حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

م م 333: الرحله الوطنیه 1 (ایرانگردی 1)

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۳:۲۲ ب.ظ

چند سال پیش

از قم وسایلمو جمع کردم تو یه کوله 55 لیتری!

اتوبوس سوار شدم واسه تهران از  میدون 72 تن

دو روزی تهرونو  گشتم 

کلیسا هم رفتم!!!

و شبو دانشگاه پیش پسرخاله ام خوابیدم

بعد رفتم کرج

پیش یکی از  رفقای طلبه!

بعد سوار مینی بوس شدم واسه شمال

به سد کرج که رسیدم گفتم پیاده میشم!!!

از بس قشنگ بود!

یه نصف روز هم اونجا مشغول عکاسی و شیطنت بودم!

هیچکی نبود جز نگهبان و دوتا سگ نگهبان خفن!

خسته که شدم، لب جاده ایستادم

همه با ماشینهای شاسی بلند و چوب اسکی های روی سقف از جلومون رد میشدن

جاده پر از برف!

از بین اون همه ماشین آخریه پیکان مارو سوار کرد!!!

با بیسکوییت ازم پذیرایی کرد

تو اون سرما بعد اون همه دوندگی خیلی حال داد!

اذان مغربو که میگفتن رسیده بودیم کنار یه روستا که ازش صدا اذون هم میومد

گفتم : همینجا پیاده میشم!

رفتم مسجد نمازو خوندم و نشستم واسه استراحت

یه پیرمردی اومد کنارم احوالپرسی

خیلی اصرار کرد که شب بیا بریم خونه ما

هر چی اصرار کرد من قبول نکردم! نمیخواستم مزاحمش بشم!

آخر یکی از اهالی روستا گفت: اگه شب نری پیشش تا صبح خواب نمیره! پاشو برو!

یه پیرمرد و پیرزن باصفا و ...

صبح زود زدم بیرون!

با یه اتوبوس که راننده اش عینهو این آمریکایی ها تیپپ زده بود

و خیلی هم ادم باحالی بود رفتم به سمت شمال

گفت کجا؟

گفتم: تا هرجا که میری!

گفت: تویسرکان (فک کنم!) مثلا اینقدر!

گفتمک باشه!

یه شهری رسیدیم خوشم اومد

گفتم پیاده میشم!

پیاده که میشدم راننده با اون عینک ری بنش پرسید: بچه کجایی؟

گفتم: فلانجا!

ازم پول نگرفت!!!

رفتم لب دریا

نشستم رو یه تخته سنگ بزرگ

چند ساعتی همونجا در افق محو شدیم

یه پیرمرد و نوه کوچولوش هم با قایق بادی اومدن ماهیگیری

آخر یه ماهی بزرگ گرفتن

موقع برگشتن خیلی اصرار کرد شام بیا بریم خونه!

خریت کردم قبول نکردم!

هنوزم پشیمونم!

خواستم مراعاتشو بکنم که واسه من تو خرج نیفته وگرنه از خدام بود!

یهو به خودم اومدم و دیدم آب دورتادورمو گرفته

و من نمیتونم برگردم ساحل!!!

خخخخخ

با کوله و دوربین و ...

دیگه خدا رحم کرد!

فقط میترسیدم وسایلم تو آب بیفته مخصوصا دوربینم!

رفتم رشت!

زنگ زدم یه یکی از رفقای طلبه

یکی از مراکز اطلاعاتی بووووووووووووووق رو هماهنگ کرد 

شب رفتم اونجا خوابیدم!

صبحش رفتم لاهیجان فک کنم!

واسه کلوچه خوری!

رفتم تماشای بازار های سنتی و ماهی فروشی هاشون 

که عینهو حراجی کریستی توش ماهی رو به حراج میذارن!

خیلی بامزه بود!

بعد با اتوبوس رفتم اردبیل

سه چهار روز اردبیل خونه یکی از رفقای طلبه بودم

کل اردبیلو با هم گشتیم

صبحونه ها خامه و عسل و نون گرم!!!

میان وهده ها: آش دوغ!!!

ناهار دیزی یا کباب سرعین بعد از چند تا اب گرم که امتحان کردیم

و هر کدوم از حیث دما و رنگ (و اونجور که میگفتن: خاصیت) با همدیگه فرق داشتن!

بعد رفتم تبریز!

دو سه روزی هم اونجا رو گشتم

موزه آذربایجان و مسجد کبود و ائل گلی و بازار سنتیش و ...

شب رفتم حوزه علمیه تبریز خوابیدم البته به زور! رام نمیدادن نامردا!!!

یکی هم با جیپ روبازش مارو سوار کرد

واسه اولین بار تو عمرمون جیپ هم سوار شدیم!


پایان بخش اول سفرنامه!!!

  • ۹۲/۰۶/۰۴
  • حاجی ره

نظرات  (۱۱)

نه آب‌شاره یکی دیگه.
همین. یادم رفت بگم. اگه زنده بود می‌رفتم رمز موفقیت‌شو می‌پرسیدم. داداش من توی کرایه اتوبوسِِ پردیسان تا شهرم موندم تو می‌گی سفر؟ خرج روزمره نمی‌ذاره دیگه لعنتی. یه کوفت و زهرماری باید بخوری. آدم اجتماعی‌ای باید باشی. نیستم دیگه! کم‌حرف. ساکتِ ساکت.

پاسخ:
پاسخ:

اگه بزرگترین بوده همینه که من میگم!
شاید گقته کوچکترین؟ هان؟!
نمیخواد زحمت بکشی اینم از رمزش:
*140* #98373576729890390940#
داداش من! ما هم تو کرایه جمهوری تا حرم موندیم
اما این باعث نمیشه به سفرهای انتحاری نریم که!!!
حاجاقا اون وقت می‌شه بفرمای کی کرایه ماشین‌تو حساب کرد؟ بالاخره باید یه ته‌مونده حسابی آدم داشته باشه یه سفر این‌جوری بره یا نه!
ولی یادمه، مرحوم گلا‌ب‌دره‌ای تعریف می‌کرد از سوئد که می‌خواسته بره امریکا، هرچی پول تو جیب‌ش بوده داده پسراش و بعد سوار هوایپما شده. یه چندسالی تو امریکا زنده‌گی کرده با همین وضع! حتا می‌گفت تو جنگل یه جای داغونی زنده‌گی می‌کرده. بعد یه‌هو بعد چندماه یه نفر می‌آد می‌گه می‌دونی این پشت کجاس؟ می‌گه نه. می‌گه اون آب‌شار معروفه -بزرگ‌ترین آبشار دنیا! اسم‌ش یادم نیس- می‌گه ای بابا! من چندماه این‌جام اصن خبر نداشتم!!!

پاسخ:
پاسخ:

گفتم که همین جوری لب جاده ای نصف ایرانو گشتم!
خیلیا که اصن کرایه نمیگرفتن!!!
مثه اون راننده اتوبوسی که تو سفرنامه گفتم ازم کرایه نگرفت!
از گلاب دره ای خوندم
میبین چه ادم باحالی بوده؟!
خودت داری مثال میزنی بعد میای از من سوال میکنی؟!
بزرگترین ابشار دنیا: آنجل!
خعلی خوب بود . بازم بنویس داش

پاسخ:
پاسخ:

مخلص آق رضا!!!
این آدرس وب و میلت مارو کشته!
والا...
کو پس عکساش؟
بجا عکس بستنی ازینا بذار.

پاسخ:
پاسخ:

شاید یه موقع گذاشتم!
ایشالا به زودی!
چه حوصله ای داشتی یه نفری رفتی هرچی فکر میکنم نمیتونم تصور کنم یه مسافرت

پاسخ:
پاسخ:

حوصله؟!
وقتی تنها باشی تازه عمق زیبایی های دیده نشده سفر رو درک میکنی!
حال کردم از نوع سفر رفتنت حاجی اساسی...
اینکه هر جا حال کنی، پیاده شی و بمونی...
سیاحت مطلق... لذت زیاد...
تو فیلم رسوایی، اکبر عبدی (روحانیه) به این خانومها هی میگفت من میخوام دست شما رو بگیرم...!!
شما هم تبعیت کن از ایشون...
دستمونو بگیر و ببر یکی از این سفرها که تجربه کنیم...
تجربیات مثبت البته...
اون رفیق قزوینیت رو یه وقت راهی نکنی باهامون...!!

پاسخ:
پاسخ:

اصن سفر یعنی همین!
نمیدونم چرا همه به دنبال مقصد مشخصی ان که از پیش رزرو کردن!
خوبه یکی فهمید و مارو تایید کرد!
خیلی مخلصیم!
همونجور که فرمودی "به این خانومها هی میگفت"
میبینی که بعضی شرایطو نداری!
اگه آخر اسمت یه "ه" بود شاید میشد یه کاریش کرد
اما الان چاره حز این نیست که با رفیق قزوینی راهیت کنم!
خدا پشت و پناهت!
سلام حاجی انصافا منم قبول دارم برا سفر رفتن اراده احتیاجه
و 100 اشلوب پول ولاغیر والبته طلبه باشی تا مفتی سوارت کنن
مهمونت کنن و .....
منم سال 87 نزدیک به 10 تا استان رو سفر رفتم یادت بخیر جوانی اینقدر تو سفر بودم که کثیرالسفر شده بودم.
حاجی حالا چند اشلوب خرج سفرت شدم
خداییش راستشو بگو !!!!!؟؟؟؟؟؟؟



پاسخ:
پاسخ:

سلام
بنده با لباس شخصی رفته بودم!
پ ن پ کوله 55 لیتری رو انداخته بودم رو عبام!
تقریبا 150 تومن!

اووووف چ عشقی کردینااااا
زن بگیرید از این چیزا خبری نیس
خداقسمت کنه مام از این سفرا بریم

پاسخ:
پاسخ:

هر چی هست تا قبل تاهل!!!
انشاء الله
آب از لب و لوچمون راه افتاد
چه سفر توپی
اصن هلاک مردم مهمون نواز هموطنمون شدم

پاسخ:
پاسخ:

ایشالا قسمت شما!
اره انصافا خیلی بهمون حال دادن!
خدا خیرشون بده!
بابا حاجی شما که واسه خودت یه پا مارکو پولویی که

پاسخ:
پاسخ:

مارکوپولو واسه خودش یه پا حاجی بوده!!!
والا...
فقط بخش تبریزشو خوندم!
رحله الوطنیه مثه سفر داخلی!ایرانگردی نمیشه!نه؟

پاسخ:
پاسخ:

ای پان ترکیست!
ترجمه روانه! نه تحت اللفظی!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی