حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۹۲ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۴
تیر

صبح 9 پاشدم!

از دیشبش قصد روزه تمرینی کردم

واسه مانور ماه مبارک رمضان!

که تبلیغ رفتیم از بیحالی و سردرد ضایع نشیم

همون اول صبحی پدر گرام فرمودن:

چای سرد میخوری؟!

من: نه!

واسم چایی دم کرد 

و ما هم دیگه قربه الی الله روزه رو باز کردیم!

والا...

  • حاجی ره
۱۴
تیر

امروز شیر اسب خوردم!!!



پ.ن: کوتاهترین پست وبلاگ که برابره با تیترش!

  • حاجی ره
۱۴
تیر

داستانی خوندم در مورد مرد مهربونی که دست به هرکاری میزد

به جای این که کمکی بشه مایه شرّ و فساد میشد

مثلاً

به فقرا که پول میداد اونا پولو رو خرج مشروبشون میکردن

و زنهاشون مرد مهربون مقصر میدونستن

و اونو  لعن و نفرین میکردن

و یه عالمه مثال دیگه

مردم شهر که از عاقبت بد خوبیهای مرد به تنگ اومده بودن

مرد رو که جز محبت به مردم شهرش کاری نکرده بود 

محاکمه و دادگاهی می کنن

و ...


پ.ن:

شده داستان ما!!!

هر کاری هم بکنیم آخر شرّی توش در میاد

دارم از خوب بودن و خوبی کردن پشیمون میشم

والا...


پ.ن2:

غلط کردیم بابا!!!


  • حاجی ره
۱۴
تیر

نه جنبه داریم نه حوصله!

نداریم دیگه!

زوره؟؟؟

اومدیم اینجا واسه یه گعده دوستانه

نه جنگ

نه دعوا

نه ارشاد

نه تبلیغ

(موقعیتش پیش بیاد در خدمتیم ها! اما به این منظور اینجا نیومدیم!)

نه اصلاح

نه افساد

...

منم یه آدم معمولیم

(دروغ گفتم!!!)

که طلبه شدم و درس حوزه خوندم!

مثه شمایی که دانشگاه خوندی

یا وارد بازار کار شدی!

والا...

  • حاجی ره
۱۳
تیر


توی زیباترین و تمیرترین خونه زمین هم زندگی کنی

آخر "سوسک های حمام"ی پیدا میشن

که صرف دیدنشون! تورو آزار بده!


پ.ن:

دنیای مجازی هم همینطور!


پ.ن2:!

اینجاست که آدم به ارزش روایت فوق (عنوان پست) پی میبره

والا...

  • حاجی ره
۱۳
تیر

بدم میاد از اینایی که سوال میپرسن اما ادرسی از خودشون به جا نمیذارن

بدم میاد از اینایی که سوال میپرسن اما دنبال جوابش نیستن

بدم میاد از اینایی که وب دارن اما میترسن بزارنش واسه ما (عاره ما لولو!!!)


بیشتر از همه:

بدم میاد از اینایی که میگن "اگه جرات داری تایید کن"

آخه ... (شما بخونید عزیز من!!!)

من که واسه اثبات جراتم به تایید کامنت بی محتوای تو نیازی ندارم

بچه گول میزنی؟!


پ.ن1: 

به قول استاد "در استان بلوغ":  لازم نیست به همه جوابگو باشید!

راس میگفتی استاد!


پ.ن 2:

آهـــــای اونی که با اسم پست ها کامنت میذاری!

دیگه نظراتتو نه جواب میدم

نه تایید میکنم

هــــــــرّری!


  • حاجی ره
۱۳
تیر

در یکی از کتب درسی حوزه ضرب المثلی اومده

که خیلی پرکاربرده

همه طلاب هم خوب بلدن و بجا استفاده اش میکنن

بگیم که شما هم به علمتون اضافه بشه:


" فی الصّیف ضیّعتِ اللبن "


ترجمه تحت اللفظی: 

در تابستان شیر را ضایع کردی! 

(با توجه به کسره کاف معلومه که خطاب به زنه!!!)


و اما شان نزولش:


در زمان های قدیم

شیخ ثروتمند عربی که صاحب  گله های شتر و گوسفند بوده

با دختر جوانی ازدواج میکنه

یه مدت که میگذره

دختره میبینه در ناز و نعمته اما...

شوهرش خیلی پیره و اینجوری اصن! فایده نداره!!!

میره تو فکر عشق!

با پسر جون و زیبایی از عرب اشنا میشه

که البته برخلاف پیرمرد خیلی فقیر بوده

اما میتونسته دختره رو به آرزوهاش برسونه!!!!

دختره هم از پیرمرد طلاق میگیره

با اون ازدواج میکنه

زمان طلاقش هم توی تابستان بوده

یه مدت که میگذره

فقر و گرسنگی به این زوج عاشق فشار میاره

در نتیجه

جوان فقیر به همسرش پیشنهاد میکنه که:

برو از شوهر قبلیت یه کمکی بگیر واسه زندگیمون

بگو حداقل یه سهمیه شیر  واسه ما تعیین کنه که از گرسنگی نمیریم!

والا...

دختر هم با خجالت و شرمساری 

میره خونه پیرمردی که یه زمانی همه چیزو در اختیارش گذاشته بود

اما او از عشقش به پیرمرد دریغ کرده بود

وقتی درخواستشو میگه

پیرمرد عرب فقط یه جمله جوابش میده:

"فی الصّیف ضیّعتِ اللبن"

یعنی همون موقع که طلاق گرفتی (تابستون) دیگه شیر رو از دست دادی!

کاربردش هم جاییه که 

کسی تعللی میکنه

اشتباهی میکنه

قدر موقعیتی رو نمیدونه

و اونو از دست میده


پ.ن:

مثلا چند روز به طرف میگی ناهار بیا خونه ما

خبری نمیشه

حالا که داری میری شهرستان

زنگ میزنه بیام ناهار پیشت!

شما هم جواب میدی:

"فی الصّیف ضیّعتِ اللبن"

یعنی از فرصتت خوب استفاده نکردی

و دیگه تموم شد!

  • حاجی ره
۱۲
تیر

اومدیم خونه رفقای مایه دار

بنده های خدا روزه ان!

واسه مون ناهار اماده کردن هیچی

زرت و زرت میریم سریخچال گیلاس و الو زرد میزنیم

بعضی وقتا هم شربت سکنجبین!!

بستنی فالوده ای هم که دیگه گفتن نداره!!!


پ.ن:

خدا مارو ببخشه!

آمـــین!


  • حاجی ره
۱۲
تیر

عاغا من دارم یه ماه میرم تلبیغ!!!

یه جای محرمانه!

بدون دسترسی به اینترنت و اینا

نمیدونم میذارن لپم رو هم ببرم یا نه!

برید حال کنید!

حیف که نمیشه از اونجا آپ کرد

وگرنه خیلی حال میداد

واقعا حیف!

آخر سوژه است لحظه به لحظه اش!


پ.ن:

البته قبلش یه هفته ای میرم خونه

بعدش واسه یه ماه...

انا لله و انا الیه راجعون


پ.ن 2:

زودتر گفتم که از الان دلتون بسوزه

اینجوری قدر منو هم بیشتر میدونید!

والا...

  • حاجی ره
۱۲
تیر

دیروز با دامادمون رفتیم یه موسسه خیریه

که واسه ایتام فعالیت میکنه

مسئولش یه روحانی بود

ازم قول گرفت توی سال تحصیلی جدید بیشتر بهشون سر بزنم

و با هم همکاری داشته باشیم


پ.ن:

مهمترین حرفی که رد و بدل شد این بود که:

باید دیدگاه مردم از ترحم و دلسوزی مالی به نیازمندان بویژه ایتام

به این تغییر کنه که 

ما محتاج کمک به دیگران هستیم!

و این نیاز دورنی ماست که با کمک به دیگران برطرف میشه


  • حاجی ره