حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۰۷ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۴
مهر

هنوز ساعت هشت نشده 

تیم تحقیقاتی یکی یکی خداحافظی میکنن و میرن!

ساعت از هشت که میگذره

فقط من موندم و رفیق قزوینی!!!

با "سید" که ابدارچی و خدماتی اونجاست!

پیرمردی پر شرّ و شور

که حسابی سر به سر هم میزاریم!

یهو چراغا دونه دونه خاموش میشن!

من:

بابا سید! داریم کار میکنیم!

سید:

میدونید فردا چند شنبه است؟!

رفیق قزوینی:

جمعه است!

سید:

امشب هم شب جمعه است!

پاشید برید دیگه!!!

هنوز اینارو یاد نگرفتید!!!

من:

سید روشن کن چراغارو! 

سر جدّت!

ما دوتا مجردیم!!!


پ.ن:

تیتر این پستو ترجمه نکردیم

که نشه چماق تو دست بعضی!

والا...


  • حاجی ره
۰۴
مهر

از برکاتی که پست 460 (همون پست پفکیه!) داشت

این بود که:

خیلیا نتونستن جلو خودشونو بگیرن

و از خواننده خاموش تبدیل شدن به خواننده گویا!

حالا هر چند کم گویا!!!

و ثمره دیگه اش هم واسه بنده این بود

که فرصتو غنیمت شمردم 

(همون سوء استفاده!!!)

و صفحات وبلاگ دوستانم رو از چهار به شیش ارتقاء دادم!!!

والا...


پ.ن:

مردم طعمه گیر میارن و با دوستاشوم میرن ماهیگیری

ما باید پست های خفن بزاریم که دوستان و خواننده هامونو شکار کنیم!!!

اینه رسمشه؟!

والا...


  • حاجی ره
۰۴
مهر

در عکس پست م م 466 چند سوسک میبینید؟!

دور آنها خط بکشید

و برای ما بفرستید

تا در قرعه کشی سفر سه روزه به قم شرکت کنید!!!

  • حاجی ره
۰۴
مهر

اون دو تا پست رو گذاشتم 

که اینو بگم:

ساعت هشت صبح بری تا هشت شب سر کار

اونوقت بیای کامنت دوستان و رفقارو بخونی

روحیه بگیری

شارژ بشی

لبخند بزنی

...

اونوخ چی میبینی؟؟؟

اینو...


چهارشنبه 3 مهر1392 ساعت: 23:38 توسط:
حاجی بات قهرم دیگه هیچ وقت بهت کامنت نمیدم 
یادم تو را فراموش والا...
   ایمیل [خصوصی]
م م 465: البیامکات! (پیامکها!)


و این ...

سه شنبه 2 مهر1392 ساعت: 20:48 توسط:
حاجی خیلی بی معرفتی اومدم قم مطمئن باش به دیدنت نمیام 
والا ... 
ینی یه نیم خط جواب کامنت دادن اینقدر وقت گیر و سخته ؟؟؟
  ایمیل [خصوصی]
م م 460: البفک الملحی!!! (پفک نمکی!)

و بعضی دیگه ...

عاخه این انصافه؟

چطور دلتون میاد خدایی!!!

والا...


  • حاجی ره
۰۴
مهر

عصری کلاس زبان نداشتم

میخواستم نوبت عصر هم بمونم موسسه

استاد دعوتم کرد به ناهار

رفتیم از بیرون جوجه کباب گرفتیم

و تلپ شدیم کتابخونه اختصاصی و تخصصی استاد

که همون نزدیکی ها بود!

مخفیانه صحبت های استادو ضبط کردم!

خیلی حرفهای خوبی میزنه!!!

واقعا یه اعجوبه علمیه!

از خاطرات سفر تحقیقاتی آلمانش گفت!

چقدر عادم حسرت میخوره!

بعد ناهار کتاب 700 صفحه ای راهنمای تاریخ علم چاپ ترکیه رو 

گذاشتم زیر سرم واسه خواب!!!

(همین نکته نشون میده بنده چقدر عالم و دانشمند و محققم! والا...)

یه ساعت خوابیدم و بعد برگشتم موسسه تا هشت شب!


  • حاجی ره
۰۴
مهر

ساعت هشت تا یک رفتم موسسه تحقیقاتی!

عملا شدم امام جماعت اونجا!

استاد هم مارو خجالت میده و میایسته پشت سر ما!

بارها امتحان کردم ولی هیچ وقت قبول نمیکنه جلو بایسته!

دکترای شیعه شناسی!!!

دو برابر من سن!!!

مدیر پروژه تحقیقاتی فوق الذکر!!!

اونوخ پشت سر من که شاگردشم میایسته به نماز!!!

نمیدونم...

شایدم من خیــــــــــــــــلی عآدم خوبی هستن و خودم خبر ندارم!!!!!!!!!

والا...


  • حاجی ره
۰۴
مهر

پیامک اومد که:

حلسه اخلاق

ساعت هفت فلان جا!!!

همخونه ای گرام میفرمایند که:

حاجی! بعد جلسه که صبحانه میدن!

پس من دیگه صبحانه اماده نمیکنم!!!

صبح بعد از نماز خوابیدیم

خواب موندیم جلسه رو!

دیر شد خیلی!

من قیدشو زدم

همخونه ای رفت!

صبحانه: یه عدد انار شیرین که مادرم واسم آورده!


این عکس هم از خودمه:

http://www.8pic.ir/viewer.php?file=08567062447911574930.jpg

شاید اگه آخوند نمیشدم، عکاس خوبی میشدم!

الخیر فی ما وقع!

والا...


  • حاجی ره
۰۳
مهر

همیشه دوس داشتم 

پیامک های رد و بدل شده بین خودم و دوستان (از نوع حقیقی لا مجازی!) رو پست کنم

که فضای پیامکی یه عده از طلبه هارو هم ببینید:


پسرخاله ام (البته ایشون دانشجو تهرانه!): 

عجب آخوندی هستی!!!

من:

سلام!

چه جور آخوندی هستم؟!

پسرخاله:

بد!


پ.ن:

این پیامک ها همینجا خاتمه یافتند

و اگه شما چیزی فهمیدین

منم فهمیدم!

والا...


نمونه دیگه:

من: 

کلاسو ضبط کن تا من بیام!

رفیق طلبه قزوینی:

برو بمیر!



یه نمونه دیگه:

یک طلبه (از طلبه های تهرانی):

.... ........ ...... ..... .... .............. .... (سانسور شد!)

من:

.... .... ... .. ......... ............... (ایضاً سانسور شد!)

طلبه تهرانی:

.... .... ... .. ......... .........  ...... ........

من:

برو گم شووو کصافط

میخوای منو آلوده به گناه کنی؟!

برو از خدا بترس!!!


طلبه تهرانی:

خفه بمیر باو!

کمک به مومنه!

ثوابم داره!


پ.ن:

این پست کاملا مستند و حقیقی بود!

خداوند مارا بفرماید مشمول لطف و رحمتش!


نکته ضروری:

خیلی از الفاظ واسه ما طلبه ها

معانی کاملا متفاوتی داره با اونچه در میان مردم معروفه!

مثلا "برو بمیر"ی که اون طلبه گفت یعنی "باشه!"


  • حاجی ره
۰۳
مهر

من یه کامنت تایید میکنم

میرم آب میخورم

دوباره یکی دیگه تایید میکنم

میرم نماز!!!

دوباره بعدی رو تایید میکنم

میرم سر یخچال!

دوباره یکی تایید میکنم

یکی زنگ میزنه!

یکی دیگه

....

(گلاب به روتون!!!)

و الی آخر...

والا...


پ.ن:

بچه ده ماهه خواهرم که چند روز پیش اینجا پیشم بود

(اینقدر سرتاپاشو گاز گرفتم که کبود از قم رفت!!!)

اینجوری غذا میخوره که یه لقمه میزارن دهنش

میره یه چرخی میزنه

برمیگرده یه لقمه دیگه

باز میره میچرخه!

...

مادر میگه:

تا الان یه بار عینهو عآدم سر سفره ننشسته!

حلال زاده به داییش رفته پدر سوخته!!!


پ.ن:

یعنی اینقدر دوستان به بنده  لطف دارن که از تصور خودم خارجه!!!

والا...


چهارشنبه 3 مهر1392 ساعت: 21:37 توسط:
بازم کامنتمو تایید نکردی!بیشوور:|
  ایمیل [خصوصی]
م م 460: البفک الملحی!!! (پفک نمکی!)



  • حاجی ره
۰۳
مهر

پفکی که مادر واسه عآدم بگیره، ثوابش دوبله!


  • حاجی ره