حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

م م 1086: ما رایت منکم الا جمیلا!

سه شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۱۰ ب.ظ


دوستان شما هم انتقاد کنید

نظراتتون بیان کنین

پیشنهاد بدین

نمیگم همه شونو عملی میکنم

ولی همه شونو با دقت و چند باره میخونم

و به همشون فکر میکنم!


چه از این نظرا:

خیلی بداخلاق و کینه شتری هستی

من احمقم که میام به این وبلاگت سر میزنم و احمقم که نظر میذارم که تو یا جواب ندی یا اینجوری جواب بذاری
چقدر ازت بدم میاد اه اه اه ،از خودمتشکر

بعدی:

برو ببین چند تا نظر گذاشتم که به یکیش جواب ندادی

دلیلش هم اینه که مثل بقیه ازت خوشم نمیاد! و تعریف نمیکنم لابد!
ما رو باش تنهایی هامون رو با چی سر میکنیم!!!

چه از این نظرا:

حاجی؟

حاج عاقا؟

حاجی (ره)؟

حاجی مهربون؟

حاجی آزار دهنده؟

حاج آقا آخوند روحانی؟

هرچی...نمیدونم!

اولش خوب بود،قشنگ بود،جدید بود،

دوس داشتم کشفش کنم،یه کم حسه غربت داشت،ولی فقط یکم!

فک میکردم با گذشت زمان مثل گذشته ها میشه.

گذشته ای که از نگاه تقویم نه چندان دوره،

ولی از نگاه من خیلی دوره...دورههه دوررر...

اونقدر دور که به قول توکای مقدس اگرم بمیره نمیفهمم که مرده چون مثل یه ستاره.

که خیلی دوره قبل مرگش نورش رو که میلیارد ها سال طول میکشه برسه به زمین ارزونیه کهکشان کرده!

و اون نور وقتی به ما میرسه که میلیارد ها سال از مرگ اون ستاره گذشته ولی اون تو نگاه من هنوز زندست

و آسمون شب رو روشن میکنه.

میشه همون جاییکه واس خوندن صاحب خونش و مهموناش از هر زمان استراحتی استفاده میکردم...

نه! دروغ چرا؟

همیشه هم به صرف اینکه حرف های صاحب خونه و مهموناشو بخونم نبود

همیشه به خاطر خود صاحب خونه و بچه ها هم نبود.

بیشتر اوقات به خاطر خودم بود.

مثل بیشتر آدمایی که با وجود هزاران مشغله ی فکری و درسی و کاری

بازم به هر دری میزنن که حضورشون تو این دنیای مجازی بی رنگ نشه!

اون آدما خل نیستن.

دیوونه هم نیستن.

همو هم نمیبینن که شیفته ی چش و ابروی هم شن ...

ولی هر کی یه جوری به نحوی به طور غیر مستقیم گاهیم مستقیم...دردشو...غمشو...مشکلشو...

گاهی با خوندن یه آدم گاهی با دادن یه کامنت بی ربط...با کل کل ...با انداختن یه پارازیت...

با سر به سر گذاشتن آدمایی که به عمرش ندیدتشون...نمیشناستشون ....

میپاشه تو یه حجمه ای از بینهایت ها!

بینهایت ها؟!!!!

اصلا درسته؟

وجود داره؟

تو دستور زبان فارسی؟؟؟!

یا کشف خودمه!

نمیدونم !

شاید تو دستور زبان نه ولی تو متن زندگی،چرا! وجود داره.

میدونم تو دلت میگی هرکسی از ظن خود شد یار من!

بقیه رو نمیدونم ولی من از ظن خود اینجا رو خوندم...

فک نمیکنم هیچ وقت صاحبش رو فهمیده باشم ،مهمونهاش رو هم.

ولی خودمو خوب میفهمم...

با خوندن فیروزه ای ،خانم مهندس ،جوجه ،نگین ،میرزا،مغناطیسم،حبیب،بیوتکنولوژیست،مهدی و....

بازم بگم؟...

با خوندن هر کدومشون فقط یه قدم به خودم ،

دنیای بیحاشیه ای که باید داشته باشم و ندارم

به جای خالی غم هایی که نباید باشن و هستن...نزدیک میشدم!

حاجی هیچ کاری دوست داشتنی تر از خوندن 

ظرفای نشستت ،

مکالمات سه قلو ها،

پست ثابت شب جمعه ها،

نالیدنت از دروس سنگین حوزه،

نحوه ی مدیریتت تو محل کارت،

عمویی که چند پست در رابطش اومدی و من حس کردم چه قد شبیه به همید!!!

بی حوصلگیها...

گاهی بد خلقیات از پیام های بعضی از ماها!

تیکه های سنگینی که وقتی میندازی به قول شمالیا یه طرف آدمو میاری پایین ...

هیچی دوس داشتنی تر از این لحظات ناب که صرف خوندن همه ی این گفته ها و ناگفته هایی که واقعا عزیزن ،نبود!

اینا دوست داشتنی بودن...خیلی...

چون پشت بندش ما بودیمو انتظار تایید کامنتها ،

جواب های حاجی به تک تک کامنتها،

بی رودربایستی،رک و رو راست،گاهی یه کلمش از یه سقلمه سنگین تر گاهی از رولت شکلاتی شیرین تر!

گاهی خیلی طول میکشید کامنتها تایید شن

ولی همشون یه جواب از حاجی داشت،

حتی کامنتهامون خورده میشد،

که هیچ شیرینی بالاتر از خوردن کامنتها،اعتراض بچه ها،توجیهات حاجی نبود!

راستش عوض شد،خیلی چیزا،

از یه جایی به بعد حاجی دیگه حاجی نبود شد حاجی(ره)،

از یه جایی کامنتها بی تایید درج میشدن،

از یه جایی به بعد پست ها رمزدار شدن،

از یه جایی به بعد حاجی بلاگفا رو ترک گفت،چون بلاگفا کامنتا رو میخورد ،

بلاگفا میز کارش پیشرفته نبود،حاجی نه!

حاجی (ره) قیام کرد!

کوچ کرد به یه جای جدید!

میگم که اولش خوب بود قشنگ بود دوس داشتم کشفش کنم یکم حس غربت داشت ولی فقط یکم!

اما زمان درستش نکرد!زمان بدترش کرد!

کامنتها ی بی جواب بیشتر و بیشتر شد!

پستهای پی در پی زیاد شد!

حاجی (ره) دلبسوزان شد،نه سر شارژ،

نه!سر حاجیه قدیمی نبودن!

نمیدونم شاید من آدم بونه گیریم!

شایدم به قول شما آدم نباید از دوستان متوقع باشه!

ولی حاجی باور کن نمیدونم به خاطر حرمت شغلتونه یا منشتونه شایدم نمکتونه ،

کاریم به جنسیتت ندارم،

هرچی خواهی باش ،ولی باش!

مثه قدیم!

دو روز بذارمون تو خماری دیر به دیر جواب بده ولی مثل قدیم باش!

مثل قدیم که وقتی پا تو آشیونت میذاشتیم ،یه چیزی تو آشیونت بود که دردامونو غمامونو هضم میکرد،

ینی از یادمون میبرد!

تغییر خوبه!

نو شدن قشنگه!

ولی انقلاب نه!

انقلاب تو اوج محبوبیت و مشروعیت ،نه!

شاید گاهی واسه بهتر شدن باید حرف از حفظ نظام موجود وسط باشه!

میدونم که شما هیچ وقت برنمیگردین تو بلاگفا!

هیچ وقت تو اون قالب نمینویسین !

اصلا خوندن حرف ،نظر یه کاربر! اونم فقط ییککک کاربر! چه اهمیتی داره؟

درسته اهمیتی نداره!

اما با همه ی این بی اهمیتی ها، آدمیزاده دیگه!

تو دلش میگه کاش حاجیه فضای مجازی که گاهی قابل لمس تر میشه از دنیا دنیا آدما فضای حقیقی،

بازم مثه قدیم میشد،

تا نظر نداده باز هم مطمین باشیم که هست و میخونه!

حتی اگه ازش کامنتی نبینیم.

راستی شاید بزرگترین علت دوست داشتنی بودن خونه ی مجازیتون اینه که هواش سالمه :)

به قول مغناطیسم!

شادزیو 

+ که حقته شادزیو! 

+با احترام!

  • ۹۳/۰۱/۰۵
  • حاجی ره

نظرات  (۴۲)

چه بحثی راه انداختی حاجی...
هر جور دلت می خواد باش حاجی....فقط بااااااااااش....
یه بار بهم گفتی سفر با بی خیالی سیر کنم....
حالا من می گم با بیخیالی بگذرون حاجی...دلی که شما فک می کنی احتمالا شکستی یه روز خودش می فهمه که اشتباه کرده....دیگه شما چرا ناراحتی....
ماهاییم که گیسامون سفید شده عین دندونامون همین که هستی خودش یه انگیزه اس....حالا کامنت ج می دی یا نه کار ندارم...فقط هر روز بنویس اینجا....وبا رو می خونی یا نه کار ندارم....هرچه دل تنگت خواهد این جا بنویس...غمین یا شاد...وب شماس..صلاح یه وبو که می تونی داشته باشی دیگه.....:))
ها حاجی اینم بگم...تو اراک بودیم یه آقاهه رو دیدم حدودای سن شما...ریش یه هوا در حد چیییی...معلوم بود از هم صنفای شماس....یه دختر کوچولو داشت ....آورده بودش سرسره بازی...اصلا با این بچه عشق بازی می کرد ....یاد آینده ی شما افتادم...شمام یه همچین چیزی می شی در آینده...به چشمای دختر کوچولو نگا کردم رنگی نبود....تو  ذوقم خورد....ولی خب بچه بچه اس دیگه....شیرینه ...مخصوصا دخترش.....آدم 4 تا دختر داشته باشه 20 سال زندگی کنه خوبه یا یه پسر داشته باشه یه ماهم زنده نمونه؟؟؟؟؟؟حالا چشاشم رنگی نشه ...خب نشه....:))))

میتونم بگم پست های یه زنم نداریم رو دوست دارم همین

دیگه هیچو

آقا من نمیخواستم نظرمو بگم در این باب و در ذیل این پست ، امّا حالا که همه نظر دادن ، با توجه به کامنت هایی که خوندم بذارین منم نظرمو بگم. البته قبلش تشکّر می کنم از پ.ش.ه ی عزیز که این بحث رو مطرح کردن

آقاجان ، عزیزان من ، آدمیزاد از گِله ! گِل!

حکایتش حکایت سنگ نیست ، حکایت چوب نیست، حکایت آهن نیست ، حکایت گله !

سنگ و چوب و آهن ، تراشیده میشن و فرم می گیرن
سنگی که شد مجسّمه ، مجسّمه میمونه . تغییر نمی کنه تا این که خورد بشه
آهن و چوب هم همینطور
منتهی گِل ، حکایت دیگه ای داره
داستانش از بیخ جداست از سنگ و چوب و آهن

کوزه گر روزگار، این گل رو شکل میده
اعمال و افکار ، رنگش میزنه
تجربه ی عمر ، لعابش میده

این گل امّا تا آخر عمر طول میکشه که کوزه بشه

آدمیزاد پیر که شد ، دیگه خیلی تغییر نمی کنه. گلش خشک میشه و دیگه میشه وقت لعاب گرفتنش تا این که کوزه ی زندگیش رو تو روز حساب رو کنن.

منتهی اقلّا تا 40 سالگی ، آدمیزاد گِله ! گل !
نه سنگه ، نه چوبه ، نه آهن

شکل می گیره
تغییر می کنه
تعالی پیدا می کنه یا تنزّل
به هر حال تغییر می کنه
از یه کپّه گل ، کم کم رو چرخ کوزه گر روزگار کشیده میشه بالا و میشه اون کوزه ی مطلوب

نباید انتظار داشته باشین که یه آدم ، همیشه یه جور باشه
تغییر نکنه
یه مجسّمه ی سنگی شاد باشه
"شاد بودن هنر است ،
 لیک هرگز نپسندیم به خود ،
 که چو یک شکلک بی جان همه روز،
بی خبر از همه خندان باشیم !
بی غمی عیب بزرگیست که دور از ما باد !"

اوّل از همه ، ما همه ی حاجی رو نمیشناسیم. در نتیجه اگر رفتاری یا حالتی ازش دیدیم که قبلا ندیده بودیم ، به این معنا نیست که تغییر کرده ، شاید شناخت ما کافی نیست!

ضمن این که ، حاجی هم آدمه ! از گل سرشته شده ، نه از سنگ !
میتونه تغییر کنه. چرا که نه ؟

به bit bit ـه این اینترنت قسم ، خودخواهیه اگر بخوایم حاجی فقط طوری باشه که ما میخوایم، نه طوری که هست. حاجی ،مثل همه ی ما، از سنگ نیست ، از گله ! از گل...
  • دختری با اسانس احسااس
  • سلام حاجی منو که یادتونه از اون موقع که توی بلاگفا بودید م میخوندمتون و تا حالا هم نشده واستون کامنت عمومی بدم همیشه خصوصی بود و شما هم اونایی که لازم بود رو جواب میدادید از اون موقع که فیلتر شدید و یه"I"به hajiiii اضافه شد عوض شدین مرموز شدین بی تفاوت شدین و ارزش منه مخاطب اومد پایین قبلش هم گفتم که انتظار جواب کامنت و غیره رو ندارم ولی شما عوض شدین و من حس حاجی قبلی رو ندارم وقتی میام حس غریبی بهم دست میده حس بدیه ولی بازم میام و میخونم و شاید نظری بزارم شایدم نه ولی این حاجی رو دوست ندارم حاجی قبلی رو میخوام که قبل از اینکه وب خودم رو باز کنم وب اونو باز میکردم و میخوندم
    -نظر شخصی منه و بقیه ی نظر ها رو خوندم و خوندم و خوندم این حرف من بود
    tanha pishnahade man felan ine ke ye sandali dagh ba mahdodiat bezarid :)))
  • خانم هموستات
  • موقعی که تو بلاگفا بودید نمی خوندمتون ولی الان چرا .از نوشتنتون خوشم میاد، اینکه میتونم زندگی یه طلبه رو از نزدیک ببینم جالبه
    آخ جون انتقاد
    و یه حاجیه انتقاد پذیر.
    منم میگم
    حاجی خیلی رو مُخی. میدونی چرا؟ چون یه اخلاقی داری که اصن خوشم نمیاد. چون یه آدمی شدی که دوست ندارم. نمیخوام. چرا باید وبلاگت اینطوری باشه؟ چرا باید وقتی میام نت زرتی بیام اینجا؟ چرا باس عادت کنم بهت؟ آخه مگه چه بدی ای کردم؟ چرا انقدر جذابی؟ چرا شیرین مینویسی؟ چرا به دلمون نشستی؟ چرا؟ هان؟ چرا؟ بزنم عینکتو بشکنم؟ چاقالو
    و چه خوبه که آدرس اینجا کلن رمز دار بشه و فقط به 3-4 نفر مذکور و نظر کرده رمز داده بشه

    اینکه خیلی چیزا عوض شده

    حاجی شده حاجی(ره)

    کامنتها بی تایید شدن

    پست ها رمزدار 

    مال ترک بلاگفا نیست

    مال امروز و دیروز هم نیست

    اون حاجی که همه دنبالش می گردن

    حاجی قبل از فیلتر شدن بود
    فیلتر رنسانس وب نویسی حاجی شد
    بعد اون روزها دیگه هیچ وقت حاجی، خاجی نبود
    واقعی ننوشت واقعی پاسخ نداد تیکه هاش به شیرینی گذشته نشد
    البته از  کسی که خواست دیوار باشه انتظاری بیشتر از این نیست
     اما مگه میشه یکی شخصیتی شطرنجی و توسام داشته باشه
    که یه زمانی اون همه قدرت جذب داشته باشه و یهو بشه قوه دافعه
    دیگه تیکه هاش در حکم فحش باشه 
    پاسخ کامنتاش تلخ اعصاب خورد کن
    من فکر می کنم در برابر دیوار فقط باید دیوار بود
    خوب شنید و خوب فهمید اما سکوت کرد

    حاجی سلام
    منم می لینکی؟ ولی من زیاد آپ نمی کنم ها!!!
    آقا خوب پسورد این مطلباتو بده ما هم بخونیم!
    ولی باید بگم هر چی حاجی از نزدیک دیدم باحال بودن، برادر بسیجی هان که جوگیرن(منم خودم خواهر بسیجی ام ها! ولی از بعضی از این برادر بسیجی ها حرصم می گیره!)
    پشه جان ,داری میری,بیزحمت درم پشت سرت ببند.
    باتشکر

    حاج آقا ناراحت بنظر میاد :(
    حاجی سوای این حرفا دوست می داریم..
    فروشگاه که نیست اینجا انتظار داشته باشیم خواسته هامون برآورده کنه
    سلام
    حس جفت پا پریدن تو بحثو دارم !
    ولی تو نظرات اون قسمتی که جناب/سرکار عکاس باشی فرمودن "جامعه آماری نظر دهنده ها بالا میره بدون اینکه تنشی ایجاد شه نگاه من ناخود آگاه منطقی تر میشه."
    این جامعه آماری زمانی  تحقق پیدا می کنه که افراد مختلف و رندوم انتخاب شند ! تا جایی که یادم میاد البته ... باز اصراری ندارم بر اینکه این  درسته و لاغیر !

    و خب به نظر می رسه که ارادتی که همه به جناب حاجی داریم میشه همین !

    مسلما منتقدین هم از روی ارادت اظهار نظر کردند
    و طرفداران هم همین طور ...
    چیزی غیر از اون به نظر می رسه که نبوده 

    در واقع دو طرف داریم عرض ارادت و البته کمک و یاری می دیم به کسی که برامون مهمه ...حد اقل در این فضا... و این موضوع خب روش هاش متفاوته ...
    خیلی خوبه که کسی هم منتقد داشته باشه و هم طرفدار (البته به نظرم منتقد هم طرفداره و این دو منفک نیستند اما برای روشن شدن دو واژه به کار برده شده ...کسی که اهمیتی برای موضوعی قائل نباشه ساده می خونه و رد می شه ! چون مهم بوده لطف کرده و انتقاد کرده و مسلما برای بهتر شدن اوضاع )
    منتقد خالی هی می زنه تو پر آدم
    طرفدار خالی آدمو الکی غره می کنه
    اما این در کنار هم بودن ایناست که قشنگه و باعث رشد می شه 


    :))))
    عصن استعدادا شکوفا شده ها :)))
    البته ذهنم قفله :)
    خوندمش بلاخره!
    ولی نظر خاصی هم ندارم
    حاااااااااجی؟!!!!!!!!!!!
    میتونم بگم نویسنده هر سه کامنت حق دارن.
    همه که قرار نیست اینجا قربون صدقه حاجی برن.....مخالفت هم خوبه مخصوصا اگه سازنده و با دلیل باشه. حالا یکی تند و بی پرده حرفشو میزنه یکی هم مثل کامنت سوم با کلی احترام و حرفای ادیبانه.
    تشکر میکنم از گذاشتنِ این پُست، چون من هم به نتیجۀ خوبی رسیدم،فکر میکردم اوقات فراغتم رو توی محیطی میگذرونم که دوستانه است! برای هم احترام قائلن،ولی اینجا ظاهراً اگر کسی به "حاجی" بد بگه، باید بزنن لهش کنن!
    البته خوشحالم که اینقدر شما رو دوست دارن
    ناراحتم از اینکه چرا ما ملّتی هستیم که فکر میکنیم همه باید مثلِ خودمون فکرکنن!

    + ممنون از کسانی که منطقی و منصفانه قضاوت کردن
    + بای بای :)
    احترام خودتون رو حفظ کنید لطفاً
    نه تو اینجوری نیستی...
    ضمناً عکاس باشی، علنی کردن یک انتقاد، وقتی موثر هست که همه گنجایشِ انتقاد رو داشته باشن،نه اینکه به محض شنیدنِ حرفی که موافق میل شون نیست،به جای حلّ مشکل،حرفهایی بزنن و تنش بیشتری ایجاد کنن،وقتی موثر هست که همه اهل انتقاد باشن و واقعاً حرف دلشون رو بزنن


    سلام عکاس باشی عزیز، ممنون از نظرت مفصلّت،اتفاقاً چون من از انتقاد نمیترسم،اسم خودم رو گفتم وگرنه حاجی که اسم بنده رو سانسور کرد
    من با نظرت موافقم که گفتی علنی کردن یک موضوع باعث میشه که نظرات زیادی رو بشنویم یه جور همفکری محسوب میشه، ولی اگر این علنی کردن همیشه خوب بود، برنامه نویس زحمت نمیکشید و گزینۀ "نظر بصورت خصوصی ارسال شود" رو نمیساخت! در این مورد من اگر دوست داشتم خودم علنی ش میکردم و تیکِ خصوصی رو نمیزدم،مثل الان که تیکِ خصوصی رو نزدم (حاج آقا شما هم به این نکته دقت کنید بد نیست)

    سلام به پ.ش.ه عزیز و دوستای خوبی که برای تک تکشون سالی نکو آرزومندم. +میدونی پ.ش.ه جان!درسته یه وقت ما یه نظر میذاریم ،دوس داریم طرف مقابل فقط خودش بخونه ،چون با اینکار فرد مذکور رو بردیم زیر ذره بین و آنالیزش کردیم،ولی این دیدی که مثلا من عکاس باشی دارم ،دید خودمه،جای حاجیم نیستم که بدونم حاجی از چه زاویه ای نگاه میکنه یا اصلا کدوم نگاه درست تره!ولی وقتی نظر من هم عمومی میشه و میره زیر ذره بین آدمای مختلف با عقاید مختلف ،ته تهش یه نگاه منصفانه یه زاویه دید درست تری به من میده!اینجوری اتفاقا بهتر هم هست.چون به جای اینکه حاجی یا حالا هرکس دیگه مورد نقد قرار گرفته لازم نیست بیاد از خودش دفاع کنه یا توضیح بده که نه به علت فلانو فلانو فلان اینجای نظر شما درست نیست،چون امکان داره من دفاع یک نفر رو از حق و نفی یک نفر رو از باطل قبول نداشته باشم ولی وقتی میفته تو شور و جامعه آماری نظر دهنده ها بالا میره بدون اینکه تنشی ایجاد شه نگاه من ناخود آگاه منطقی تر میشه.ینی ناخود آگاه تو این انتقاد ها و نمایش انتقاد و نظر دادن بچه ها خود من نوعی هم نقد میشم چون نظر انتقادیه من نشون دهنده ی شخصیت پنهانیه که در ممن نهفتست .پس فک میکنم ایده ی جالبیه که گاهی انتقاد ها عمومی شن.خصوصا که اسم نظر دهنده رو حاجی درج نمیکنه و کسی نمیفهمه صاحب نظر کی بوده.ونگاه بچه ها نسبت به هم تیره و تار نمیشه.مثلا من به شخصه از نظر مریم گلی که منصفانه بود و هر سه نظر رو نقد کرد خوشم اومد.نقد منصفانه ای بود، با یک نگاه کاملا منطقی.به قول مولا علی (ع):ای عزیز زنهار که هم مدعی و هم قاضی نباشی.نقل به مضمون بود. به هر حال از حاجی ممنونم بابت فضایی که ایجاد کرد نه از روی وظیفه بلکن از روی لطفش!و ما میایم نظرات عقاید و سلایق و منطق و احساسات هم رو لمس میکنیم و گاهی به عنوان مدعی گاهی منتقد گاهی قاضی بار ها تو صحن علنیه این تریبون آزاد با هم همزات پنداری میکنیم و عواقب خیلی حرکات و رفتار هامون بدون اینکه به شخصه تجربه کرده باشیم میاد تو دستمون.و به بلوغ فکریمون کمک میکنه.آرزوی سلامتی برای تک تک عزیزان دارم.
  • دوشیزه فلانی
  • به هر حال اینجا کامنتاش باز نیس که من و شما هی همدیگه رو مورد خطاب قرار بدیم!

    + حاجی ببخشید! من قصد کل کل ندارم با کسی.

    شما فکر کنید که نظرتون روی من تاثیر گذاشته
  • دوشیزه فلانی
  • اصن مبرهن و مشخصه که کامنتم هیچ تاثیری روت نذاشته! :)))))))) 


  • دوشیزه فلانی
  • پ.ش.ه:

    آدم انتقاد پذیر و احترام گذار به نظر همه (!) که جار نمیزنه من اینم و شما اونین!
    نظر من بد اخ تف رو می خونه و می گذره ازش!
    دیگه کامنت گذاشتن و خطاب کردن نداره که!


    + ما ادبیات عامیانه / شما غزل پست مدرن! 



    حاجی شما هم سعی کنین حرفهایی که خصوصی براتون میفرستیم رو همه جا نگید،تمرین بفرمائین تا دو روز دیگه خانمتون ازتون انتقادکنه همه جا، جار نزنین و دیگران بین تون قضاوت نکنن؟
    تیکِ خصوصی رو واسه عمومی شدن نزدم! خصوصی یعنی اینکه خودت و وجدانت قضاوت کنی نه تو و دیگران، راضی نبودم اینجا بذاریش،گرچه من هدفم انتقاد بود و همراه با احترامی که برای نظرات قائل هستم، نظراتِ غیرمنصفانه شون روم تاثیری نداره و اگر باز هم دوست داشته باشم تلپ خواهم شد
    راستش حاجی پست طولانی بود حس نداشتم بخونم :D ما هیچ گونه انتقاد پیشنهادی نداریم :) بیشتر مواقع تحسین هم میکنیم :))
    سلام دوشیزه فلانی
    من برعکسِ شما که دوست نداری به نظرات دیگران احترام بذاری،برای نظر شما و همه احترام قائل هستم و با یک انتقاد، مغز کسی رو نمیپاشم و توی کاسۀ سرش آبگوشت نمیخورم
    حالا شما اگر خیلی دوست داری توی کاسۀ سر ما آبگوشت بزنی به رگ ،مسئله ای نیست،بفرما،ما گردنمون از مو نازکتره
    ما ک راحت میگیم حرفمونو  چ پست باشه چ نباشه
    کاش شما هم ب همین راحتی میگفتین نظرتونو
  • فیروزه ای ....
  • از یه جایی به بعد بی تفاوت میشی :-) :-D
    دیگه مهم نیس که حاجی جواب بده یا نه :-P
    والا ما فلکسیبل شدیم دیگه! قبلنا ناراحت میشدیم.اونم خیلی خیلی. اما الان بی تفاوتیم :)))
    جواب بدید خوشحال میشیم. ندید ناراحت نمیشیم .خخخخخخخ

    اما با یه جاهایی از این نظر موافقم. خوندن وبلاگای دیگه و ... .

    من بیشتر از یک ساعته دارم فکر میکنم اینجا چی بنویسم.
    ممکنه شما به نظرها جواب ندین، اما با شناختی که توی این مدت از شما دارم، مطمئنم که همه ی کامنت ها رو میخونید و این نیازی به جواب یا اثبات نداره.
    + هر تصمیمی یک خوبیهایی داره و ممکنه باعث از دست رفتن یک سری چیزها بشه. باید دید چیزهایی که به دست میان در مقابل چیزهایی که از دست میرن، ارزشمند هستند یا نه. که در مورد کوچ شما از بلاگفا به بلاگ، به نظرم اینطور بوده و می ارزیده.
    ++ اینکه کامنت ها تاییدی نیست رو من میزارم به حساب اطمینانی که به مخاطبتون دارید و خیلی اوقات تایید کامنت ها وقت گیره و خب لزوما هر کامنتی که نباید منتظر تایید باشه تا نمایش داده بشه و هر نظری که جواب لازم نداره!
    +++ دنیای مجازی خیلی خوبه. فرصت خیلی خوبیه که با آدم هایی آشنا بشیم که ممکنه در عالم واقعی هیچوقت همچین کسانی رو از نزدیک نبینیم. دوستی هایی که خیلی ارزشمند هستند، آدم هایی که سوای جنسیتشون خیلی دوست داشتنی هستند ووووو
    نمی گم که به همه چیز در بلاگ نویسی و بلاگ خوانی و ... به چشم دور همی و خنده و .... نگاه کنیم. چون خیلی اوقات ما از دوستانمون چیزهای زیادی یاد گرفتیم که ارزش بی نهایت داره، منتها حواسمون باشه که اینجا جای معامله ی احساس نیست. جای دلگیری و دلخوری و قهر و .... نیست.
    ما همه آدم های بالغی هستیم و عاقل. محدودیت ها و معذوریت های آدم ها رو درک کنیم و البته ازون مهمتر تغییر شرایط و رشد فکری و تغییرات دیگه رو هم در نظر بگیریم.
    همیشه که نباید به یک روال چسبید! گاهی هم تغییر خوبه، البته باید بهاش رو پرداخت. و میشه با همکاری و همراهی بهترش کرد و نتایج بهتری گرفت.
    ++++ انتقاد من از "مریم گلی" اینه که کامنت های کوتاه تری بزاره و وقت مردم رو نگیره! :)

    الان که یه دو سه باری,این نظر آخری رو خوندم.
    احساس میکنم بایه قسمت هاییش موافقم
    اوووووه,.چه طولانی بود!!
    به فکر بیمارانی که دچار تنبلسیم خوندن هستن ,هم باشید خو.
    باتشکر.
    اینم از انتقاده من 
    :دی
    در جواب این دوستی که فک کنم قبلن هم تو بلاگفا چندتا کامنت اینجوری گذاشته بود ،طوماری نوشتم اما پشیمون شدم و حذفش کردم...
    اما اینجور کامنتا بدجور آدمو تو معذوریت میذاره ، بد...
    آقا انتقاد زیاده :)))
    کدومو بگم کدومو نگم؟؟!!!!!
    :)))
    حاجی انتقاد کنیم ؟ حاجی چرا پست رمز دار میذاری آخه حاجی خُ دلمون میخواد ماهم بخونیم حاجـــــی :|
    خوبی اینجا میدونی چی بود حاجی ؟ حداقل برا ما خاموشا این بود ک کامنتا تاییدی نبود دمت گرم خیلی فاز میده :دی
    حاجی اینهمه حرف داشتی ؟ کجا نگهشون داشته بودی ؟ رو نکرده بودی کلکــــا:)

  • دوشیزه فلانی
  • می زنم لهشون می کنماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!
    شما کجا کینه شتری هستی؟!!
    کچا بد اخلاقی؟!!!
    از اون لحظه هاس که دلم میخاد بزنم سرشون رو لب جدول و مغزشون بپاشه بیرون و تو کاسه ی سرشون آبگوشت بخورم!!!
    هر کی خوشش نمیاد اینجا پلاس نباشه! 

    " اون که حال نکرد / پس واسه بیرون "


    + اصن من دوس دارم هی دامن بزنم به غلط های تاریخی ادبی!
    نظر اخر شاید حرف دل خیلیا حاجی..
    خیلیا ک حرفاشونو قورت دادن.....
    و من ...

    اشکم در اومد :((((

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی