حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۶۳ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۱
آذر
نونوایی سنگک
صف یه دونه ای
یه پونصدی دادم
میگه
حاجی نون گرون شده
میگم
چقدر؟! ششصد یاهفتصد؟!
میگه
ششصد و پنجاه
یه دویستی دیگه میدم...
پول خرد نداره

+ از نان هم دریغ کردند دولتیان
  • حاجی ره
۱۱
آذر
هرموقع ناخنمون شکست
یا لباس مجلسیمون نخ کش شد
یا لاکمون تموم شد
یا دوس دخترمون ولمون کرد
یا گوشی جدیدتری از سونی اومد
یا ماشینمون خط افتاد
یا مبلامون کهنه به نظر اومد
یا خیلی وقت شد که کافه نرفتیم
فک کردن به پست قبلی آروم میکنه آدمو...

+ تضمینی
  • حاجی ره
۱۱
آذر
پیاده از جمکران برمیگشتم خونه
از کوچه های پرپیچ و خم و خلوتش...
به یه پسربچه افغانی رسیدم که هر چند قدم مینشست و خودشو بغل میکرد...
یه کم که گرم میشد باز راه میافتاد
منو که دید خندید!
دستاشو نشون داد
چند تا اسکناس مچاله
گفت
امروز چهار هزار و پونصد کار کردم
دیروز ده تومن!!!
همینجور میلرزید
چیزی نپوشیده بود جز یه بافت تنها
تا چهار راه با هم بودیم
یه لحظه از خندیدن دست نکشید...
  • حاجی ره
۱۱
آذر
مهمون داشتم...
دو تا چیپس ساده گرفتم از مغازه
ماست موسیر نداشت
سه تا سوپری جمکرانو سر زدم هیچ کدوم نداشتن!
یکیشون گف
حاجی دنبالش نگرد, کسی تو جمکران ماست موسیر نمیخره!

+ همونطور که کسی شارژ پنج تومنی نمیخره و هیچ جا ندارن!!!
برای خوبان مجاور جمکران ماست موسیر یه کالای لوکسه و شارژ پنج تومنی فراتر از توان...

++ خدایا رحمی کن بر فقر فقرا
و ببخشای کوتاهی اغنیا و مسیولان را...
  • حاجی ره
۱۱
آذر
مرد باس جوری تکیه گاه نفسش باشه
که بتونه بدون نگاه کردن به پشت سر و اطمینان از حضورش
راحت تکیه شو بزنه!
والا
  • حاجی ره
۱۱
آذر
خواهرم میگه
حاجی یه سرویس کوچیک کوچیک اونم ساده بخوای بخری حداقل پنج میلیونه ها!
میگم
هرچقدر داشته باشم خرج میکنم.
نداشته باشم خرج نمیکنم خو!
تا جایی که راه داشت میریم جلو
نداشت وایمیستیم
یا اصن عقب میکشیم!
بدتر از این نیست که؟!
والا...
  • حاجی ره
۱۰
آذر
بار قبل که رفته بودم خونه
بازحمت بسیار اتاقو خالی کردم از شونصد تا بچه
که بشینم مثه بچه عآدم با خواهر بزرگمان درمورد ازدواج صحبت کنیم
(دیگه بماند که صد دفعه اومدن وصحبتمون قطع شد)
یه نیم ساعتی صحبت کردم
وقتی نظرشو خواستم
گفت
راستش من تو این زمینه تخصصی ندارم
نمیدونم چی بگم بهت!!!
+ عزیز من
چهارتا بچه داری خو
یعنی چی نمیدونم؟!
برم ازخواهر کوچیکه بپرسم که مجرده عایا؟!
والا
  • حاجی ره
۱۰
آذر
خواهرم زنگ زد واسه کاری
نیم ساعتی ازش درمورد خواستگاری و عروسی اطلاعات گرفتم
(نه اینکه بار اولمونه...)
میگم
رسم و رسومات ما چیه واسه جلو رفتن و جلسات اول؟!
میگه
اول از همه باید یه مقدار خاک بسرت بریزی...

پ.ن
خواهره ما داریم؟!
والا...
  • حاجی ره
۱۰
آذر
نسخه ای خطی رو داشتم میخوندم
خط اخر نوشت بوده
شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم...
ما را به سخت جانی خود این گمان نبود...

+ پایین صفحه نوشته
کتب فی حال البکا
(با گریه نوشتم...)
  • حاجی ره
۱۰
آذر
الا یا ایها الساقی
ادر کاس او ناولها
که عشق آسان نمود اول
ولی افتاد مشکلها

+ مصرع عربی فوق از کیست؟!
بی تقلب
  • حاجی ره