الضیافتیه
سه شنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ق.ظ
گوشیم زنگ میخوره
شماره ناشناسه
منم ناشناسارو جواب نمیدم
از رفیق تهرانی و ه.خ میپرسم:
نمیشناسن
علی الله برمیدارم
یکی از رفقای سید و روحانی شیرازیه!
میگه:
کتاب فلان و بهمانو داری؟!
امتحان دارم
گفتم اگه داری نرم بخرم.
میگم: کجایی و چیکار میکنی؟
میگه: خونه گرفتم و قمم!
ه.خ کتابو داره.
بهش میگم بیا خونه مون
شام عروسیتو که ندادی
شام خونه گرفتنت رو بیار حداقل!
عآدم خیلی دست و دلبازیه
مطمینم شام از بیرون میگیره و میاد
وقتی میرسه
میبینم دست خالیه
:(
میگه: حاجی عجله داشتم چیزی نگرفتم
بهت پول میدم خودت برو بگیر!
با پررویی ازش پول میگیرم که برم شام بگیرم
ه.خ شوخانه معترضانه بهش میگه:
سید دربست میگرفتی میرفتی کتابو میخریدی که ارزونتر واست درمیومد!!!
میرم چهارتا فلافل سوری میگیرم
با یه نوشابه خانواده
+ امشبم سر گرسنه به بالین نمیزاریم
خدارو شکر...
؛)
شماره ناشناسه
منم ناشناسارو جواب نمیدم
از رفیق تهرانی و ه.خ میپرسم:
نمیشناسن
علی الله برمیدارم
یکی از رفقای سید و روحانی شیرازیه!
میگه:
کتاب فلان و بهمانو داری؟!
امتحان دارم
گفتم اگه داری نرم بخرم.
میگم: کجایی و چیکار میکنی؟
میگه: خونه گرفتم و قمم!
ه.خ کتابو داره.
بهش میگم بیا خونه مون
شام عروسیتو که ندادی
شام خونه گرفتنت رو بیار حداقل!
عآدم خیلی دست و دلبازیه
مطمینم شام از بیرون میگیره و میاد
وقتی میرسه
میبینم دست خالیه
:(
میگه: حاجی عجله داشتم چیزی نگرفتم
بهت پول میدم خودت برو بگیر!
با پررویی ازش پول میگیرم که برم شام بگیرم
ه.خ شوخانه معترضانه بهش میگه:
سید دربست میگرفتی میرفتی کتابو میخریدی که ارزونتر واست درمیومد!!!
میرم چهارتا فلافل سوری میگیرم
با یه نوشابه خانواده
+ امشبم سر گرسنه به بالین نمیزاریم
خدارو شکر...
؛)
- ۹۳/۰۳/۲۷