حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات


یه مدت که نمیدونم چقدر بود

نیم ساعت؟! یک ساعت؟! دو ساعت؟! ...

با موتور تو خیابونهای خلوت شهر روندم!

با سرعت خیلی پایین!

آخر با یه حال زاری برگشتم خونه!

مادرم نگران اومد استقبالم!

میگه: چطور شد؟!

میگم: هیچی!

میشینم رو مبل.

خواهرم رو میبینم که توی اتاق دیگه است

میدونم که حسابی دودله بیاد پیشم یا نه!

شاید از خجالتش! و این که نتونسته کاری واسم بکنه!

او هم بی تقصیره ولی!

ساکم که هنوز کامل باز نشده رو میبینم

مادرم رو به نشانه خداحافظی بغل میکنم و میگم: 

ماما! میرم قم! درسهام زیاده!!!

میگه: قراره سه قلوها بیان! بمون!!!

میگم: سی دی کارتونشونو میذارم رو تاقچه!

میگه: شب بمون ماما!!!

...

مادرم هر وقت خیلی احساساتی بشه

به بچه هاش میگه ماما! همونطور که ما بهش میگیم!

میگم: دیر میشه!

دوباره بغلش میکنم

و التماس دعا میگم!

موقع بیرون رفتنم انگار تازه یادش اومده باشه

میگه: صبر کن به "د" (داداشم) زنگ بزنم بیاد برسونتت!

میگم: خودم میرم! خداحافظ!

خواهر کوچکو هم اومده به تشییع!

تمام راه رو تو اتوبوس فکر میکنم

فکرهایی که همشون به بن بست میخورن

و باز از اول!

نرفته برگشته ام!

رفقا تعجب کرده اند!

اما کسی سوالی نمیپرسه.

روزهای بعد کم کم سوالا شروع میشن

حاجی! ناراحتی؟!

من: نه!

حاجی! طوری شده؟!

من: نه!

حاجی! تو خودی!

من: نه!

حاجی! ...

من: نه!

...

یادمه که یه موقع 

تنها  لبه حوض وسط مدرسه نشسته بودم

تو فکر بودم!

یکی کنارم نشست

نگاش نکردم!

بعد یه مدت که همینجوری گذشت با احتیاط و آروم پرسید:

حاجی!  کسی از نزدیکان فوت کرده؟!

گفتم: نه!

اما جواب این نبود!

آره! خودم!


پ.ن:

چند ماه گذشت

و تو این مدت به تلفن هیچ کس جواب ندادم!

نه عموم! نه مادرم! نه خواهرام! نه...

بعضی وقتا تلفن زنگ میخورد

و من گریه میکردم

اما گوشی رو برنمیداشتم!

گذشت

تا این که خواهرام اینقدر پیامکی باهام حرف زدن

که کم کم تونستم به تلفن ها جواب بدم

و اینجوری برگشتم به زندگی عادی!

زندگی ای که نیمی از وجودم در اون گمشده بود!


  • ۹۲/۰۸/۲۸
  • حاجی ره

نظرات  (۳۴)

:-\
پاسخ:
پاسخ:

ما خیلی بیشتر!
حاجی
دلم ریش شد
روزای سختی رو گذروندی
پاسخ:
پاسخ:

و شبها!!!!
هووووووووووف...خعلی بده حاجی،آدم تو کماس اصن.
پاسخ:
پاسخ:

هوووووووووووووف!
بی انصاف جواب ندادن زنگ خواهر ظلمه


مادر حالا هیچی
پاسخ:
پاسخ:


چه حرفا!!!
سلام
با اشک مینویسم...
تا یه سری از حالتارو تجربه نکنی،نمیتونی مردمو درک کنی...
وقتی همه چی رو میسپری دست خدا،آرومت میکنه،حتی اگه 6ماه حالت بد باشه...
خودتونو زندگیتونو بپسپرید دست خودش...
به شاهد و ناظر..
ان شاالله عاقبت بخیر بشید...
بشیم...
یا حق
پاسخ:
پاسخ:

سلام
ما همیشه دس خدا بودیم!
خدا همه مونو عاقبت بخیر کنه
که سخت نیازمندیم!
یاحق
همراه بسیار است اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها این هم غمی نیست
پابسته ی اندوه دامن گیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست
...
چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت
انسان فراوان است اما آدمی نیست
پاسخ:
پاسخ:

جانا سخن از زبان ما میگویی
...
  • دوشیزه فلانی
  • " کدوم زن به من جرات عشق داد؟ کدوم گریه آخر منو مرد کرد؟

    کدوم چوبه ی دار تو مغزمه ؟ که قایم شدن پشت من مشت هام؟

    خودم رو کجای خودم کشته ام؟ که خونی شده کل انگشت هام؟ "


    حاجی جوابت به دوستت منو یاد این انداخ... یاد بیت آخرش!
    حاجی؟
    حالت خوبه اصن؟
    نگرانتم..
    پاسخ:
    پاسخ:

    الان خوبم!
    قضیه مال سالها پیشه!
    هعی...
    سلام
    از شما بعیده فقط ظاهر طرفو دیدید و عاشق شدید..... اینقدم اذیت شدید.....عجب!!!!
    پاسخ:
    پاسخ:

    معلومه عاشق نشدین!
    اصن مگه خنثی ها هم عاشق میشن؟!
    یعنی الان شما نصف هستید ؟؟؟
    نصف حاجی این طوری باشه کاملش چی میشه !

    پاسخ:
    پاسخ:

    فکرشو بکن!!!
    اخی..حاجی...همچنان نمی دونم چی بگم :((
    پاسخ:
    پاسخ:

    :((
    نمی دانم راضی هستید یا نه...

    اما تازگی ها خواندن اینجا را به خیلی ها توصیه می کنم..

    راضی باشید هااا...

    همینطوری پیش برود عمرا برسید به ج دادن کامنت ها...
    واللا
    پاسخ:
    پاسخ:

    گناهش گردن خودتونه!
    والا...

    الانش هم!
    ار ده شب جمعه نشستم به کامنت!
    الان ساعت از چهار گذشته!
    مردم چه میکنن
    ما چه میکنیم!
    هعی...
    حاجی باشی یا نباشی... فرقی نمی کنه
    آدم گاهی دلش یک چیزی یا کسی را می خواهد که به دست نمی آورد و چقدر زمان می برد تا نداشتنش را می پذیرد..


    ولی وقتی تمام می شود می بینیم خیلی هم سخت نبود...
    دوباره و حتا چندباره می شود عاشق شد.
    پاسخ:
    پاسخ:

    میدونید چند سال از این عشق گذشته و اینجور تازه است؟!
    دو خط آخر رو اصلا قبول ندارم!
    عآدمی که عاشق شد و شکست خورد
    دیگه هیچوقت ادم قبلی نمیشه!
    حاجی جالبیش میدونی کجاست؟
    اینکه اونی که ی زمانی بهت میگفت شدت رفاقتش با تو از همه بیشتر بوده الان به همه سر میزنه به غیر از تو.جواب همه رو میده به غیر از تو.
    تو هنوز داری همه جا دنبال ردی ازش میگردی اما اون به دور از چشم تو با دوستای مشترکتون هست.
    ای خدا.کجای دلم بذارم؟
    ولی با همه ی این حرفها باز خودتو گول میزنی که اگر با دیگرانش بود میلی .....
    و میگی حالش خوب نیست.چون تو رو دوست داره ازت دل کنده.
    هییییییییییییی.
    پاسخ:
    پاسخ:

    میدونی جالبیش کجاست؟!
    این که ما هیچوقت به اندازه ارزش آدمها واسشون ارزش قائل نمیشیم!
    اونی که لایق یه تف تو صورتشه رو هیچ وقت فراموش نمیکنیم
    و به اونی که زنده به نام و یاد ماست محل نمیدیم!
    یه بار دیگه باید خودتو و اونو ارزش گذاری کنین
    و این بار با سنگ محک!
    سرتون کلاه نرفته باشه؟!
    گاهی وقتی خودمو به صورت یه عاشق تصور میکنم خندم میگیره
    از بس که با منطق سر و کله زدم و مغزم حسابی منطقی شده، خیلی دور از تصور میدونم اینکه روزی عقل و هوشم از دست بره؛
    از شما هم تعجب میکنم، خیلی تعجب میکنم.
    اگر دلایلِ جالب تری برای عاشق شدن داشتید، شاید این همه تعجب نمیکردم، بلکه کمتر تعجب میکردم
    بهرحال براتون آرزو میکنم یکی بهتر از اون خانوم قسمتتون بشه
    حجابش هم کامل باشه
    پاسخ:
    پاسخ:

    وقتی عاشق شدین
    رو کنین به اسمونو و بگین:
    "حاجی حق داشت!"
    ناراحت شدم برات حاجی.
    کی فکرشُ میکرد حاجی شکست احساسی خورده باشه
    پاسخ:
    پاسخ:

    خودمم فکرشو نمیکردم!
    والا...
    من هم مردن رو تجربه کردم و ...
    (یک بار توی ماه رمضون داستانش رو واستون نوشتم اما هرچه کردم ارسال نشد!)
    هوای پاییزه آقا حاجی! هوای پاییز با روح و روان آدم بازی میکنه ...
    منم پاییز پارسال تجربه ی مرگم دوباره یادآوری ... نه! بازسازی شد!.......
    زندگی عادی؟؟معنی داره ؟؟
    پاسخ:
    پاسخ:

    خط سه و پنج خیلی عالی بودن!
    خیلی!
    حاجی جون اون چهار قسمت قبلی به یه طرف این قسمت پنجم اشک منو در آورد
    پاسخ:
    پاسخ:

    اشک ما را نیز هم!
    چقد سخت...
    پاسخ:
    پاسخ:

    هوووووم!
    خوب الان دختره خوشگل بوده و اخلاقشم خوب بده شما هم یه بار دییش اونم غالت گذاشته..خوب؟چی الان؟ نمی فهمم؟گریه داره؟چرا انقدر زود عاشق شدی؟شاید چون زیاد باهاش نبودی که نقصاشو ببینی...بی خیال حاجی!
    پاسخ:
    پاسخ:

    اولا قال! نه غال!
    من با یه نگاه عاشق شدم و
    اصن نه فرصت شد خوبیهاشو ببینم نه بدیهاشو!
    مرجان اسم یه سنگه دیگه!
    (ایکون حاجی در حال تکه انداختن!)
    آخ حاجی چقدر خوب میدونم که چی کشیدی.
    من 8 ماه تمام مریض بودم.همش گریه میکردم.باز تو باهاش حرف نزده بودی.فقط دیده بودیش.من حرف زده بودم.
    اما الان که 3 سال گذشته دیگه یادم نمیاد ازش.
    و دوباره الان از یکی خوشم اومد و اونم رفت.
    من میخوام مثل بز سرمو بندازم پایین و دیگه دلمو بکنم بندازم دور و ی زندگی بسازم واسه خودم مثل بقیه.فقط واسه حفظ ظاهر.
    پاسخ:
    پاسخ:

    خیلی سخته!
    بعد از وابستگی...
    هنوز اونی که مال شماست
    قسمت شماست
    لایق شماست
    نیومده!
    منتظر باشید!
    یهو نیاد عین بز ردش کنید بنده خدارو ها!
    حواستون باشه!
    دائما یکسان نماند حال دوران،غم مخور...
    پاسخ:
    پاسخ:

    خیلی قشنگ بود!
    باید بدم رو انگشترم حک کنن!
    حاجی نگران شدم.نکنه دوباره رفتید تو اون حالت؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    نه!
    امید دارم بیام بیرون!
    حاجی اصلا انتظار نداشتم.....جدا میگم....فک نمیکردم انقد احساساتی باشید!مخصوصا وقتی گفتید گریه کردم!
    پس عشق در یک نگاه در مورد شما صادق بوده....
    واقعا ناراحت شدم...دوستام هم همینطور.....اونا هم کم و بیش با شما آشنا هستن



    پاسخ:
    پاسخ:

    عاره! صادق بوده!
    ولی چه فایده؟!
    ...
    قبلا هم از دوستاتون گفته بودید!
    سلام برسونید خدمتشون!
  • زهره سادات
  • سلام حاجی
    گفتم بیام بگم که من هستم و می خونم و اینا...

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    نیازی نبود!
    سلام

    واقعیتش رو بخواید این جریان رو درک نمی کنم... این شدت ناراحتی رو!
    به نظرم میاد شاید شما جریان رو خیلی ناقص بیان کردین!
    (آیکون یه بهانه گیر متفکر!)

    التماس دعا

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام
    نه!
    تقریبا تمام چیزی رو که بود گفتم!
    اشکم دراومد..
    (شاید چون دل خودم خیلی گرفته خیلی زیاد..این پست بهونش شد)

    پاسخ:
    پاسخ:

    وبتونم رفته رو به گرفتگی...
    چرا؟!
    حرفی ندارم حاجی فقط سلام

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام!
    هنوزم عاشقشی ؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    نه!
    فکر نکنم!
    نمی دونستم آخوندا هم عاشق می شن

    پاسخ:
    پاسخ:

    مگه عآدم نیستن؟!
    والا...
    آخه ای

    پاسخ:
    پاسخ:

    :/
    چه وضعشه آخه!

    پاسخ:
    پاسخ:

    مگه تقصیر منه؟!
  • باران سادات
  • حاجی یاد خاطرات رو زنده کردی.....
    حاجی بغض داره خفم میکنه......
    حاجی بدی.....

    پاسخ:
    پاسخ:

    :(((
    به احترام غم این پست چند لحظه

    سکوت...

    پاسخ:
    پاسخ:

    و ما عمری سکوت!
    الهی بمیرم حاجی:(
    چقدر بغضم گرفت با خوندنش...
    الهی...
    :((
    نمیتونم بگم چقدر تحت تاثیر قرار گرفتم:((
    پاسخ:
    پاسخ:

    ایشالا زنده باشی
    سالم و شاد و خوشبخت!
    والا...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی