکِ ضدِ انقلاب!)

برادر وسطیه اسلامو قبول داره اما انقلابو نه (مسلمانِ ضدِ انقلاب!)

منم که کوچیکترینم روحانی و حاجاغام! (مسلمان انقلابی!)


پ.ن:

فک کنم اگه یه برادر کوچیکتر از خودم داشتم

پیامبر میشد!!!

  • حاجی ره
۲۳
فروردين


چهل روز گذشت...

  • حاجی ره
۲۲
فروردين
یکی از رفقای طلبه تهرانی امشب تشریف آوردن
بعد عین بختک خودشونو انداختن رو لپ و نت ما
اونوخ من عین کوزت نشستم تو آشپزخونه
واسه عاغا شام آماده کنم!
پ.ن:
چشاشم سبزه
نمیشه چیزی بهش گف
والا...
  • حاجی ره
۲۲
فروردين

سالها قبل

موقعی که ساکن حجره بودم

عجیب زده بود به کله ام که پاشم برم یه روستایی جایی

یه کم تو طبیعت و با مردم طبیعی! زندگی کنم

(طبیعت به معنای اعم: کویر کوهستان و جنگل)

از شهر و درس و آدما و کار و تکنولوژی و ... دور بشم

از اون طرف هعی با خودم میگفتم:

خب اونوخ این همه کار و مسئولیت و وظیفه و تکلیف و اینا چی میشه!؟

اصن حق دارم همچو کاری بکنم؟!

اینقدر ذهنم درگیر این مسئله شده بود

از یه طرف رفتن از یه طرف حق چنین کاری رو داشتن

آخر رفتم پیش استادی

از دوستان و نزدیکان آقای بهجت ره

که خیلی از راهنماییها و مشورت های زندگیمو با ایشون انجام میدم

حرفهای دلمو بهش گفتم

جوابی که داد خیلی متعجبم کرد:

حاجی! منم اگه میتونستم

دلم میخواست برم یه روستایی تو جنگل زندگی کنم

که هیشکی منو نشناسه

بشم امام جماعت روستا

( رئیس دفتر یکی از مراجع قم هستن ایشون!!! و شمالی )

پ.ن: 

هر چند اون موقعها نشد که بشه

ولی این تو ذهنم موند اگه شد 

خرم آن‌ روز کزین منزل ویران بروم

راحت جان طلبم وز پی جانان بروم

گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب

من به بوی سر آن زلف پریشان بروم

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم

انگیزه نوشتن این پست:

اینجا و آنجا

  • حاجی ره
۲۲
فروردين


اینقدری که من واسه رفتن دوستان از بلاگ و بلاگفا حرص میخورم و ناراحت میشم

اگه واسه زندگی خودم حرص خورده بودم و ناراحت شده بودم

الان با زن چهارمم تو جزایر بالی بودیم!

والا...

  • حاجی ره