حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات


توی راه سوار بر موتور

کم کم از اون شوک اولیه و تحیر بیرون می اومدم

و لحظه به لحظه عصبانی تر میشدم

زن عموم درو باز کرد

گفتم: عمو کجاست؟

گفت: تو اتاقه!

عموم به خاطر کمردرد شدیدش تو خونه بستری بود 

از دم اتاق میبینم که روی صندلی مخصوصش نشسته 

و داره از رو مفاتیح دعا میخونه

میگم: عمو! قضیه "..." چیه؟!

سربلند میکنه

و میگه: سلام علیکم! حالا بیا تو!

سلام میکنم و با اکراه وارد میشم

روبروش وای میایستم

با تندی میگم: چه خبر شده؟

با ناراحتی میگه: عقد کرده!

صدامو بالا میبرم : یعنی چی عقد کرده؟

با اوقات تلخی میگه: یعنی چی داره؟! عقد کرده دیگه!!!

برخلاف انتظارم داد نمیزنه

و این دفعه من داد میزنم: 

مگه ما قرار نذاشتیم؟؟؟

صحبت نکردیم؟؟؟

تو کوچه چی بهت گفتم؟!؟

با مفاتیح که روی پاش گذاشته بازی میکنه

بهم نگاه هم نمیکنه

و من هم بیشتر داد میزنم:

تو چرا چیزی نگفتی؟!

چرا خبر ندادی؟!

چرا هیچکار نکردی؟!

...

چیزی نمیگه

هرچی من بیشتر داد میزنم اون بیشتر تو خودش فرو میره

از زن عموم که گوشه ای نشسته 

و داره بلند بلند ذکر میگه و صلوات میفرسته خجالت میکشم

نگاش که میکنم از چشمهاش میفهمم که نگران منه نه شوهرش

حال خودمو نمیفهمم!

من به امید تو رفتم قم!!!

چرا هیچی نگفتی؟!

...

فک میکنم اولین باره که کسی داره سرش داد میزنه

دیگه طاقت نمیاره!

سرشو بلند میکنه

دستشو به پشت دستش میزنه

و این بار داد میزنه!!!

دادی که توش دلخوریه!

و ترحم!

والله چیزی به ما نگفتن!

به خدا خبر ندادن!

خودشون بی خبر از همه بریدن و دوختن!

اصلا ما خبردار نشدیم

بیخبر از همه، کاراشونو کردن!

حرمت مارو هم نگه نداشتن!

انگار نه انگار که ما بزرگ فامیلیم

...

در یک لحظه خلع سلاح میشم

او هم بازی خورده!

برمیگردم!

صدای زن عموم رو از پشت سر میشنوم 

که دلداری میده و دعام میکنه!


  • ۹۲/۰۸/۲۷
  • حاجی ره

نظرات  (۳۴)

  • رهگذر نسیم
  • سلام حاجی حالمو گرفتین ناجور اصن نمیدونم چی باید بگم احساس میکنم بخوام روحیه هم بدم فایده نداره
    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    شما وبتونو بستین حال مارو گرفتین ما چیزی گفتیم؟!
    گلابی جنگلیارو تنهایی خوردین ما چیزی گفتیم؟!
    والا...

    گذشته ها گذشته
    بازم والا...
  • حسین(نای نی)
  • سلام

    خوبه شما میتونی بگی.
    ما رو بگو... .

    آسمونی باشی

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام
    هنوز جوونم!
    مونده تا آسمونی بشم!
    :))
  • فاطـــــمه
  • واقعا؟!! من همیشه فک میکردم حاجی ها و پلیسا شکست عشقی نمی خورن! تمام تصوارت و مخیله ی منو داغون کردی رفت.
    حتما خدا جفت بهتری رو برات در نظر گرفته.ایشالا

    پاسخ:
    پاسخ:
    امیدوارم! دعا بفرمایید.
    راستی....
    مگه پلیسا و حاجاغاها عآدم نیستن؟!
    والا...
    اونا میتونن پدر برادر دوست یا شوهر دیگران باشن و هستن!!!
    خوبه که تصورات غلط کوبیده بشن و بازسازی!
    وای نه...
    وای نه..
    اخی..اصن باورم..
    ینی...
    خب..
    نمی دونم چی بگم.

    پاسخ:
    پاسخ:

    الصبر مفتاح الفرج!
  • همیشگیِ خاموش...
  • سلام...
    میخواستم بگم خدارو شکر کنید که همه چیز در حد یک نگاه بوده...
    باکسی عهد بستیم9ماه باهم گریه کردیمو خندیدیم...
    بعد از9 ماه میگه خونواده ها مخالفن منطق میگه ادامه ندیم...
    میدونم خودشم تو عذابه اما راحت فاصله گرفت ازم هرچند خودشم میگه راحت نیست و میدونم نمیخواد بیشتر وابسته شیم...
    برام دعا کنید...
    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    ای داد بیداد...
    شما دیگه چی کشیدین!
    خدا میدونه!
    واقعا راهی نداره؟!
    ما دعا میکنیم!
    :(

    پاسخ:
    پاسخ:
    :((
    حالا به اندازه ی کافی از تجربه و آدم شناسی و... ما اطلاعات گرفتید. بگذریم.
    به اصل موضوع بپردازید. منتظر بقیه ماجرا هستیم.
    بعد اگر مایل بودین ما هم نطر و تحلیلمون رو میگیم.

    پاسخ:
    پاسخ:
    ما ممنونیم ازتون!
    چشم!
    دارم کامنتارو تایید میکنم!
    تموم که شد ...
    ما نیمه ی شرقی ایران که بودیم بعدش میرفتیم مشهد؛ نیمه ی غربی کربلا.
    جمعی بودیم از دانشجو و طلبه.
    بله؛ بله؛ حرف بسیار متینی است. خدا همسفر دنیا و آخرت همه رو به زودی برسونه انشاء الله.
    چشمتان بی بلا حاجی.

    پاسخ:
    پاسخ:
    خوشا به سعادتتان!
    مستدام انشاء الله!
    شما استاد ما هستید. همکار نیستیم. بعضی دوستانمون بعد دانشگاه رفتن که با شما همکار بشن. شاید اگر توفیقی دست داد و خانواده رضایت دادن ما هم افتخار پیدا کردیم و شاگرد شما شدیم.
    از خاطره که یعنی دیگه نگووووووووووو. مخصوصا سفرهایی که آخرش با کربلا تمام میشد.
    ایشالله باز هم قسمت بشه.
    خانواده کربلا رفتن مجدد رو منوط به ازدواج کردند و فرمودند که همانا "جهادالمراه حسن التبعل". دعا بفرمایید برای این یکی شرط ازدواج نزارن ما پروژمون تمام شد بتونیم بریم دوباره.
    ما منتظر بقیه ماجرا و تحلیل قضیه از زبان شما هستیم.
    یک چیزی که لازم هم نیست به ما بگید؛ اما خودتون باید حتما بررسیش کنید اینه که سهم شما چی بوده توی این اتفاق؟ اشتباه شما کجا بوده؟ جواب این سوال رو برای خودتون حتما پیدا کنید.
    موید باشید. :)

    پاسخ:
    پاسخ:

    به خیر و خوشی انشاء الله!
    خدا قبول کنه!
    کربلا هم مثه مشهد با همســـــــــ"ـفـ"ــر حال میده ها!
    از ما گفتن!
    &
    حرف خوب و متینی بود
    چشم!
    ینی ما که اومدیم قم دعوت نشدیم...
    شماهم اگه تشریف بیارین شمال دعوت نمیشین ...
    ینی هرچه کنی به خود کنی حاج آقا

    پاسخ:
    پاسخ:

    درسته که علم غیب داریم
    ولی همیشه و همه جا که استفاده اش نمیکنیم!
    والا...
    راستش:
    کسی بی دعوت قم نمیاد!
    حتما دعوت شده بودید!
    ددم وای! چقد بد تموم شد... خدا صبرت بده حاجی!

    پاسخ:
    پاسخ:

    هنوز قسمتهای بدش مونده!!!
  • ریحانه السعید
  • خب...
    منتظر بقیه اش هستیم.........
    با وجواینکه ناراحت میشید ولی خب باید به قول خودتون این بار به زمین گذاشت!!

    پاسخ:
    پاسخ:
    الصبر مفتاح الفرج!!!
    والا...
    حاجی بازم سلام!
    این به دلمون نشست . البت شمام ما رو خاموش فرض کن و بدون که قسمت اول این سریال رو هم خوندم. دلمان اوف شدید. جدن میگم.
    یه عالمه خواستم غرولوند کنم باز با خودم گفتم آخه به توچه؟ خوش زبون داره این هوا. به وقتش . حاجی بلده. این کاره ست. میدونه شتر رو کجا .... ولی در کل متاسف شدم.

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام بر میرزای بزرگ
    میرزا شما خودشو ناراحت نکن
    قضیه مال چند سال پیشه
    هرچند تا الان کش پیدا کرده!
    خوندن این پستهای غمگنانه
    بر وزن هگمتانه
    واسه روحیه لطیف و طناز!!! شما هم خوب نیست
    والا...
    بقیه رو بخون نه شکست عشقیارو
    ...
    مگه حاج آقا هم عاشق میشه؟!
    لعنت خدا بر شیطون که دست از سره حاج آقای مملکتم بر نمیداره

    من نبودم چه اتفاقایی افتاد !!!
    آقا اتفاقا اومده بودیم قُم
    شما بیا شمال اگه دعوتتون کردم!!!!


    پاسخ:
    پاسخ:
    این عشق الهی است
    حق لایتناهی است!
    این جواب سوال اول!

    "اگه دعوتتون کردم؟!"
    ... کردین مارو؟!
    والا...
    حسن ظن داشته باش حاجی ! حسن ظن(/زن) !

    اوّل خواستم بنویسم لعنه الله علیه ! دیدم درسته شوخیه ولی شوخیشم حقّت نیست ! گفتم یه چیزی بنویسم که نه خیلی مدح باشه ، نه خیلی ذم ! ترکیب کردم رضی الله عنه و دامه ظلّه الشّریف رو بدین منظور !

    دیدی رزمی کارا سایه ضربه می زنن ؟ منم سایه دعات کردم !

    پ.ن: تا سان شاین ندی اوضاع همینه !
    پ.ن2: بهش فکر کردم قبلا ، ولی دیدم از قاچاقچی بودن فقط استعداد زبان عربی و بحث فقهی و فلسفی و اینا رو دارم ، ولی روحم پلیدتر از قاچاقچی شدنه ! به عبارت دیگه ، دیدم درست نیست آدمی به بدی من قاچاقچی بشه! واسه جامعه خوب نیست
    پ.ن3: هنوز هم ته مایه های حرکات انتهاری در من هست ! یه کامنت گذاشته بودم که بین کامنت های تایید نشدت جا موند . مخلصش اینه : خواستی آپاچیه رو بخری ندا بده ! شاید پایه بودم برای سفر!


    پاسخ:
    پاسخ:

    داشتن حسن زن رو به حسن ظن ترجیح میدم!
    والا...
    &
    عزیز من! چه خبرته؟!
    ما بعد از سه دهه ه از خدا عمر گرفتیم
    یه سان شاین دعوت شدیم!
    شما از راه نرسیده چی میگین؟!
    والا...
    &
    نفرمایید!
    ما هم اومدیم که درست بشیم!
    نه اینکه درست بودیم و بعد اومدیم!
    والا...
    &
    چند نفری قبل از شما رزرو کردن
    هرچند ما قراره تنهایی بریم!
    بار و بندیل هم اینقدر که نشه کسی دیگه ای رو برد!
    مگه این که موتور جور کنی حداقل شمالو با هم و به لیدری شما بچرخیم!
    نظر مثبتت چیه؟!
    حاجی دلش ششتتتتتتتلللللللللللللخخخخخخخخخ میشکند
    هعی داد هعی بیداد
    ولی فدا سرت بلا بوده رفع شده افتاده به جون یه بدبخت دیگه
    والا

    پاسخ:
    پاسخ:

    کاش میافتاد به جون یه بدبخت دیگه!!!
    خودش بدبخت شد بیچاره!
    دلم از این میسوزه!
    کامینگ سون!
    ما قبلا قبلنا توی روستاهای دورافتاده ی ایران منبر میرفتیم. احکام و... یادشون میدادیم. دو سالیه نشستیم که پروژه انجام بدیم مثلا؛ وقت نمی کنیم بریم که مردمو گمراه کنیم. :)
    خدا از سر تقصیراتمون بگذره. :)))

    پاسخ:
    پاسخ:
    یعنی همکاریم؟!
    هم لباس که نمیشه گفت!
    والا...
    آخ که من چقدر خاطره دارم از اون روزها
  • گفت و گوی خالی
  • خیالات در فکره عمیق...
    من: این قلبه تیکه پاره و خنجر خورده گذاشتی...بخدا دلم ریش شد..پستتون که دیگه جای خود.
    عاشق که نشدین..فقط خوشتون اومده بود...عشقم مگه چند دقیقه ای میشه...
    حاجاقا...فکرشک نکن..
    ایشالا یه چشم آبیه امریکاییش نصیبت بشه..میگن تو امریکا باباهای کارخونه داری که یه دختر داره زیاده...اگه بفهمن دامادشونم ایرانیه تازه یه حاجاغاس..از فزط خوشی سکته میکنن و خلاص..
    راضی به ناراحت شدنه یه رفیق نیستم حاجاغا..

    پاسخ:
    پاسخ:

    :))))))))))))))))))))))))))

    خوشم میاد سلیقه منو میدونین!
    آشنا سراغ دارین واسه دعوت نامه و اینا؟!
    عایا؟!
    و من کراماته اَن کان یجیب المسائل السّائلین قبل استماعتهنّ! (تذکره الرّفقا - فی مقامات حاج آخوند روحانی رضی الله عن ظلّه الشّریف ! )

    میخواستم بپرسم ، به نظر خودت اظهار شدید عدم تمایلت به ازدواج ، به دلیل شکست قبلیته یا دلایل دیگه ای داره ؟ یعنی اگه شکست نخورده بودی همین موضع رو داشتی ؟(جواب این سوال رو باید در درون خودت جست و جو کنی ، به من جواب ندادی هم مهم نیست! -آیکون بالامنبر قبل حاجی!-)

    پاسخ:
    پاسخ:

    بند اولت خیلی عالی بود!
    امیر تازه دارم استعدادهاتو کشف میکنم
    قاچاقچی خوبی میشدی!
    حیـــــف!!!
    فقط رضی الله با ظله نمیسازه!
    معناش: خدا از سایه شریفش راضی باشه!!!
    به قول معروف: تجزیه ات خوبه اما .... ترکیبتو ببرن!
    فک میکنم هر دو!
    اخر این پستها شاید یه تحلیلی کردم خودمو!
    والا...
    در عجبم ...

    مومن تو که با ما قهر کردی ما دیگه بی سر صدا میایمو میریم تا نشکند شیشه نازک تنهایی تو :)

    شبت و روزت خوش

    درضمن بیخیال گذشته

    دلت اباد حاجی

    پاسخ:
    پاسخ:

    هر روز به یادتم خلبان!
    و شرمنده ایضا!
    این که جواب لطفتونو اینطوری دادم!
    عفو بفرمایید که طاقتی نبوده و نیست!
    دلت اباد!
    خدا یه توفیقی داشت نصیبش میکرد خانوم روحانی خوبی مثل شما بشه؛ خودش بی لیاقت بود سلب توفیق شد. والا...
    اما جدا گاهی علت بعضی مسائل رو ممکنه سالها متوجه نشیم. ممکنه 10 سال بعد؛ ممکنه اون دنیا حتی. شما که خودتون استادین.
    مثل استخاره کردن میمونه که گاهی خیرش رو سالها طول میکشه بفهمیم.
    سخت نگیرید. کم کم به نتایج جالبی می رسید. :)

    پاسخ:
    پاسخ:

    ممنون از توضیحات خوب و بینقصتون!
    &
    میشه بپرسم شما کجا منبر میرین؟!
    خواستم بیام پای منبرتون!
    والا...
    چند وقت گذشته از این ماجرا...؟
    چرا هنوز داغش تازه است؟
    .
    من که داستان حرمم گفتم، شما خوش به حالت 10 دقیقه ای!!

    پاسخ:
    پاسخ:

    سالهاست!
    شاید چون اولین عشق بود!
    و واقعا عشق بود!
    انشالا نصیب شما هم بشه
    این زیارتای ده دقیقه ای!
    همون دیگه! اگه عقلم به جایی قد میداد یه چیزی می نوشتم.

    پاسخ:
    پاسخ:

    بزارید دل بنویسه!
    والا...
    ...
    ...
    ..
    من در حال فکر کردن به حال عاشقا...

    پاسخ:
    پاسخ:

    عقل عاجز است از فهم!
    با دل باید رفت!
    والا...
    حاجی یه سوال بپرسم ؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    بپرس
    ولی جوابت نعه!
    سلام حاج آقا
    حاجی رمانه یا واقعیه !!! از ابهام زود درمون بیارید

    پاسخ:
    پاسخ:

    رمانی بر اساس زندگی حاجی!
    وای خدایا. از خونه تا حرم 10 دقیقه؟! چه رویایی
    خوش به حالتون
    زیارت قبول.ایشالا حاجت روا

    پاسخ:
    پاسخ:

    خونه ما نیستا!
    خونه رفقاست!
    قبول حق!
    ان شاء الله
    البته حاجتی نداشتم
    رفتم سلامی به حضرت بدم
    بلکه به جواب ایشون حالمون بهتر بشه!
    پست میذارید و فرار میکنید؟مگه نارنجکه حاجی؟
    بیا این کامنت های مارو جواب بده

    پاسخ:
    پاسخ:

    رفته بودم حرم!
    از اینجا ده دقیقه راهه!
    چشم!
    انشالا که خوب میشید چشم! به روی چشم!

    پاسخ:
    پاسخ:

    آجرکم الله!
    سلام بر حاجی
    آخ چقدر اون لحظه ها ناراحتی بودیدا
    پس فامیل عموت اینا بودن

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    فک نکنم!
    همسایه عروسش که بود
    فامیل نمیدونم!
    :(((((((
    لیاقت شما رو نداشته حاجی.
    ایشالله خدا جفت نیکوی دنیا و آخرتتونو زودتر برسونه بهتون.

    پاسخ:
    پاسخ:

    شاید هم ما!!!
    آمین!
    ممنون!
  • خانم مهندس(گاه نوشت)
  • حاجی.ادامه شوننویس.دیگه.
    بخدا.راضی نیستیم اذیتت بشی.:-(
    خب ننویس بابا.ننویس. معلومه الان چقدر ناراحتی.

    پاسخ:
    پاسخ:

    باید نوشت!
    نمیشه که همیشه این بارو بر دوش داشت!
    یه جا باید زمین گذاشته بشه!
    ادامه دارد...
    حاجی الان دوباره واست کامنت میزارم بعد از کلی انتظار میبینم نیست حاجی نمیخوام! اصلا من قهرم! تو هم یه وقت نیای سر بزنی ها!

    پاسخ:
    پاسخ:

    فرصت نکردم تایید کنم
    حالمان خوش نیست!
    همه ازمون گله دارن!
    شما دیگه نه!
    من همیشه بهتون سر زدم!
    شما مارو خاموش حساب کن!
    خاموش!!!
    هی داد...

    پاسخ:
    پاسخ:

    دااااااااااااااااد!!!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی