التعبیه...
دوشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۵۸ ب.ظ
ساعتهای اخر کار
دیگه به سوالای محققا جواب نمیدم
همه رو از سر وا میکنم
و حواله میدم به کس دیگه یا فردا
از بس خسته میشم مخم نمیکشه!
فرق من با بقیه اینه که اونا یه مسیولیت دارن
من یه عالمه!
خیلی وقتا بهشون میگم:
از خدامه بشم یه کاربر و محقق معمولی
و مثه شما بشینم پای سیستم
و فقط کاری رو که بهم سپردن انجام بدم
بدون اینکه لحظه ای به برنامه ریزی و اجرا فکر کنی
به دهها نفر
به دهها کار
به دهها احتمال
به دهها پیشنهادو انتقاد
همیشه فراموش میکنم چاییمو بخورم
خیلی وقتا فراموش میکنم چاییمو سر کدوم میز جا گذاشتم
و وقتی داد سید درمیاد:
این چایی کیه که نخورده؟!
تازه میفهمم...
خیلی وقتا از نشستن رو صندلی و رفت و امد بین سیستمها
خسته که میشم
میشینم رو کف سنگی سالن
تکیه میدم به کتابایی که تا سقف چیده شدن
و کاربرا بهم میخندن
اسممو گذاشتن:
رییس خاکی
- ۹۳/۰۲/۲۹
حاجی یکی وجدان کاری داشته باشه اینطوری و درست و عالی کار میکنه ولی امان از وقتی یکی نداشته باشه حالا هطار بارم بهش بگی و یاد بدی فایده نداره بنظرم