حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

م م 714: خاطراتنا من الحجره!

جمعه, ۲۹ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۳۲ ق.ظ


این خاطره مربوط به یکی دو هفته پیشه 

(شهادت امام حسن علیه السلام که رفته بودم حرم!)


توی صحن آینه نشسته بودم

نگاهم به گنبد بود 

و داشتم روضه حضرت رو گوش میدادم 

که به صورت زنده از شبستان پخش میشد.

یهو یکی از رفقای طلبه رو دیدم  

با خانمش و بچه ای که دوتایی دستاشو گرفته بودن

 و بینشون داشت تاتی کنان قدم میزد!

(مدیونین اگه فک کنین دلم خواس!!!)

ترک بود و صداش میزدیم آقا مجید

از اون ترکهای معروف به شیش سیلندر!!!

ترکیش بعد از پنج شیش سال تحصیل تو حوزه یه ذره هم تغییر نکرده بود

هر موقع میخواس بچه ها رو بخندونه 

میپرسید: بچه ها من لهجه دارم؟!

یعنی مدرسه میترکید از این حرفش!!!

قدبلند، چشای رنگی، مو و محاسن کاملا بور با پوست سفید

و اینقدر صاف و ساده و خوش اخلاق و باجنبه

که آدم خوشش میومد اذیتش کنه

(مثه خانم مهندس!!!)

قاری قرآن بود و حسابی خوش صدا!

معمولا ظهرها موقع اذان میایستاد تو حیاط 

رو به قبله، خوشگل و بلند تو حیاط اذان میگفت

اون وقت شیطنت های من و رفقا شروع میشد!!!

میرفتیم روبروش وایمیستادیم 

زل میزدیم بهش که خنده اش بگیره!

نامرد یه طرف دیگه رو نیگا میکرد!

اداشو در میاوردیم و همراه باهاش اذان میگفتیم!

وسط اذان ازش سوال های الکی میپرسیدیم که حواسش پرت بشه اشتباه کنه!

بهش سلام میکردیم!!!

مجبور میشد وسط اذان بهمون جواب سلام بده!

به هر حال واجبه دیگه!

والا...

اینا کارای همیشگیمون بود


و یه خاطره خاص از ایشون:

یه دفه یکی از رفقا که اونم ترک بود

با یه هندزفری و ام پی تری فور!!!! که اون موقعها تازه اومده بود 

و مثه الان همه هم نداشتن! اومد داخل کتابخونه!

اومد کنارم و از کشف خبیثانه اش گفت!

این که اگه هندزفری رو بزاری تو گوشت

صداش هم بلند باشه

ناخوداگاه بلند حرف میزنی!!!

جهت تست! قرار شد روی همین آقا مجید امتحانش کنیم!

رفتیم کنارش و آروم بهش گفتیم: آقا مجید این تراک رو گوش بده! خیلی جالبه!

حالا همه مشغول مطالعه هستن و سکوت کامل!

ما هم داریم آروم پچ پچ میکنیم!!!

صدای هندزفری رو حسابی بلند کردیم

و همونجور که تو فکر بود واسه چی اینو بهش پیشنهاد دادیم

ازش پرسیدم: آقا مجید امتحان دارین؟!

بدون اینکه حواسش باشه

داد زد!!!!!!!!!!!

"نه! امتحان ندارم!!! خودم دارم دوره میکنم!"

همه شوکه شدن با صدای بلند و ریلکسانه ای که داشت تو کتابخونه داد میزد!!!

رفیق خبیث ما از شدت خنده و خجالت از کتابخونه دوید بیرون!

من زدم رو شونه اش و گفتم: فهمیدیم بابا، فهمیدم!!!

این کارو رو چند نفر دیگه هم امتحان کردیم

که با نگاههای غضبناک دوستان درسخون و مثبت!

عقب نشینی کرده و کتابخونه رو به اهلش سپردیم!

والا...


خب! این از خاطرات آقا مجید که با زیارت کردنشون یادم افتاد

بعد از اون، روضه که تموم شد رفتم داخل کنار ضریح

باز یکی از رفقا رو دیدیم قاسم نام!

کسی که هر شب تا ساعت یک و دو توی کتابخونه کذایی بود!

آخرین نفری که میومد بیرون!

یه دونه چراغ بالای سر خودشو روشن نگه میداشت 

و همینجور درس میخوند!

هرچی بهش میگفتیم: رفیق! آرومتر! کمتر! متعادل تر!

چه خبره!؟! یه شبه میخوای مجتهد بشی؟!

خیلی مهربون و شوخ طبع بود

گوش نمیکرد ولی!

تا اونجا که چند تایی از اساتید هم متوجه شدن 

و بهش تذکر دادن که این راهش نیس!

مدتی ندیدمش

احوالشو پرسیدم

گفتن: چنان سردردهای بدی گرفت از اون درس خوندن ها

که آخر دکتر واسه دو سال بهش استعلاجی اجباری داد

به شرط اینکه هیچ کتابی نخونه!!!


دیدمش که معمم شده بود

خیلی خوشحال شدم

آخه اون موقعها که ما میدیدیمش کوشولو بود!!!

رفتم بهش سلام کردم

منو شناخت

همدیگه رو بغل کردیم و روبوسی!

حال و احوال و التماس دعا!


پ.ن:

تو شیش سالی که سطح یک رو گذروندیم

سه چهار مورد اینجوری داشتیم

که از شدت درس خوندن!!!

کلا از درس خوندن محروم شدن!

تو دانشگاه هم از این اتفاقا داریم؟!

جدی میپرسم!


پ.ن 2:

یکی از اساتید هم که خیلی پرکار و فعال بود

و هر روز چندین جلسه درس داشت

با ساعتها مطالعه و ...

چنان به مغزش فشار آورده بود که

دکتر دستور داده بود:

به مدت شیش ماه حق انجام هیچ کاریو ندارید

به جز تماشای تام و جری!

جدی!


پ.ن:

مسابقه حدس زدن عکسی بود که برگزار شد! (بگو خب!)

برنده محترمه آن! بلیط رفت و برگشت حرم به جمکران رو به پیشنهاد خودشون تغییر دادن

به درخواست پستی از خاطرات حجره و ...

که تقدیم شد!

والا...

  • ۹۲/۰۹/۲۹
  • حاجی ره

نظرات  (۳۰)

  • گیس بریده
  • دقیقا..مسیر جزیی از سفره...باید از مسیر هم لذت برد...
    درس باید خوند ولی نه اونقدری که به خودت آسیب بزنی...حقیقت من فکر می کنم هر چیزی که باعث بشه به خود ما آسیب برسه حرامه...

    پاسخ:
    پاسخ:

    فکر شما یه حکم فقهیه!!!
    "ضرر به نفس حرامه"
  • آسمـــــآن
  • چه حاجیِ بدجنسی

    پاسخ:
    پاسخ:

    حاجی اگه بدجنسی نکنه حاجی نیست!
    حاجی ره
    بله ک داریم.بنده از شدت درس !!! خوندن چشام درد میکنه و باید برم دکتر. ولی ب خاطر اینکه دکتر میگه درس نخون نمیرما .(یه موقع فک نکنید از تنبلی نمیرم!)

    تازه گوشت به استخونم نمونده ک ! انقد ک ضعیف شدم. اگه برم دکدر تغذیه! منو به خاطر سو تغذیه بودن به سرم وصل میکنه! :|

    تازه انقد استرس.انقد فشار عصبی ای ک دارم رو !اگه برم به دکدر مغز و اعصاب نشون بدم منو بستری میکنه اصن!(خدایا منو به خاطر این دروغ بزرگ ببخش)

    بازم بگم با کافیه؟ دیدین ما دانشجوها لوس و سوسول نیستیم وگرنه ما رو هم از تحصیل زیاد به سمت مرخصی میفرستادن :|

    پاسخ:
    پاسخ:

    ما با دیده مملو از حسن ظن به کامنت سراسر دروغ!!! شما مینگریم!
    حتما خودتونو به یه مشاور تحصیلی معرفی بفرمایید!
    نگرانتون شدیم!
    :)))
  • خانم مهندس(گاه نوشت)
  • حالامایه چی گفتیم,خواستیم شکسته نفسی کنیم:-)))
    اصن به من میاد شر باشم؟!!!!!!!!!!!
    [آیکون مظلوم نمایی]

    پاسخ:
    پاسخ:

    یه مظلوم تو عالم باشه اونم شمایی!
    (بزرگترین دروغ قرن!)
    والا...
  • گیس بریده
  • آره داریم تو دانشگاه هم...یکیش همکلاسی خودمون...از بس درس میخوند سر درد میگرفت...و چشماش هم ضعیف شده بود اساسی...در حدی که گاهی حس می کردیم تو این دنیاها نیست یا مشکل مغزی داره مثلا...یه ترم از بس درس خونده بود حالش بد شد و هیچکدوم از 24 واحدشو نتونست امتحان بده و یه ترم عقب افتاد...
    الان داره دکترا میخونه و استاد دانشگاست...

    پاسخ:
    پاسخ:

    حالا خوبه عاقبت به خیر شد!
    والا...
    ولی این راهش نیس!
    مسیر جزیی از سفره!
  • جوجه مهندس
  • کار دنیا رو میبینی حاجی
    از روزی که کامنت گذاشتم براتون قهرم اوضاع قاراشمیشی شد که نگو و نپرس دسترسی به اینترنت اصن یه وعضی یعنی الان که با موبایل شرفیاب حضورتون شدم از خوشی تو پوست خودم نمیگنجم
    + حاجی منو ببخشید که تو قضیه تبلت و لپ تاپ سر به سرتون میزاشتم الان تازه می فهمم که بلاگفا اومدن با موبایل چه رنج و مشقتی داره.
    ++ مطمئنم اجر شما نزد پروردگار محفوظ خواهد بود.
    +++ به نظرتون من به مقامی رسیدم که خودم بتونم حدیث بگم اگه رسیدم این حدیث رو از من داشته باشید
    ( ای کسانی که وب گردی میکنید بدانید و آگاه باشید پاداش گروهی از شما که با گوشی وب گردی می کنید 1000 برابر بیشتر از بقیه است)

    پاسخ:
    پاسخ:

    هر که از حاجی ای قهر کنه خدا ازش قهر میکنه!
    حاجی ره

    حدیث داریم کسی که دیگری رو به خاطر موضوعی مسخره کنه
    نمیرد تا آنکه خدا همان را برای خودش پیش بیاره!

    حتما همینطوره!

    جوجه چیه که حدیث داشته باشه؟!
    :)))
  • جوجه مهندس از ستاد ساماندهی به جوجه ها
  • سلام حاجی جون
    با اینکه باهاتون قهرم ولی قم بهتون سر زدم نبودید نگران شدم اومدم بگم
    چند ساعت بیشتر به آخر پاییز نمونده، جوجه هاتو شمردی عایا؟

    ++ حیف که دلمو شکوندید و پرمو چیدید وگرنه کلی حدیث از من یاد میگرفتین و کلی معلوماتتون اضافه میشد سعادت نداشتین دیگه
    والااااا

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    چرا قهر؟!
    میدونین ما چقدر در به در دنبال جوجه مون گشتیم؟!
    همش نگران بودیم گربه خورده باشتون!
    کشتین مارو از نگرانی!

    + ما یه دونه جوجه بیشتر نداریم که اونم خدارو شکر از سلامتیش اطمینان حاصل شد!
    والا...
    این رو هم شفاف سازی کنید.

    بنده معتقدم به اثر پروانه ای!

    یعنی چی؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    پروانه ای که در شرق آسیا بال میزند
    موجب طوفان در آمریکای شمالی میشود!

    یعنی همه چیز تو دنیا بهم مربوطه!
    هیچ چی بی ربط نیس!
    والا...
    چرا همه چیزو به هم ربط میدی حاجی؟شما هم؟
    بابا اشکال کار ی جای دیگه است.بعد از صفر....منظور من غروب جمعه بود.شما هم نبودی یکم اذیتت کنیم
    چی رو میخواستین در مورد کتابخونه مرعشی بهم بگین؟
    بعدش شما چی رو میخواین؟شغل منو؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    بنده معتقدم به اثر پروانه ای!
    شب جمعه که دیگه بدتر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    مگه من اسباب بازی ام؟!
    والا...
    نمیشه عمومی گفت!
    منم ادرس شمارو یادم نبود که براتون بنویسم!
    نخیر!
    اون منابع درسیتونو که گفتم میخوام!!!
  • دوشیزه فلانی
  • حاجی؟!
    اگه اون سفارش رو میگی که صب درباره ش باهاتون حرف زدم.نزدم؟!! توروخدا خودتون رو به زحمت نندازین.من خیلی شرمنده میشم آخه.
    تازه گفتم سفارش به خاطر لفظ " کافه حاجی " بود! نه اون! اصن منظورم اون نبود.فراموش کنین!

    این بحث فرشته و اینام برمی گرده به:

    " لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری و... "

    که دیشب براتون گفتم!

    الان دقیقا کجایین؟!!
    پیش 3 قلوها؟
    زن و زندگی؟!!
    این جور حرف زدن یه جورایی "حسن طلب "ه هاااااااااااااااااا!!!

    چه قد من شاذ کامنت میذارم!
    برم پیاده روی!
    بیاین بیرون از سنگر!


    پاسخ:
    پاسخ:

    کار آن کرد که تمام کرد!
    والا...

    شما هر جور دوس دارین برداشت کنین!
    حرف مرد یکیه!

    الان دقیقا منزلم
    و این برادر زاده هفت ساله ما، دقیقا 48 ساعته داره کنار گوشم جیرجیر میکنه!
    میخوام تاپو تو سر خودم خرد کنم!!!!
    والا...
  • دوشیزه فلانی
  • بارها گفته ام که:

    " خود شیفته فراهانی "

    در پاسخ به حاجیه فرشته خوی و اینا!!!!!!!

    آخه مرد جماعت کجاش فرشته س؟!

    گارسون کجاس؟!!
    من سفارش دارماااااااااااااااااا!
    بیخود نیومدم کافه حاجی!!!

    البته شما رو سر من جا داری اونم با حایل!!!!!

    امیدوارم شبای بیشتری خوابتون به هم بریزه و اون شبا همه تویه 2 هفته تعطیلی بعد امتحان باشه تا ببینم می تونی منو از اینجا بیرون کنی؟!
    بگو خوب!



    پاسخ:
    پاسخ:

    استاد!
    درسته خانمها اسم فرشته رو واسه خودشون برداشتن!
    و ای کاش سیرت و خوی فرشته ها رو مصادره میکردن نه اسمشو!
    ولی فرشته ها جنسیت ندارن!
    بنده به عنوان حاجاغای روحانی اینو عرض میکنم
    این اعراب جاهلیت بودن که فرشته هارو دختران خدا میدونستن
    و خدا هم حسابی سر همین مسئله سرکوفتشون زده!

    سفارش شما امشب آماده میشه ایشالا!
    دیگه؟!

    یکی دو روزی همین جوری در خدمتیم!
    بعد دوباره قم و کار و درس و زندگی و زن و بچه و ....
    خاطراتت منو نافرم جذب می کنه.... چون یه حس بی ریایی و پاکی توشه.... منظورم اینه حسیه که خودم اصلن تو دانشگاه تجربه نکردم.... توخاطرات من اکثر شوخیا و خنده ها با قصد وغرض ادا بود واسه...... دیگه حاجی خودت حدس بزن واسه چی بود دیگه
    نمی خوام بی حرمتی کنم ولی تو خواب فک نمی کردم یه روزی خاطرات یه روحانی برام انقد خوشایند باشه که هر روز به وبش سر بزنم....
    راجب چند پست قبلی من از وب کسری اومدم اینجا و به جز این وب فعلا با وبی حال نمی کنم

    پاسخ:
    پاسخ:

    خوش فرم! چرا نافرم؟!
    والا...
    این از لطف شماس
    وگرنه اینجا قابل این همه لطف و محبت شما دوستان نیست!
    ممنون از اطلاعتون!
    برام جالبه!
  • تازه وارد
  • درود بر حاجی باکلاس
    پیرو صحبتهای شما تو کانمت قبلی دل دردهای مزمنی که شما دارید در برابر دل دردهای اینجانب سر سوزنی نمیشه. ما یه دسته دانشجویی بودیم که از سال اول ورود به دانشگاه باهم بودیم و همینطور دور همی ادامه تحصیل دادیم اومدیم مقاطع بالاتر تو گروهمون من کم حرفترین و سر به زیرترین و.... عضو بودم اما امان از کودک درونم که مدام میخواس دس به شیطنت بزنه هر گندی که کسی بالا میاورد سرنخو که میگرفتی ختم میشد به من یعنی خنده بازاری بود دوران دانشجویی ما اما از اونجا که گفتن یه سوزن به خودنت یه جوالدوز به رفیقت من از خودم بگم که سال آخر ارشد بودم چند هفته قبل دفاع پایان نامه بهم گفتن که چون درسی به نام وصایا رو پاس نکردم اجازه دفاع نمیدن بهم بعد گروه با یه تدابیری اسممو برد تو لیست بچه های کاردانی و.... استاد این درس خیلی آدم معمولی و بی کیفیت بودن بهم گف چون سر کلاسا نبودم نمرم رو از 14 میگیره یعنی 6نمره پر خلاصه که من رفتم سر جلسه امتحان و همه برگه ها رو دادن و من موندم اون ته کریدور مراقب هم که قربونش برم اون ور کریدور این کودک درون من جنبید و گفت کتاب رو درآر بنویس 20 بگیر چشم استاد دربیاد وجدان دردم هم هرکاری کرد حریف شیطونه نشد و ما چندتا سوال رو از کتاب نوشتیم و سرمست از کار زشتمان رفتیم و چند وقت بعد تو سایت با یه نمره -3- سورپرایزمان صد چندان از اونجا که مطمئن بودم اشتباهی بس بزرگ در کار است و کار کار انگلیسی هاس پریدم گروه بعد امتحانات بعد... آخر سر ما رو راهنمایی کردن به اتاقی که تو خوابم نمیدیدمش اونجا بود که نامه اعمالم رو به صورت صوتی و تصویری تو مانیتور دیدم خدا شاهده حس میکردم روز محشر برپا شده و اعضا و جوارحم با من حرف می زنن اونجا بود که فهمیدم قصاص به قیامت نمی مونه و مزه تمام شیطنت ها و دل درد های دوران دانشجویی از وجودم رفت من دیگه حرفی واسه گفتن ندارم برم گریه کنم/: /: تنها شانسی که آوردم این بود که اسمم نرفت کمیته انضباطی...

    پیام اخلاقی: موقع امتحانات مواظب خودتان باشیذ خطر پیشرفت تکنولوژی همیشه در کمین شماست.

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام و درود بر تازه وارد غیر تازه وارد!
    دوستان عبرت بگیرند از بعضیا!
    والا...
    من حوصله ام سر رفته!



    پاسخ:
    پاسخ:

    انشالا بعد صفر شوهر میکنین خوب میشید!
    والا...
    http://mordeshur.blogfa.com/

    پاسخ:
    پاسخ:

    الان یعنی منظورت چی بود واقعا؟!
  • ترشی نامه
  • خوب بود... اذیت ها رو میگم

    پاسخ:
    پاسخ:

    :)))
    شما هم عآره؟!
  • دوشیزه فلانی
  • ممنون از اینکه بلیطم رو دادین ب ح د!

    + کلی پوکیدم از خنده!
    به مامانم گفتم! مامانم گفت حاجاقا معمعه؟!! گفتم نمی دونم ولی تو شیطونیشون شک ندارم! اصن شک داشته باشی جهل مرکبه!
    + تازه صب اول صب همون موقع که این پست رو گذاشتین من اینجا بودم اما گفتم الان می بینین من هستم و رو نمی کنین آنلاینین! یه ملتی هم کامنت میذارن و منتظر تایید و پاسخ اما وجود من نمیذاره شما ج بدین!!!!
    اصن می بینی من چه فداکارم؟!
    قدرم رو ندون حالا!


    خیلی بدی!
    همه ش منو می فرستی تو تخت خواب میگی برو بخاب دیر وخته بعد خودت تا 2 شب با همه کامنت بازی می کنی! من خیلی قدمت دارم نسبت به بعضیاشون! من عتیقه ام! من پایه ی کافه حاجیم! بعد هیچی! اون وخ منو دور میدی!



    ( شوخی محض )

    پاسخ:
    پاسخ:

    ببخشین که اینقدر دیر شد!

    + حاجاغا فرشته است شیطون یعنی چی؟!
    اعاذنا الله!!!

    + تو دنیا قدرشناس تر از من پیدا نمیکنین!
    باور کنین!

    + من واسه خودتون میگم!
    شما شاگرد اولین مثلا!
    خوبه بشین از آخر اول؟!
    والا...
    منم خوابم به هم ریخته بود که دیشب بیدار بودم!
    صحن آینه؟؟؟!
    این همه خاطرات خوب،روزای خوش،ادمای تاپ...یجوری با حسرت تعریف میکنی آدم فکر میکنه یه پیر پسره 60ساله ی
    خو تو هم یه روز عکس دخملتو میزاری ت وب خار میکنی تو چش ما
    فعلا.این روزارو قدر بدون که خاطره میشه

    پاسخ:
    پاسخ:

    نمیشناسین صحن آینه رو؟!
    بزرگترین صحن حرم که قبر قطب راوندی هم وسطشه
    کنار حوض بزرگش!

    با حسرت گفتم چون سالها بود این بچه هارو ندیده بودم!

    اون که عاره!
    ولی نقدا هم چندتایی عکس از بچه ها گرفتم
    که فرو کنم تو چشاتون!
  • تازه وارد
  • سلام آخرین روز پاییز بر حاجی بزرگوار
    از خاطره باحالتون بسی خندان شدیم در این حد (: (: (:
    در ضمن این آقا مجید ترک نیستن آذری هستن من شخصا رو این کلمه ترک و آذری حساست فراوان دارم تو چند تا از پست هاتون هم دیدم لطفا بعد این رعایت کنید با عرض پوزش فراوان
    ترکا ماله اون ور آبن
    من تا قبل این پست فکر میکردم شما هم آذری هستین حیف شد /:
    یاشاسین

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام
    حساسیت داشتن که دلیل خوبی نیست برای یک تغییر!
    اونم تغییری که اکثریت پذیرفتن و خودشونو ترک معرفی میکنن!
    نحن ابناء الدلیل!!!
    آخر آخرشم بحث لفظیه!
    دعوا سر لفظ که ارزش نداره!
    والا...
    خیلی هم خوب
    پس شما هم از خودمونین
    دی:

    پاسخ:
    پاسخ:

    بنده جزو هیچ دسته و گروه و حزبی نیستم!
    والا...
  • خانم مهندس(گاه نوشت)
  • چه پست باحالی بود این!!بازم از این پستا بزار:)))))

    لابد این دوستتون هم خودش،از این شرو شورها بوده!که اذیتش میکردین ناراحت نمیشده!!عاخه من بشدت تو دانشگاه ومدرسه شرمیباشم:))
    وقتی کسی رو اذیتت میکنم(شوخی)توقع دارم ناراحت نشه!!واسه همینم خودم هیچ وقت ناراحت نمیشم!!!!!!!!!!

    +راجع به سوالت!!!حاجی اینقدر تو دانشگاه از این مورداااااا داریم که از درس خوندن محروم شدن!!فقط یکم علتش فرق داره
    اینابخاطرمشروطی های متوالی از درس محروم میشن!!خخخخخخخخخخخخخخ

    پاسخ:
    پاسخ:

    نسکافه نمیخواین؟!
    والا...

    خاطره رو خوب نخوندین ها!
    طرف آزارش به مورچه نمیرسید!
    ما بودیم که اذیتش میکردیم!

    نیاز به گفتن نبود شر از سرو روتون میباره!
    والا...

    + استفاده کردیم!
    به به!!!
    جالب بود حاجی جان خیلی خوش گذشت بهمون دستت درد نکنه......

    پاسخ:
    پاسخ:

    گوارای وجود!
    و این رسالت رو از کجا باید کشف کنیم؟!

    پاسخ:
    پاسخ:

    شهود شخصی!
    مشورت از بزرگان!
    سنجش نیازها!
    توکل بر خدا!
    بله رشته دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد همین بوده.
    بله درس داشتیم.هم از نسخ خطی و هم پایگاه های اطلاعاتی.گرایش ارشدم فناوری اطلاعات بود.یادمه دوران کارشناسی ی بار اومدیم کتابخونه مرعشی نجفی قم.و همه ی بخشها رو بردن دیدیم.و حتی کارش رو برامون توضیح دادند.
    شما لطف دارید.آره شغل خوبیه.اما فک نکنید وقتمون خیلی آزاده.شده اینقدر سرمون شلوغه که حتی نمیتونیم مجلات رو ی ورق بزنیم.

    پاسخ:
    پاسخ:

    منابع دیجیتال نداشتین؟!
    اسکن ورد و ...
    به قول دوستی: میخاااام!!!
    حیف که یادم نمیاد آدرستونو
    وگرنه یه چیز جالب درمورد اون راهنمای کتابخانه مرعشی بهتون میگفتم!!!
    با همه این احوالات:
    بازم خوش به سعادتتون!
    حالشو ببرین و استفاده شو!
    مگه ما از شما میپرسیم چه رشته ای میخونید!؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    آخوندی!!!
    دیگه پرسیدن داشت؟!
    والا...
    حاجی دارم سایتهای آشپزی رو میبینم.آخ چه دلم میخواد این غذاها رو درست کنم.
    امروز ناهار ی چیز درست کردم که اسمش سخته!
    چه خبر از سه قلوها؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    چه شغل خوب و جالبی!
    چه خوب میتونین از وقتتون استفاده کنین!
    خوش به حالتون!
    رشته تون هم همین بوده دیگه؟!
    در مورد نسخ خطی و فهرست کردن و تصحیحشون هم منابع درسی داشتین؟!

    طی پستی توضیح میدم!
    من وقتی این جور آزار و اذیت کردنامو تو دوران دانشجویی برای مامانم تعریف می کردم، کلی می خندید بعد می گفت: مادر اینکارو کردی دل دردت خوب شد؟!
    البته جسارت نباشه حاجی
    خیلی قلمت خوبه حاجی
    راستی امتحانات کی شروع می شن؟؟ تقلب هم می کنی؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    متاسفانه دل درد ما مزمنه
    اینه که هیشوخ خوب نمیشه
    فقط یه کم آروم میگیره!
    والا...

    واااااااااااااااااااااااای از امتحانا نگین که دلهره میگیرم!
    :((
    میخواییم ولی تدابیری اندیشیدن این عاغایون که عملا غیر ممکنه!
    البته باز هم نمیتونن جلو مارو بگیرن و راههای خوبی به ذهنمون میرسه
    حیف که اسلام و تقوای درونی ما دس و پامون رو بسته!!!
    بازم والا...
    :)
    رشته ی ما تلفات اینچنینی زیاد داره. بعضی ها دوره ی لیسانس رو هم نمی تونن به اتمام برسونن.
    یکی از همکلاسیهای لیسانس ما هم ام. اس گرفت از فشار درس و...
    خدا عاقبت همه رو ختم به خیر کنه.

    پاسخ:
    پاسخ:

    هوووووووم!!!
    و رشته تون؟!
    سلام حاجی.
    میدونی من کجا کار میکنم؟
    جنس خرابی دارین ها.چی کار دراین طفلی رو؟
    ای خبیث

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    نخیر!
    اگه بفرمایین خوشحال میشیم!

    ما زنده به آنیم که اذیت بنماییم!
    حاجی ره
    سلام
    یعنی کلی جلوی خودمو گرفتم تا خانواده بیدار نشن از صدای خنده
    خدا خیرتون بده...
    تو دانشگاه نداریم اینطوری .خودم به شخصه میگم تنها چیزی ک میتونه برام مفید باشه درس دینه گرچه رشته ی ماهم الان نیازه ولی خیلی وابسته به دین و مذهبه و تلفیق باهاش...
    فقط وقتی جریان این انصرافی رومیخوندم ناخودآگاه به این رسیدم ک هرکسی لیاقت شاگردی امام صادق علیه الاسلام رو نداره...
    خود منم هرکاری کردم حوزه دانشجویی ثبت نام کنم نشد،یعنی حضرت نذاشتن...

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    خوشحال شدم از تاثیر مثبتش!
    رشته تون رو قبلا بهم گفتین؟!
    اگه گفتین یادم نمیاد!!!
    :(
    البته اون بنده خدا لیاقتش از ما بیشتر بود
    که معمم دیدمش تو حرم!

    هر کسی تو این دنیا رسالتی داره!
    والا...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی