المکالماتیه
سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۵ ب.ظ
رفیق تهرانی یه هفته اس اینجا لنگر انداخته
تازه میگه: حاجی برم نرم؟!
له له از امتحان برگشته
میخواد با این حالش بره تهران
بش میگم امشبو بمون فردا که سرحال شدی برو
میگه: آخه اینجوری یه روزم از دس میره!!!
میگم: سی سال عمرتو از دس دادی
مگه چی شد؟!
(اونم مجرده!)
میدونم نظرم تاثیری نداره
دیگه جوابشو نمیدم!
میگه: حاجی استخاره کن واسم
میگم: دو تومن بده
میگه:
میخواستم دو تومن بدم که باهاش میرفتم تا ۷۲ تن
تازه پونصد تومن هم واسم میموند!!!
میگه: حاجی یه چی بگو دیگه
چی کار کنم؟!
میگم: شکر خدا
میگه: یه کار بگو که فایده داشته باشه
میگم: برو بمیر پس!
+ از سلسله مکالمات ما
تازه میگه: حاجی برم نرم؟!
له له از امتحان برگشته
میخواد با این حالش بره تهران
بش میگم امشبو بمون فردا که سرحال شدی برو
میگه: آخه اینجوری یه روزم از دس میره!!!
میگم: سی سال عمرتو از دس دادی
مگه چی شد؟!
(اونم مجرده!)
میدونم نظرم تاثیری نداره
دیگه جوابشو نمیدم!
میگه: حاجی استخاره کن واسم
میگم: دو تومن بده
میگه:
میخواستم دو تومن بدم که باهاش میرفتم تا ۷۲ تن
تازه پونصد تومن هم واسم میموند!!!
میگه: حاجی یه چی بگو دیگه
چی کار کنم؟!
میگم: شکر خدا
میگه: یه کار بگو که فایده داشته باشه
میگم: برو بمیر پس!
+ از سلسله مکالمات ما
- ۹۳/۰۳/۲۷
حالا یکی از این سه مورد !
بعد پشیمون شدم !:)))
بنده خدا باردار بود استرس خوب نبود براش !
چون هر دومون مخامون رو میچلونیم تا دماغ هم دیگه رو بسوزونیم همیشه ! استرسش بالاس !:/