وقتی تنهایی سفر میری
تازه عمق و وسعت زیبایی های سفر برات آشکار میشه!
میتونی ساعتها روی تخته سنگی کنار ساحل به افق خیره بشی
تا وقتی که مد آب غافلگیرت کنه و ببینی وسط دریایی!
میتونی ساعتها توی جنگل زیر یه درخت دراز بکشی
تا وقتی که هوا تاریک بشه و ندونی از کدوم طرف باید برگردی!
میتونی ساعتها از شیارهای کوه بالا بری
تا وقتی که برسی نوک قله و اونجا از قمقمه ات آب بخوری
پ.ن:
میتونی ساعتها...
اینم قسمت و نیمه اول سفری که چند سال پیش به دور نصف ایران انجام دادیم
با تلخیص و سانسور فراوان!!!
ر.ک: ادامه مطلب لطفا!
و باز فرمودن در ادامه مطالب که:
"با پوزش فراوان البته. قصدم جسارت نیست. بسیار سفر باید کرد تا پخته شود خامی. آره حاجی
"
انّی اقول:
بنده همینجا اعلام میکنم:
باوجود اطلاع بر این امر که مخاطبین و دوستانی که لطف میکنن به این وب سر میزنن
همه اهل دل و سفر و حال و حول هستن
با این حال بنده حاضرم جهت بطلان ادعای شما
با هر کی که اعلام امادگی کنه
کل بندازم واسه بیشتر سفر رفتن! و این که کی خرکی تر رفته!!!
والا...
پ.ن:
نفس کش!!!
نبود!؟
تاهل یعنی اهلی شدن!
البته این نظر اجتهادی بنده است در علم لغت!!!
که البته در هیچ فزهنگ لغتی ثبت نشده! دنبالش نگردین
وقتی معنای تاهل (:اهلی شدن) رو فهمیدیم
معنای متضادش یعنی تجرد هم ضرورتا شناخته میشود:
تجرّد = توحّش!!!
البته توحش ممدوح لا مذموم!!!
(ببخشید هعی کانال ما عوض میشه)
این توحش که به معنای آزادگی! و نزدیکی به فطرت اولیه است!! بسیار نیز پسندیده است
خواستم بگم:
اینی که فرمودن: "شما مجردی و سرتون بوی قرمه سبزی می ده" صحّ!!!
(ادب مخاطبین مارو حال کردین: فرمودن سرتون! نه کلّه تون!)
خیلی خوبه که ادم تا میتونه (=تا وقتی مجرده!)
کارای خاک بر سری ممدوح (مثه مسافرتهای خرکی و بی برنامه و ...) رو انجام بده!
گفتن سفر پول میخواد و تا پول نباشه نمیشه و اینا
ما به شدت و مخالفت کردیم و اینا!!!
شاهد مثال:
خانمی همیشه میگفت اگه ما ماشین داشتیم همیشه میرفتین مسافرت و اینا
پنح شنبه جمعه ها، تابستونا، نوروز و اینا
نشون به اون نشون که ماشین خریدن و یه مسافرت هم باهاش نرفتن!
اونایی هم که دست نگه داشتن تا پول بیاد دستشون بعد برن مسافرت
به قول روسها: بارباریس!!! (یعنی زرشک!)
واسه چی خودمونو گول میزنیم؟!
اگه همت نداریم
اگه جرئت نداریم
اگه سفر واقعی رو نمیشناسیم
و تا حالا تجربه نکردیم!!!
(رگهای گردن حاجی بالا زده!!!)
| دوشنبه 4 شهریور1392 ساعت: 18:4 | توسط:رضوان | ||||
| نخیر حاجی. باتوضیحتون مخالفم.چون شما مجردی و سرتون بوی قرمه سبزی می ده.با پوزش فراوان البته.قصدم جسارت نیست.بسیار سفر باید کرد تا پخته شود خامی.آره حاجی بدون پول که نمی شه یک قدم هم راه رفت.شما وقت شام باید یادست کنی تو جیب یا روبه قبله بنشینی تا موتت فرا برسه.یا اینکه سفر رو به دهن مبارک زهر کنی و بیل دست بگیری با بیگاری برای مردم شکمتو سیر کنی.من فیلمهای توریستها رو توی تلویزیون دیدم.همشون با پول دل اهالی رو نرم می کردن و از امکانات استفاده می کردن | |||||
| وب سایت ایمیل | |||||
| م م 327: کونوا قلیل المؤونه! (کم خرج باشید!) | |||||
عطف به پست 323 باز فرمایش فرمودن که:
| شنبه 2 شهریور1392 ساعت: 12:7 | توسط:مهم نیس | ||||
| قبول نیست جناب روحانی شما نصف مطلب را به نفع خودتون غورت دادین .اگه قرار بود متن نمایش داده بشه باید کل مطلب را عیان می کردید ....شما هرجور دوست دارین مردم رو به قضاوت کشوندین هرچند این از ذات شیوخ است | |||||
| وب سایت ایمیل | [خصوصی] | ||||
| م م 323: قل اعوذ برب الناس! (بگو به پروردگار مردم پناه میبرم!) | |||||
باشد که قبول افتد:
| جمعه 1 شهریور1392 ساعت: 14:43 | توسط:مهم نیس | ||||
| نمی فهمم ....من بیشتر مطالبی که مینویسید می خونم .امامتوجه.نمیشم چه اصراری دارین امر ازدواج که در اسلام اینقدتاکئید شده را منسوخ جلوه بدین و ازش ابراز انزجار بکنین ضرب المثلی هست که میگن گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه پیف بومیده حالا اگه روحانی نبودین قضیه فرق می کرد اما امروز از ته دل دعاتون کردم و امیدوارم مستجاب بشه امیدوارم عاشق بشی عاشق زار و سینه چاک اما نتونی به عشقت برسی امیدوارم برای ابد مجرد بمونی اما در عشق بسوزی در ضمن نظر را عمدا خصوصی میذارم چون طاقت جوابتونو که طعنه های قمی است رو ندارم. | |||||
هعی!!!
اواین بار این توریست های بگ پکر رو تو سوریه دیدم
کنار خرابه های سنگی به جا مانده از رومیان باستان
نزدیک میدانی که مردم به کبوترها غذا میدادن!!!
با یه کلاه آفتابگیر
شلوارک!
دمپایی
عینک دودی
تیشرت
یه کوله کوچیک که فک نکنم بیشتر از 3-4 کیلو بار توش بوده باشه!
پیاده راه افتاده بود
شهر به شهر
کشور به کشور
خوش و خرم میگشت!
پ.ن:
اونوقت ما میخوایم سه روز بریم شمال
بلیط اتوبوس و هتل رزرو میکنیم
کوله 55 لیتری هم میندازیم پشتمون
ادعامون هم میشه!
والا...
فرمودن:
چه جوری میشه سفر کرد آخه؟!
من:
هیچی!
کفشاتو بپوش و راه بیفت!
پ.ن:
کنفسیوس حکیم: هزار فرسنگ راه، با یک قدم آغاز میشد!
فقط باید آغاز کرد!
دوستی یزدی از دیروز به ما ملحق شده
(اینجا کاروانسراست کلاً )
خانمش بهش زنگ زده و مشغول دل و قلوه ان!
یهو این رفیق من میگه:
حاجی این چی بود میگفتی" "به مرد خوش بگذره یا نگذره"؟!
میگم:
واسه یه زن مهم نیست شوهرش کجاست
مهم اینه که بهش خوش نگذره!!!
با خنده براش تکرار میکنه و میگه:
واسه همینه هر وقت زنگ میزنی اول میپرسی خوش میگذره؟؟؟
...
پ.ن:
اگه این دوتا شیش ماه دیگه هم با هم مشکل پیدا کنن
همه میگن تقصیر حاجی بوده
که میونه زن و شوهرو بهم زده!
والا...
(حالا بیا و خوبی کن و بعد در دجله بیانداز!)