حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۳۷ مطلب در شهریور ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۲
شهریور

بهترین دوستای من اونهایی هستند که عیب های منو بهم هدیه میکنن!!!

عاغا نترسین از تذکر و انتقاد و هدیه کردن عیوب!

باور کنید ما از هدیه بدمون نمیاد!

البته هدایای از روی بغض و کینه پذیرفته نمیشود!


پ.ن: 

جمله اول از احادیث امام صادق علیه السلام است!

  • حاجی ره
۰۱
شهریور

عاغا ما چند روز بود تو فکر بودیم 

که موضوعو منحرف کنیم به سمت زن و زندگی...

اندر فضایل و رذایل ازدواج...

بدبختی هایی که میاره...

جریانات خواستگاریهامون بگیم...

شکست های عشقی مونو برملا کنیم...

و از این فبیل مسائل خاک بر سری!!!

ولی دوستی محبت نموده (بر فعل نمودن تاکید اکید دارم!)

و با کامنتی سوزناک!!! 

مارا شدیداً و اکیداً از کردار زشت و بیشرمانه خودمون متنبه کردن.

که شمارو در خوندن قسمتی از اون سهیم میکنیم

تا شما هم حظّ وافری ببرین

"والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته"

...

اما امروز از ته دل دعاتون کردم و امیدوارم مستجاب بشه
امیدوارم عاشق بشی عاشق زار و سینه چاک اما نتونی به عشقت برسی امیدوارم برای ابد مجرد بمونی اما در عشق بسوزی

...

پ.ن:

میبینید؟!

عشق و نفرت این دخترا رو نمیشه از هم تشخیص داد! 

بعد میگن چرا ازدواج نمیکنی؟!

والا...

  • حاجی ره
۰۱
شهریور

بیایید همکاری کنید 

و حرف از غذا و خوراکی نزنید!

والا...

(خودتون موضوعو کش میدین خودتون هم اعتراض میکنین!)

موضوع پیشنهادیم هم: سفر!

خیلی میشه از سفر نوشت

البته نمیشه به همه گفت

(باز متاهل ها اینجا میسوزن!!!)

تقصیر منه باز؟!


  • حاجی ره
۰۱
شهریور

یکی از رفقای قزوینی اومده پیشم که تنها نباشم 

چند روزی هست اینجاست 

دیوانه فلسفه است و امام موسی صدر 

مثه هر شب یه ساعته تو تاریکی دراز کشیدیم و بیداریم 

میگه: داری اینترنت کار میکنی؟ 

من: پ ن پ از ترس تو خوابم نمیبره !!!

والا...

  • حاجی ره
۰۱
شهریور

بعضی وقتا با خودم فکر میکنم 

"زندگی رو باید با سفر گذروند" 

باید همیشه در سفر بود

بدون هیچ تعلقی و تعصبی

باید برگشت به طبیعت  

و انسانیت رو تمرین کرد 

"ارمیا" رو خوندید؟؟؟ 

همچون سفری آرزومه! 

تجربه اش هم کردم 

ولی بیشتر میخوام 

و طولانی تر 

و اینبار تنهاتر...

  • حاجی ره
۰۱
شهریور

رفتم خونه رفقا

صابخونه میگه: حاجی کته بلدی درست کنی؟!

من: بلدم! اما خیلی خوب درنمیادها! شفته میشه!

یکی دیگه ار رفقای متاهل که اونجاست میگه:

نه! شفته نمیشه که! بلد نیستی شما!!!

صابخونه میگه: هادی قبلا که حجره بودی از این کارا بلد نبودی!!!

هادی: نه دیگه! متاهل شدیم حیلی کارا هم یاد گرفتیم!

من: نگاه کن! به خفت و خواری افتاده، افتخار هم میکنه!

حتما هم بین خودتون اسمشو گذاشتین "تفاهم"

همه زدن زیر خنده

و بعد ...

رفیق متاهل ما به خاطر همین شوخی رفت معتاد شد!

و به همین خاطر هم زنش ازش طلاق گرفت و ...


پ.ن:

از "و بعد..." تخیلات خودمه!

  • حاجی ره
۰۱
شهریور

یکی از رفقای متاهل اومده بهم سر بزنه!


میگه: با تنهایی چطوری؟!

میگم: عاشقشم!

  • حاجی ره