الجرحیه :: حاج آقا آخوند روحانی

اهمیتی نداره
چه حواسمون باشه چه نباشه هر عملی را عکس العملی است با همان شدت در جهت عکس
هر زخمی بزنیم همونو با همون کیفیت تجربه می کنیم.زیاد پیچیده نیست فقط صبر لازمه

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۲۱

serek

جای زخم رو دل آدما مثل جای میخ رو دیوار میمونه.شاید میخایی که کوبیدی به دیوار کنده بشن اما جاشون میمونه ...

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۲۱:۵۹

مضراب ..

اون وخ چرا اولین لینک قسمت دوستان حذف می باشد؟ هوم؟

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۵۰

hunest

سلام من هر موقع میخوام از زنده بودن المی و منا اطمینان پیدا کنم میام اینجا میبینم
کامنت گذاشتن یانه!

منا خانم بیا سر وبت .یه کم آپ کن دلمون گرفت .زودباش الان گودزیلا میاد سراغت ها

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۴۴

نقلی

به به حاجی چه معروف شدی؟!

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۲۰:۳۱

منا ...

اره این چند روز خیلی وقتها شد که عصبی شدم خواستم چیزی بگم.اما ته دلم گفتم شاید حرف من یکیو خیلی ناراحت کنه هیچوقت نتونم درستش کنم پس هیچی نگفتم الان راضیم.

الانم که این جمله خوندم راضیتر شدم

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۰۰

بانو نورا

جای زخم...جای یادگاری ها و مقدس ترین و زیباترین ها...

روی قلبم جای زخمی ست.

راست گفتید حاج اقا..جای زخم که نمیره ولی من میگم جای زخم هم میره ولی با جراحی پلاستیک...یعنی باید عوض شد یا عوضی شد ...عوض شدن یا عوضی شدن هم هزینه داره...هزینه اش انسانیت رو فروختنه..که ارزششو نداره...جای زخم بمونه خیلی بهتره.گاهی جای زخم باید بمونه چون نشانه ی قشنگیه...مثلن زخم جراحی ها..نشون میده که خوب شده..درمان شده..بعضی زخم ها اینجوریه..نشون میده چه قد خوب شدیم..انسان شدیم.

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۵:۴۱

min

آیکون گریه وحلالیت طلبی min از

مخاطبان وبلاگ وخود حاجی：(

امروز مشهد زلزله اومد

که خدارو شکر امام (ع)

هموامونو داشتند

بزرگی زلزله زیاد نبود

وخسارتی بهمون وارد نشد

وگرنه جدی جدی

باید حلوا نوش جان

میکردین

به هرحال عمر دست

خداست

ازامشب چادرمو میندازم روم

تا وقتی آوار روسرم خراب شد

با چادر باشم.

اگه دیگه نیومدم حلالم

کنید:-(

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۳۹

خانوم میم

بستگی به عمق، وسعت و محل زخم داره! ولی امان از اونکه تا ابد موندنیه...

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۳۹

خانوم سین

واقعا

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۱۳

فاطمه

خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوب گفتین

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۱۰:۰۲

بنده ی خدا

یاد این داستان افتادم که:

یه باباهه بوده، یه پسر داشته که خیلی شیطون و اذیت کن بوده و تمامی همسایه‌ها و محل و روستاشون از دست این پسر شاکی بودن. باباهه که دیگه نمی‌دونسته با پسرش چی کار کنه تا به راه بیاد، یه دفعه تصمیم می‌گیره به پسرش بگه که هر کی رو خواستی اذیت کن فقط به ازای هز اذیتی که می‌کنی به دیوار انباری یه میخ بکوب! پسره هم خوشحال! که دیگه از دست غر زدن پدرش خلاص شده، این کارو می‌کنه ...

این قدر میخ می‌کوبه که دیوار انباری می‌شه سرشار از میخ!

یه دفعه به خودش می‌آد که ای واای! چه قدر من دیگران رو اذیت کردم، به حدی که دیوار دیگه جا نداره ...

خلاصه متحول می‌شه و از کارش ناراحت و می‌ره پیش باباش و میگه من پشیمونم من دلم نمی‌خواست این همه میخ توی دل مردم بکوبم! باباش هم میگه خب برو جبران کن و هر اذیتی کردی یه کاری کن که اون اذیتت جبران بشه، و هر بار تونستی اذیتت رو جبران بکنی یه میخ دیوار رو در بیار!

پسره هم میره برای جبران ...

بالاخره یه روز می‌رسه که در دیوار انباری دیگه هیچ میخی نبوده، با خوشحالی میره پیش باباش و صداش می‌کنه که بیاین و ببینین که همه‌ی اذیت‌هام رو جبران کردم!

باباش میاد و یه نگاه به دیوار می‌کنه؛ لبخند تلخی می‌زنه و می‌گه: درسته پسرم! زحمت کشیدی و دیوار رو از میخ خالی کردی اما ببین! جای زخم تمام میخ‌هایی که کوبوندی به دیوار هنوز روی دیوار هست! اگرچه که هیچ میخی دیگه توی اون نیست.

+لطفا نگید میره گچ‌کار خبر می‌کنه تا دیوار رو صاف کنه، توی زمان داستان هنوز گچ‌کاری اختراع نشده بوده :دیی

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۲۲

المی

اوف چیز شد خط تو خط شده ویول اون ویول برا اول شدنته

بقیش برا حاجیه اخه من میتونم تورو ضایع کنم؟؟!!نع بوگو شما؟!!

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۱۲

violet violet

koodoom sokhanan elamii jan?//^_^

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۰۹

المی

وبول؟؟!!!!

اومممم مطمعنین از سخنان خودتونه؟؟!!!من اینو قبلن زیاد شنیدمااا!!(ایکون الی که داره زور میزنه ضایع کنه امشب یکیو)

درهر صورت باید براش بگم اوهومممممممم

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۰۷

فرزانه

"آی گفتی ....
طلا بگیر .. "

واقعاااا واقعا!خیلیا الان معنی زخم زدنو نمیدونن... همه خودشونو میبینن فقط! متاسفانه! خیلیا اصلا حواسشون به طرف مقابل نیس که شاید واقعاااا تاثیر بذاره روش و عمری اذیت بشه! هعی...

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۰۱

min

دددددددددددهم آیکون دیگه جون و دل دماغی برای مین نمونده.

شب بخیر دوستان من توانایی اداره ی شیفت شب رو ندارم

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۳۸

من ۱ نفر

چقد حلال زاده

ازته دلم براتون یه خانوم مومن و خوب ازخداخواستم

۰۱ شهریور ۹۳ ، ۰۰:۱۸