حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

م م 10158: الرزومتنا الیومیه!

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ

امروز و دیروز با چند تا از محققا سر رعایت سکوت موقع کار و شوخی هاشون درگیر شدم!

مدتهاست بهشون تذکر میدم و فایده ای نداره! همه هم ناراضی ان از این وضع!

یکیشون که قهر کرد و گفت: من شیفتمو عوض میکنم و دیگه صبح نمیام!

یکی از بچه ها اومد در گوشم گفت: به درک حاجی! بهتر اصن!



سرکار یکی از دوستان نویسنده گفت:

حاجی همایش امروزو میای؟!

گفتم: آره پیامک دعوتش واسم اومده!

نزدیک خونه ما هم هس!


ظهر که تعطیل کردیم

دعوتم کرد آب میوه!

من آب سیب سفارش دادم

اون ترکیب اختراعی خودشو:

نصف اب هویج + نصف شیر موز

عووووووووق!!!


پرونده:HowGreen 41A.jpg


بعد رفتیم خونه ما

فیلم "چه سرسبز بود دره من" رو ببینیم!

کاری از برادر: جان فورد

نصفشو بیشتر ندیدم

چون سیاه سفید بود

و تراژدی!

حالمو خراب میکنه فیلمایی که در مورد کارگرای معدن و ایناس...

ولی از شخصیت کشیش خیلی خوشم اومد

مخصوصا جایی که به پسرک راوی داستان که قراره ماهها بستری باشه میگه:

"نمیدونی چقدر حسرت تو رو میخورم که میتونی اینجا بخوابی و هرچقدر میخوای کتاب بخونی!"

بعد هم یه کتاب جزیره گنج رو بهش هدیه داد!



ناهار املتی درست کردم

با پیاز سرخ کرده در روغن جیوانی و اندکی آرد!

رفیقم میگه:

سرآشپز قابلی هستی!


ساعت پنج و نیم هم رفتیم فرهنگسرای شهید آوینی

اجرای مارش و سرود ملی (گروه سرود سپاه علی بن ابی طالب قم!)

سخنرانی فرمانده سپاه فوق

بعد حاجاغای قرائتی اومد

داشت از کنار ما رد میشد که بره صف اول

یهو وایساد و به مسئول سالن با لهجه کاشونی گفت:

"کسیو از جا بلند نِکونینا!"

وقتی مطمئن شد دوباره راه افتاد!

با عصا بود!

از این بسته های محصولات فرهنگی هم دادن

واسه رفیقم کتاب "سه کاهن" در اومد

واسه من کتاب:

"دستورالعملهای فیل آبی برای ایده یابی"

خیلی خوشم اومد!

دنبال همچون کتابی بودم!


خبرگزاری فارس: تصاویر کتاب صلح بی‌غروب در نگارخانه شهید آوینی به نمایش درآمد


بعد رفتیم گالری و نمایشگاه عکس همونجا

یعنی اینجا

عکسهاش فروشی بودن

50 هزار تومان!

این دوست ما هم به عکاسی خیلی علاقه داره 

دستمو کشید و گف: حاجی تند نرو! وایسا عکسارو تحلیل کنیم!!!

ایستادیم به نقد عکسا

اولین عکسو از بهترین عکسا یه کلاغ تنها بود نوک نوک یه درخت بلند 

یاد اینجا افتادم!

هرچند دیگه اینجایی وجود نداره!

:(


چند دقیقه بعد عکاس مَردِ نمایشگاه

(عکسها از دو نفر بودن یه آقا و یه خانم!)

با یه کتاب در دست اومد پیشمون!

چهره هنری:

ریشها و موهای بلند

انگشترهای سنگین

قدبلند و کشیده

خواست در مورد آثارش توضیح بده

و معذرت خواهی هم کرد که خسته است و از یه تصادف هم جون سالم به در برده و ...

پیشنهاد کردم رو مبل بشینیم! استقبال کرد و رفت شیرینی و آب میوه هم آورد!

کتابی که بهمون معرفی کرد دلنوشته های خودش بود با همون عکسایی که خیلیاشو تو نمایشگاه دیده بودیم

کتاب نفیسی بود و قیمت پشت جلدش 25000 تومان بود، تخفیف نمایشگاه هم 20%

خیلی با هم حرف زدیم!

موقع خداحافظی دو تا از کتابا رو به اسممون امضا کرد و بهمون هدیه داد!

روز خوبی بود!


پ.ن:

به نقل از کتاب فوق:

"دورم" 

شلوغ است

گاه از دور زیباست "دورم"

شاید تو بیایی

تا بدانی من خسته ام...

  • ۹۳/۰۱/۲۰
  • حاجی ره

نظرات  (۵۳)

همینطوره!!
پس سعی میکنم ازاین به بعداعلام حضورکنم..
ممکنه منم بعنوان یه دوست ببینین ازاین به بعد؟
مدتی میشه میخونمتون...
ولی نمیدونم چرادوس دارم خاموش باشم!!!
حرفاتونو...پستاتونو...کلا همه چی رو دوس دارم!!
اینجابهم آرامش میده...یه آرامش محض!
خاستم اعلام حضورکنم...مطمئن باشین خیلیا هواتونو دارن...حتی دورادور!
پاسخ:
ولی من اصن دوس ندارم!
این حرفا این پستا اون آرامشی که فرمودین
یه حق کوچیکی گردنتون میزارن
که اعلام حضور کنین!
اینطور نیس؟!

دلیل خاموش بودنمو نمیدونم هر روز میام و میخونمت نظر هم مینویسم ولی نمیتونم ارسال بزنم .....
چند باری میخواستم واسه پست خصوصی پایین نظر بدم نشد یعنی یه حسی نذاشت...

پاسخ:
منتظر بودم دوستان زیادی جواب بدن
گویا یه حسی نذاشته...
:(
:|
:|
:|
:|
:|
:(
یاد اون جملتون افتادم اصنشم
خب ب درک خب به درک خب ب درک
حرفو یبار ب بچه ی خوب میگن قبول میکنه :|
این دست نمک نداره
بشکنه؟
پاسخ:
آفرین!
صد بار تکرار کنین
همه اینا یادتون میره!
بیخیال استاد!
والا...
بد هی بگین هیچکی منو دوس نداره و حاجیو هیچکس نفهمیدو اینا
خودتون نه میارین :|
پاسخ:
هیچکس منو دوس نداره و حاجیو هیجکی نفهمید و اینا!
:)))
چ ربطی داره این همه وقت ازاد و تعطیلی :|
پاسخ:
کو؟!
کجاس؟!
چرا من نمیبینم؟!
:(
د ن د حاجی هروقت دعوت کردم نیومدی :|
تو اونن جوابای قبلی گفتین چرا مسیرتون هیچوقت نمیخوره؟؟؟؟
حالاگیرم نخورد شما بخورونینش :)))))
پاسخ:
یعنی درس و کار و کلاسا رو تعطیل کنم!؟
میشه عایا؟!
:(
نمایشگاه عکس کیارنگ علایی
تهران جمعه ساعت4 عصر. خیابان فاطمی،میدان سلماس 
پاسخ:
ممنون از اطلاعتون!
اقا معلم اجاززززززززززههههههههههههههه>>>>؟؟؟؟
ااااقققققققققاااااااااااااااااااااا معللللللللللممممممممممممممممممممممم؟؟؟؟؟
شما تایم حضورتونو اعلام نمیکنین؟؟
پاسخ:
مثه هر شب بیبست و سی!!!
سلامممممممممممممم حاجی :)


منم عکس می خواااااااااااااااااااااااااااااااااام عکسسسسسسسسسسسسس!

یه روزی که عکاسی یاد گرفتم و عکاس شدم میرم نمایشگاه می زنم!

همتونو دعوت می کنممم! به صرف شام اصن :)))

این کتابا ! چه کتابایی!

امروز مارو به زور بردن این کوچه های بنی هاشم :|

مامانامونم خبر نداشتن!!

آقای روحانیه می گفت اگه شولوغ کنید میندازمتون بیرون!!!! یعنی گفت به بیرون هدایتتون می کنم!!!!!!!!!! :)))))) 

چه عصبانی!!

تهشم شربت دادن! بعدش معلمامون گفتن برین تو اتوبوس دیر شده و اینا !!! بعد خودشون و بقیه بچه ها نشستن شربت خوردن :|

من داشتم تشنگی خفه می شدم !


پاسخ:
سلام بر شما!
ما که عکاسی یاد گرفتیم و عکاس هم شدیم نمایشگاه نزدیم!
:(
البته واسه عکس دوستان و عکاسان یه سورپرایز دارم
به زودی!

اتوبوستون یه دست زرد نبود؟!
با یه ون هیوندای سفید؟!
ساعت هشت و نیم صبح؟!
:)))
حاجی عاغا سلوووووم
حاجی شیرموز با آب هویژ دوز داووورم خوفه که :))
حاجی عاغا میگما با اون کیشیه همزاوود پینداووری کردین هووووم :))
حاجی عاغا الان حقتونه بگم تو روووحتون یا نع :(( من هنو ناهار نخورده داوورم برا شوما کامنت میزاووورم عاخه اینصاووفه حاجی اوملت دوز داوورم با پیاز سورخ کرده هووووم جوووونم:))
ینی چی حاجی دستورالعملهای فیل آبی برای ایده یابی"
مخصوصه فیلاس :)) پ به درد منم میخوره گنده ای گوفدن:)) حاجی خوف داری خودتو قاطیه هیکلیا میکونیها :))))))))))) خخخخخخخخخخخخ
هعی حاجی دل بسوزان :)) گالری عکس عاشخشم :))
حاجی چ روزی داشدی اون روز شبش چیطور بود خخخخخخخخ :)))))))))))))))
حاجی عاغا اووومدم حلاووولم کنین حاجی
اگه خوبی بدی دیدین ک هموشه خوفی بوده ایهیم ایهیم سهیل خودتحویل گیرنده :))
حلاووول کنین دیه حاجی دارم میرم سفر کاری یه جای خفن افغونستون :((
حاجی اگه القائده موخمونو شستشو داد اقدام اینتیحاری کردیم یا تو ایقدامات اینتحاری اونا رفدیم قاطی باقالیا مارو حلاووول کنین دیه :)))))))))))))
زت شوما خعلی زیاووود رخصت حاجی :))))))))))))

پاسخ:
سلام علیکم و رحمه الله!
خودت بخور اگه خوبه!
والا...
پ ن پ با تو همذات پنداری کنم؟!
ساعت چهار و نیم دیگه عصرونه باس بخوری نه ناهار!
شنما هر جا باشی ما خودمونو قاطی میکنیم!
مگه میشه دل کند از شوما؟!
:)))
شبش به تنهایی گذشت!
شما که بهتر میدونی چحوریه اینجور شبا!
یکی از آرزوهای من سفر به افغانستان تاجیکستان و روسیه اس!
اولویت های سفرهای خارجیم!
خیلیم دلت بخواد داری میری جایی که ما دستمون هم نرسیده!
فقط سوغات افغانستان فراموش نشه
که دیگه باهات حرف نمیزنم سوغاتی نیاری!
بگو جنس خوب میخوام!
شهید شدی شفاعت یادت نره!
اول حاجی!!!
والا...
همچنان میخونمت حاجی هر چند خاموش.....
پاسخ:
چرا خاموش؟!
چرا بی آدرس؟!
یعنی روزای ک با دعوا شروع شه واسه حاجی خوبه...:)
پاسخ:
صبحش خوب نبود!
هرچند همون دعوا هم خوب مدیریت شد و سروسامون پیدا کرد!
خیلیم عالی
هم کتاباشو پایم
هم عکسا
مخصوصا که تونستی با عکاسش صحبت کنی...خیلی عالیه

ایشاله نمایشگاه عکس خودش حاجی
پاسخ:
تازه میخوام دوباره برم پیشش!
دلت جیز!

+ ایشالا!
هر روزتون خوب و خوش باشه حاجی ... 
هر از چند گاهی رییس باید یه ظاهر ظالم داشته باشه تا ازش حساب ببرن دیگه ...
پاسخ:
همچنین!
درس مدیریتی خوبی بود!
موافقم!
  • دوشیزه فلانی
  • عینهو اسب تازه نفس تازیدم و کامنت گذاشتم! :)))

    + چاپار اون روییه بود نه زیریه! :)))

    ++ هیچ وخ این جمله ی تاریخیتون رو فراموش نمی کنم!
    پاسخ:
    عینهو یه اسب سوار!!!
    :)))

    + واسه ما هم خاطره شده!
    اووووووووووووووووووووووووو چقده طولانی بود :)
    ما هم جمعه با دوستان قرار داریم نمایشگاه عکس والا...
    بستنی هم که این روزها حسابی به راهه
    اما فیلم اینا تعطیله:( این ترم حسابی درس و مقاله و تحقیق ریخته رو سرمون 
    پاسخ:
    دیگه رزومه 24 ساعته بود!
    نمایشگاه عکس کجا؟!
    بستنی این روزا داره هعی به راهتر میشه با گرمای هوا!
    نمایشگاه اشراق ! رضایت

    پاسخ:
    خدا کنه برسم برم!
    :(
    بابا نخور مریض میشی
    حاجی این چی بوده خوردی باووووووووو........

    اما روز پرباری بوده
    پاسخ:
    من که فقط آب سیب خوردم!
    والا...
    بلی!
    فقط دعوت مارو قبول نمیکنین دیگه:|
    پاسخ:
    چرا قبول میکنیم!
    والا...
    خیلی هم خوب:)
    گفتین روغن حیوانی
    نیمرو رو علا الدین (تخم مرغ محلی با روغن حیوانی) زیر نورد فانوس تو خونه سنتی توی باغ
    اونم شبمحوطه با در اب غرق باشه و انعکاس پرتوهای نور بیفته روشون...
    به به
    جای شما خالی :)
    +نمایشگاااااااااااه :(
    خوشبحالتون
    حاجی کتابتونو هدیه بدین من
    من رواون ترشیجات مربا و اینام میزارم :))))میارم :)))
    پاسخ:
    چقد دلم واسه علاء الدینای قدیمی تنگ شده
    چایی باهاشون...
    واقعا جام خالی!
    + خیلیم عالی!!!!!
    فقط صفحه اولشو میکنم که اسمم لو نره!
    :))))
    "shomam ke hamash dar hale tigh zadanod hajin:p"

    آرش جان، "ذوالفقار" شنیدی ؟
    حالا ببین ! :)))
    پاسخ:
    آرش کجا بود حبیب!
    چشات آلبالو گیلاس چیده ها!
    وای چه رییس با صلابتی!
    مثلا الان بخاطر خودماست که میخواید بهتون بستنی بدیم؟!
    پاسخ:
    بله!
    شاید خدا واسه همین یه بستنی که به حاجاغایی داده بشه
    خیلیارو برد بهشت!
    والا...
  • دختره خل و چل
  • اندر مدل های طبخ تخم مرغ
    هرچند که خودم به زور میخورم
    http://kaghaz-rangi.com/foods/958_gold_boiled_egg
    پاسخ:
    خیلی باحال بود
    بهترین راه واسه سرکار گذاشتن سه قلوها!
    متشکرات!!!
    نه!موقع ورزش که نداریم:))

    هرچند اینم (موسیقی)مسئله مهمی نیست چندان!!!والا
    تازه کار نشد نداره!
    الان دارم تو نت دنبال آهنگ واسه ورزش ایروبیک میگردم:)
    که هم شاد باشه وپر انرژی هم تخصصی باشه،(مربوط به رشته)
    رو سی دی میریزم!واسه جلسه بعد میبرم:))
    +خوده استادمون گفت اگه بچه ها،خودتون آهنگ دارین بیارین
    تازه فک کنم خوششم بیاد،از این کار:)
    پاسخ:
    شرمنده اینقدر پیاده ایم ما!!!
    گرفتم دیگه!
    جمیعا شب شما خوش....
    بریم بخوابیم تا یه چیزی بهم نگفتن..والا...:))
    پاسخ:
    ولی سر حرفتون بمونین زین پس!
    زدین معامله رو خراب کردین!
    والا...
    :)
    زرنگی ها حاجی.....
    عمرا گول بخورم..والا....:))
    پاسخ:
    یه دوست ترکی داشتم
    همیشه میگفت:
    عآدام که گول نمیخوره
    این گوله که آدام میخوره!
    :)))
    modiri khoobe ke mehraboon bashe valla:D
    shomam ke hamash dar hale tigh zadanod hajin:p
    haji shookhi shookhi ba lahje shirine mam shookhi?? :@

    پاسخ:
    من که نگفتم واسه خودم خوراکی میخورم!
    واسه خودشونه همه اینکارا!

    خب لهجه تونو عوض کنین!
    خیلی ضایعس!
    :)))))))

    + شوخو!!!
    ++ ما رفتیم بخوابیم!
    شبهکم الله بالخیر
    اون موقع قرار نبود دیگه از این آهنگا بزارن:)))
    البته شاد بودنه کلاسش خوبه:))
    فقط یکم با آهنگاش مشکل دارم:)))
    اونم بابعضی هاش!!

    هندزفری هم معلومه!چزا معلوم نباشه؟
    پاسخ:
    خب روسری مقنعه و شال دارین شماها!
    والا...
    آقا من که از پس زبون شما بر نمیام.....
    اصن نخواستیم.....
    روغن ام نمی ده.....گرونه آخه....روغنم کجا بود...پولی که بدم روغن بخرم خب می رم واسه خودم کباب و بستنی می خرم دیگه تازه اونم چندین پرس....
    اصلا معامله ی عادلانه ای نبود..والا..
    :)))
    پاسخ:
    مارو ببین میخواییم با کیا معامله کنیم!
    والا...

    + ولی اگه میشد چی میشد!!!
    :)))
    به کامنتی که ذیل پست 10116 درج شده بود، مراجعه فرمایید
    ریشی که گره گذاشته بودم
    اونجا موند و پرنده از قفس پرید.
    پاسخ:
    شرمنده!
    فراموش شد!
    به چشم!
    تمدداعصاب!!!!!:)))))))))))))))))

    باشگاه نمیرم!!کلاسای دانشگاهمونه مثلن!(خیره سرشون:()
    آهنگ های خفنی میزاره استادمون!!!:)))(رپ جدید و آهنگای زیرزمینی اینا:)))
    ببین دیگه چی هست!که من سعی میکنم حواسمو پرت کنم،گوش ندم!!!!!!!
    بعدهندزفری هم نمیشه!چون کلاسِ درسیه مثلن!!:))
    پاسخ:
    متوجه شدم کلاس تربیت بدنیتونه
    همونی که خیلی دوسش داشتین!!!
    شما که هندرفری بزارین معلوم نمیکنه!
    والا...
    :))))))
    نصف شیر موز ؛ نصف اب هویج
    تصورش همچینم بد نیستااااااااا
    واجب شد یه بار امتحان کنیم!
    پاسخ:
    حرف مرد یکیه:
    عووووووووق!
    :))))
    خب کی می دی حاجی.....بستنی و کباب عشقعلی....
    یه جا لب مرز قرار بزار ..من روغنو می دم بابام بیاره....شمام کبابو بیار ...پول بستنی رو هم بریزی حساب کافیه..خودم این جا می خورم....خخخخخخخخخخخ
    پاسخ:
    بستنی رو باس سرد خورد
    کبابو داغ!
    ایشالا قم زیارت تشریف آوردین
    یه هیئت مذاکره کننده تشکیل میدیم که کالاهارو منتقل و جابجا کنن!
    سلام
    حاج آقا در حال متلک گویی، وارد می شود!!!
    نون و نوا:(
    !!!
    پاسخ:
    سلام!
    نون و نوا یعنی چی؟!
    کم پیدایین؟!
  • فیروزه ای ....
  • حاجی درست شد؟گوشیم چیزی نشون نمیده.آخه این چه گوشیه که ورست حستبی نمیره نت.اه.
    پاسخ:
    کاکائوی تلخو دوبلش کنین!
    :)))
    "حبیب وبت مثه طرح های دولتی شده!
    هر چند وخ یه بار افتتاح میشه!
    یه عده هم به نون و نوایی میرسن!
    مخاطبارو میگم!!!
    چه ذهن مسمومی داری حبیب 
    که فک میکنی من در جهت تخریب دولت قدم برمیدارم!
    والا..."

    این وصله ها به ما نمی چسبه حاجی! حالا مسئولین دولتی اگر از حضرت ما الگوبرداری کردن به خودشون مربوطه :)))

    وب من مثل دریا میمونه. اگه بالا و پایین میره ، آبش ته نکشیده؛، جذر و مد داره ... (آیکون حبیب در  حال تلاش برای کندن برچسب های نچسبی که بهش چسبوندن!:)) )

    +خوبه اسمتم گذاشتی "روحانی" ! والا ... :))
    پاسخ:
    این وصله ها به ما نمیچسبه!
    حالا رئیس جمهور اومده از ما الگو برداری کرده به خودش مربوطه!
    :))))
    مگه میخواین بخوابین؟؟!!!!
    والا
    درضمن وقت استراحت ما,همینجوری,ضبط روشنه!!خلاصه سکوت که نیست!!
    باحرف زدن,میخوام به اهنگاشون گوش ندم!!!!!:-(((
    پاسخ:
    میخواییم تمدد اعصاب کنیم
    یا دوستانه بحرفیم!
    گذاشتن هندزفزی هم راهکار خوبیه!
    طلبه هایی که باشگاه میرن از این روش استفاده میکنن!
    گفتی شهید آوینی و حرف بسیار است.
    در حقت ظلم میکنم و میگذریم
    ان شالله شهید هم میبخشه ما رو

    آبمیوه فروشی پشت حرم رفتید؟ D:
    پاسخ:
    پشت حرم بستگی داره به اینکه کدوم طرف حرم وایسی!!!
    :))))))
    ابمیوه ارم روبروی مدرسه کرمانی ها پاتوقمون بود یه روزایی!
    "حالا نمیشه بستنی مهمون تو باشیم!؟
    جون میدی
    ولی پول نه!
    والا..."

    شماره کارتو رد کن بیاد تا نشونت بدم !(آیکون حبیبی که میخواد از حیثیتش دفاع کنه! به عبارت ساده تر، دم گاز خورده :)) )

    ما خواستیم لذّت بستنی خوردن از دستان دوست رو بچشیم، ورنه ما را صحبت دینار نیست!
    ما را سر آش و بستنی نیست، هر جا که تویی تفرّج آن جاست!

    دلیل اصلیش که اینه که فردا جایی دعوتم ناهار، و نمیشه نرم! اموات منتظرن!

    شاید هفته های بعد...

    پ.ن: جونم ندادم امروز که ! :)))

    پاسخ:
    کارت به کارت به چه دردم میخوره؟!
    خواستم لذت بستنی خوردن با دوستانو بچشیم!
    والا...

    + خدا بهت عمر داده
    که بستنی نخورده با حاجی از دنیا نری!
    پ.ن:البته اون موقع که ما داشتیم حرف میزدیم,وقت استراحت بوداااا
    واسه همینم استاد گفت:شوخی کردم.
    پاسخ:
    اتفاقا دعوای ما هم سر حرفهای وقت استراخت اونا بود
    که مزاحم استراحت ما میشد!
    :)))
    به طرف گفتن شیرین تر از عسل خوردی ؟
    یه چیز بدی جواب داد، زشته بگم این جا :)))

    پ.ن: واسه این که ذهن مسموم کسی خیال پردازی بیش از حد نکنه جواب اصلیشو میگم : "سرکه ی مفت!" ! گفته بودم قبلا، نه حاجی ؟ :))

    + شب جمعه میخواستم بیام قم. بستنی ندادی که!  کنسل شد رفت!
    پاسخ:
    حالا نمیشه بستنی مهمون تو باشیم!؟
    جون میدی
    ولی پول نه!
    والا...

    + حبیب وبت مثه طرح های دولتی شده!
    هر چند وخ یه بار افتتاح میشه!
    یه عده هم به نون و نوایی میرسن!
    مخاطبارو میگم!!!
    چه ذهن مسمومی داری حبیب 
    که فک میکنی من در جهت تخریب دولت قدم برمیدارم!
    والا...
    شما اول کباب عشقعلی و بستنی به ما بده من برا شما یه هیزه شو می فرستم یه راس برا مادر گرام..:))))
    هیزه = پوست گوسفند یا بزه که درستش می کنن روغنو تو اون نگه داری هم بیشتر می مونه هم خوشمزه تره....
    پاسخ:
    قبول!
    معامله کالا به کالا میکنیم!
    اتفاقا محل کارم نزدیکه به شهید آوینی.ولی نه ساعت رفتنم خوبه نه برگشتنم.دوبارم رفتم هردو بار بسته بود! آخرش آرزو بدل میمونم فک کنم:-D

    پاسخ:
    ساعت کارش تو لینک هس اگه خواستین!
    هههههه.حاجی,تنبیه بدنی میکردی محقق ها رو!!جواب میدهاااااا:-)))
    منم امروز بخاطر صحبت در کلاس تربیت بدنی!!!
    به۵٠ضربه!!!درازو نشست!توسط استاد ظالم,محکوم شدم :-(
    مثله یه مرد هم همه شو میخواستم برم.(دروغ میگم:دی)
    که استاد گفت شوخی کردم.
    عاخه اینم شوخیه؟!!!!!!
    نزدیک بود سکته کنم!!!!:-!
    پاسخ:
    تنبیه حقوقی کردم!
    از این ماه قراره از حقوق ها کسر کنم!
    :))))
    البته من شوخی ندارم
    و حاجاغای ظالمی هستم
    لیکن قراره همون با همون جریمه ها خوراکی بخریم بخوریم!
    حاجی این چه جور همایشی بود که کتاب ده تومنی هدیه می دادن....چه باحال ....
    این صرفا برای همین چیزاس این قد تو سر خودش می کوبه برا برگزاری همایش ها....
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ....
    ولی خودمونیم صب خوب حال گیری کردی...:))
    پاسخ:
    همایش هنرمندان بود!
    باس کتاب نفیس و هنری بدن دیگه!
    کتابای خاص اما تو انبار مونده وزارت ارشاده!
    والا...

    صبح حالمونو گرفتن بیشتر
    تا گرفته باشیم!
    خوشحالم که روز خوبی داشتی حاجی..روز خوب خوبه..:))
    راستی املت از کی توش آرد داره....ولی با روغن حیوانی عالی می شه...مال شهر ما می باشه دیگه...:))
    پاسخ:
    از رفقا یاد گرفتم!
    یعنی میخواین واسمون بفرستین؟!
    :)))
     عذر دو تا سوال بی ربط دارم, شما بالاخره با تجربه این:
    1. بلاگ جایی داره که از بروز شدن دوستان مطلع بشیم؟ اون صفحه که همه بلاگای بروز شده رو نشون می ده نه ها! فقط دوستان؟

    2. برای ارسال پست پیامکی باید شمارمونو بزاریم, کسی بهش دسترسی پیدا نمی کنه؟ یعنی شمارمون دست کسی نمی افته یه موقع؟



    پاسخ:
    1: با خرید و فعال کردن جاوا اسکریپت از بلاگ میتونین ار اس اس هایی که تو وب دوستانی چون چیک اینجینیر میبینین داشته باشین!
    فقط پنج تومنی خرج داره!

    2: فک نمیکنم جز ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی کس دیگه ای بتونه به شماره شما در بلاگ دسترسی پیدا کنه!
    برا اون ترکیب ِ آبمیوه واقع عق:|

    خوبه که خوش گذشته بهتون
    نمایشگاه عکس خیلی دوست دارم :)
    پاسخ:
    خودش که میگف: به!
    آره خدارو شکر
    خدا قسمتتون کنه!
    سلام

    اینجور برنامه ها رو اگه زودتر با خبر شدین به ما هم بگین لطفا! آخه من باید با برنامه خانواده هماهنگ کنم, غروبی دیدم اما دیر بود دیگه :(
    کلا فکر کنم بلوار جمهوری از این برنامه ها زیاد توش هست...


    پاسخ:
    سلام
    چشم انشاء الله!
    کتابی که هدیه گرفتین موضوعش چیه ؟ نویسنده اش رو می گین لطفا؟
    به نظرم کتاب جالبی باشه 
    پاسخ:
    ایده یابی و پرورش آن
    محمد حسین نیرومند!
    گلاسه و رنگیه
    10 هزار تومان
    به به عجب روزی!
    امروز بعد از ظهر من و فرانی رفتیم نگارستان اشراق،صفاییه.یه نمایشگاه نقاشی بود از یه خانومی.خیلی جالب بود.گرچه هیچکس هیچی بهمون نداد.نه کتاب امضا شده نه آبمیوه:-D
    پاسخ:
    خب بیایین این نگارستانه!
    ما شیرینی و آبمیوه رو تموم نکردیم!
    :)))
     خدارو شکر .چه روز خوبی داشتید!
    پاسخ:
    خدا رو بسی سپاسگذاریم!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی