حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات


اون شبی که اون دو تا پست اول این ماجرارو گذاشتم

شبش تا ساعت سه خواب نرفتم!

شما پاسخگویی؟!

:((

پ.ن:

"کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها..."


  • ۹۲/۰۸/۲۶
  • حاجی ره

نظرات  (۴۴)

ایضا می گفتید
چون خانم منم د.و.س پ.س.ر نداشته با هم به توافق میرسیم
اهه.انگار تمام دختر پسرا باید دوستی چیزی داشته باشن!
داغ کردم حاااااااااججیییییییییی

پاسخ:
پاسخ:

ریلکس!!!
وقتی بعضیا تو دنیاشون همه رو به یه چشم میبینن
دیگه چه انتظاری ازشون میره!
والا...
چون کامنت "." رو خودم نوشتم پس باید بگم
می خواستید بشون بگید همونطوری که دخترخانمی که همسر من می شند دوست پسر نداشته!
چه حرفیه آخه!!!!

پاسخ:
پاسخ:

بعضیا فضاشون اینطوریه دیگه!
ما فقط لبخند زدیم!
جوابتون ذخیره شد واسه موقعیت های مشابه!
والا...
یه جواب به ... دارم تو این کامنت دونی.(برای اینکه کسی برداشت غلط نکنه اسم نمیارم)
نظر شخصی خودمه البته
الینکه با یه نگاه کسی عاشق بشه و از این جور حرفا یه جوریه.اما کسی که قصد بکنه برای عاشقی اونم برای اولین بار و قبلا هم از کمالات طرف شنیده باشه با دیدن طرف حتما عاشق میشه.مخصوصا کسایی که طعم همچین چیزایی رو نچشیده باشند و اولین بارشون باشه که در دلشونو باز میکنند تا یکی رو بفرستند تو!
چه دختر و چه پسر اگه حیا داشته باشه خیلی قشنگ عاشق میشه و سخت دست از عشقش بر میداره

پاسخ:
پاسخ:

یه بار خانمی از فامیل پرسید:
حاجی! شما که د.و.س د.خ.ت.ر ندارین، چجوری ازدواج میکنین؟؟؟!!!
من البته روانشناس نیستم؛ اما میدونم که حرف زدن با بقیه در مورد زخمهای عاطفی که گاهی آدم رو لال میکنه و به قول شما به هیچ کسی نمیشه گفت؛ مفیده. حتی اگر شده به دوستان مجازیتون بگید. چون وقتی دارید تعریفش میکنید، اولا سهم اشتباهات خودتون رو هم میبینید و این یعنی که رشد کردید.
ثانیا به اشتراک گذاشتن رنج ها از شدت الم و ناراحتی کم میکنه.(شاید چند روزی گرفته و ناراحت و پریشون باشید اما نهایتا خوبه.)
ثالثا این کسانی که میشنون نفدتون میکنند و یا دلداریتون میدن و این خیلی خوبه. :)
اینجوری غمباد نمی کنید خدای نکرده بلایی سر یکی از علمای اسلام نمیاد. :)
امید به خدا.
* حتی لحن طنزتون هم توی این نوشته های شکست عشقی عوض شده. گزنده شده و شدت ناراحتی تون رو نشون میده. گاهی با کلمه( نوشتاری و نه گفتاری) هم میشه فهمید چه رنجی پشت کلماته. ما میفهمیم که غصه دارید؛ انشالله که به امید خدا به نتایج خوبی میرسید. :)

پاسخ:
پاسخ:

شما عآدم شناسین!!!
با مواردی که گفتین موافقم و امیدوارم همینجور هم باشه!
از شنیدم مورد آخر خیلی خوشحال شدم
فکر نمیکردم بتونم با کلمات اونی که تو دلمه رو منتقل کنم
میترسیدم مطلب لوث بشه!
بازم ممنونم
حرف زدن در مورد زخم های عاطفی،ناراحتی ها، شکست ها و آزردگی های خاطر سخته. گاهی آدم رو تا صبح بی خواب میکنه. اما اثر بخشه. حرف زدن آدم رو آروم می کنه. مثل جراحی کردن یک تومور میمونه. درد و رنج داره اولش؛ ولی نهایتا خوبه.
بین اون علم و ایمانی که توی کامنت اول گفتید من هم درگیرم.
خدا خودش کمکمون کنه انشالله.

پاسخ:
پاسخ:

خودمم همین فکرو میکنم!
اینارو هیچ وقت به کسی نگفتم!
حداقل تو دنیای واقعی!
دیگه وقتشه ریخته بشن بیرون!
خودمم دارم ازش به چیزای تازه ای میرسم!
خیلی جالبه!
حاجی آقا سلام
صرفا بخاطر اینکه ایمیل نمی خونید براتون کامنت کردم !
در جواب شعر شما :
ای کاش که برگردد آن حس کهن در من

تا باز به هم ریزد زیر و بم من در من


تا باز بجوشد در ته مانده ی ایمانم

الباقی آیات تاریخ شدن در من


ای وای از آن روزی کز معرکه برگردم

تا حق عمل گیرد هر چه قدغن در من


ای وای اگر روزی توفیق سخن باشد

یک زلزله فریادم،یک سیل دهن در من


از دور تماشا کن،مرداب شدم دیگر

روییده و پیچیده نیلوفر زن در من


در خویش پلاسیدم،در مانده ام و پوسیدم

از خرخره ام رد شد،گنداب عفن در من


ما از دو جهان بودیم آیینه ی یک دوزخ

میلاد و طپش در او...کافور و کفن در من


ای دامنه ی وحشی برگرد که برگردم

شاید که بزاید باز آهوی ختن در من


ای اشک تلافی کن،ای زمزم قشلاقی

جوشیده ورم کرده،یک شهر لجن در من


دلشوره و دلمرگی،امروز من این گونه است

ای کاش که برگردد،آن حس کهن در من...آقای آذر


پاسخ:
پاسخ:

ای کاش که برنگردد،آن حس کهن در من!!!
  • خانم مهندس(گاه نوشت)
  • شوخی میکنی حاجی؟!!!!!!!!!!!!!!
    یعنی باهمون یه باری که دیدیش اینقدرعاشق شدی که هنوزم وقتی یادش می افتی ناراحت میشی!!!!!!!!
    شنیده بودم پسرا زودعاشق میشن ولی نه اینقدر دیگه!!!!!

    +اگه اذیت میشی ننویس بقیه شو خب.مخاطبای وبلاگت راضی به اذیت شدن نیستن.

    پاسخ:
    پاسخ:

    ما اصن با هم شوخی داریم؟!
    مردم؟!
    مهندس!
    دیگه میترسم باهات شوخی کنم!!!
    من اذیت میشم!
    شما که دارین حال میکنین!
    والا...
    :))
  • باران سادات
  • اوخییییی...آره...ادم وقتی یاد خاطرات گذشته میفته داغون میشه!!!!!

    پاسخ:
    پاسخ:

    عآری!
    خیلی!
    سلام حاجی
    چرا نظراتمو تایید نمی کنید؟!!!!!! یه استاد اهل قم اصفهانی الاصل داشتیم اخلاقشو رفتارشو منششو کاراش و حرفاشو همه چیش عینهو شمابود.استاد مکالمه عربی بود.ازدواجم نکرده بود یک شکست عشقی خورده بود.من از چشماش می خوندم.اما ما شاگردشون بودیم و فضولی نمی کردیم.اسمشون آقای صدری بود.شما منو یاد ایشون می اندازید. خیلی عاشق لپ تاب بود.خدا بیامرزدش.دیدگاهمو نسبت به اساتید قمی تغییر داد.برای همینه که از مینی مالهای شما خیلی تعجب نمی کنم.این شباهت شما به ایشون منو متعجب می کنه گاهی!!

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام!
    واسه حال خرابمون!
    بنده هرگونه تشابه با شخصیت فوق را تکذیب میکنم!
    خدا حفظش کنه!
    ایضا شمارو!
    والا..
    من پاسخگوئم
    پاسخ چى رو باید گوئم؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    اعمال و رفتار خودتو!
    سلام...
    حاجی حسودیمون شد به این دوست با ارزش

    میگم اگه ساین شاینه با ارزش تر از خود دوسته بوده ,بیا بگو

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    دوست با ارزشتر از سان شاینه!
    و دوستی که سان شاین میده باز یه درجه از اون دوست قبلی باارزشتره!
    منطقیه مگه نه؟!
    والا...
    عشق یعنی همین: به دل نشستن...


    چرا هیشکی نمیاد بره تو دل ما بشینه آخه!!!

    پاسخ:
    پاسخ:

    شاید جا نیست که بشینه طرف!
    والا...
    شما جا باز کن!
    اینقدر عآدم سرپا هست که دنبال یه جا واسه نشستن میگرده!
  • خانم یک هفتم...
  • یه مخاطب خاصم نداریم ببردمون بهمون یه سان شاین بده بخوریم...
    عی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

    (اون بار اول منظورمه)

    پاسخ:
    پاسخ:

    مگه حتما باید خاص باشه؟!
    واسه ما همه خاصند!
    هر کدوم به شکلی!
    شما خودت!!!
    به چند نفر سان شاین دادی؟!
    هان؟!
    انصافا؟!
    محض اطلاع امیرحسین اومدم فقط نکته ای رو عرض کنم...که حاجی عربی می خونه ...مثل این که عزم رفتن داره...

    پاسخ:
    پاسخ:

    احسنت به نظر و احتمال شما!!!
    :))
    مـا خاطره ها را می سازیم . . .
    خاطره ها ما را ویران می کنند . . . !

    + سلام رفیق ، قهر کردی با ما ؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    نه استاد!
    این چه حرفیه؟!
    اصن داریم؟!
    مردم؟!

    بگذرد این روزگار تلختر از زهر
    ...
  • ریحانه السعید
  • آخی...
    حاجی جدنی جدنی جدنی!!!عاشخ شده بودین عایا؟؟؟
    آخه . . .عشق و یک نگاه!!!!فقط!!!!

    پاسخ:
    پاسخ:

    پ ن پ داشتم نقش بازی میکردم!
    که بقیه رو اسکل کنم!
    والا...
    خو حالا تو ام
    نکه نمیخام نمیخامت کشته بود مارو
    نه این حال زارت
    نکن اینجوری ناراحتت میشم

    پاسخ:
    پاسخ:

    اون حال زار منشا این نمیخوام نمیخواماست شاید!
    قربان دلت!
    سلام حاجاغا....
    از کجا میدونی حالتو نمی فهمیم؟؟مطمئنی با خوندن رمان عشقیت یاد گذشته خودمون نیفتادیم؟؟
    درکت می کنم حاجی سخته مخصوصا وقتی می شنوی ازدواج کرده .............
    حاجی جان شاید قسمت نبوده {البته این کلمه رو اکثر اوقات واسه دلخوشی خودمون میگیم}

    خودتو ناراحت نکن حاجی قرار نیست که همه به عشقشون برسن{خودم میدونم این آخریه چرت بود}

    پاسخ:
    پاسخ:
    سلام
    امیدوارم که کسی حالمونو نفهمه!
    چون اگه بفهمه یعنی کشیده این دردو!
    به شهر رنگ ها رفتیم گفتی زرد نامرد است
    اگر رنگی تو را در خویش معنا کرد نامرد است
    تو تصویر منی یا من در این آیینه تکرارم؟
    جهان آیینه جادوست،زوج و فرد نامرد است
    چقدر از عقل می پرسی؟ چقدر از عشق می گویی؟
    از این بازآی نا اهل است از آن برگرد نامرد است
    نه دل در عقل می بندم ، نه سر در عشق می بازم
    که این نامرد بی درد است و آن بی درد نامرد است
    بیا پیمان ببندیم از جهان هم جدا باشیم
    از این پس هرکه نام عشق را آورد نامرد است

    پاسخ:
    پاسخ:
    "هرکه نام عشق را آورد نامرد است"
    نگاهت شبی در نگاهی می افتد
    سپاهی به جان سپاهی می افتد
    غزالی به دنبال شیری شگفتا
    گدایی پی پادشاهی می افتد

    یکی خسته آواره ی کوه و صحرا
    یکی گوشه ی خانقاهی می افتد
    تو هم مطمئن باش ای دل که روزی
    گذارت به چشم سیاهی می افتد

    پلنگی و مغرور گیرم که باشی
    سر و کارت آخر به ماهی می افتد
    دلم جام تُردی است در دست مستی
    خدایا خدایا گواهی می افتد

    درخت است و سیب است و فصل رسیدن
    بخواهی می افتد نخواهی می افتد
    طناب است و دار است و مرگ است و حق است
    ولی گردن بی گناهی می افتد

    تو دیوانه ای عاقلان را خبر کن
    به دست تو سنگی به چاهی می افتد
    ببین بام ما را ببین تشت ما را
    از این اتفاقات گاهی می افتد !
    به قول شاعر :
    یک جام پر از شراب دستت باشد
    تا حال من خراب دستت باشد
    این چند هزارمین شب بی خوابی است
    ای عشق فقط حساب دستت باشد

    پاسخ:
    پاسخ:

    ما بیحساب کار میکنیم رفیق!
    به جان خودم کباب شدم حاجی تا این پستو خوندم.
    زیاد شوخی میکنید و غمتونو پشت شوخیا پنهان میکنید!!!

    اوووووووه. چقدر جدیش کردما!
    مطمئنم خدا بهترشو نصیب میکنه.
    اما سان شاین چه کارا که نمیکنه!
    حاجی من قول میدم بهت دو روز آش و حلیم بدم شما دیگه از این خودزنی ها نکنی.
    والا

    پاسخ:
    پاسخ:
    امیدوارم!
    ما فقط نقد کار میکنیم!!!
    خب؟!
    حاجی جون میخوام بگم تقصیر خودتم بوده
    اما نمیگم
    چون از ریز ماجرا خبر ندارم
    آخه تو که دلت رفته بود واسه دختره چرا سیریش نشدی ؟
    ارزششو نداشت ؟
    قضاوت بیجا نمیکنم چون جای تو نبودم
    بهر حال بی خیال شو
    اگه اونم تو رو میخواست که ظرف یه ماه و نیم ازدواج نمیکرد که
    عشق یه طرفه بوده
    ان شا الله یکی رو ببینی که اونو کلا از ذهنت محو کنه

    پاسخ:
    پاسخ:
    شاید!
    شاید!!
    شاید!!!
    البته لازم به ذکره که یه سانشاینو من هنوز طلب دارم ازت !

    نظرت راجع به معامله ی برد-برد چیه ؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    هیچم اینطور نیست!
    بنده به این نوع معامله اعتقادی ندارم!
    درد عشق نچشیدیم دیگه... حال شما نمیفهمیم...
    شاید فرشته بود، بعد ها بهش رسیدی!
    پس فداکاری کردی که این ها رو نوشتی...

    پاسخ:
    پاسخ:
    انشالا لذت عشقو بچشین نه دردشو!
    فرشته مون نصیب دیو شد!
    واسه خاطر رفقا نوشتم و خودم!
    "تعریف" انقدر لطیف ندیده بودم در زندگیم ! :))))))))))

    یه سان شاین طلبت !

    پ.ن: برای وصول باید سفری به شمال کشور داشته باشی ! دستگاه کارتخوان خراب است ، کارت به کارت امکان پذیر نمی باشد ! :D

    پاسخ:
    پاسخ:
    به هرحال حاجاغایی گفتن!!!
    :))
    ملت همه شاهد باشن چه قولی داد ها!
    من میرم به نیابت از همه میخورم!
    اگه زیرش نزنه
    اگه هم بزنه که خونش پای خودشه!
    والا...
    :))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

    یه لحظه خودمم شک کردم که من اینو نوشتم !

    حاجی حکم تعریف در کامنت چیه ؟ :))))))))))))))))

    پاسخ:
    پاسخ:

    هر چه از حاجاغا بیشتر تعریف کنی
    تو بهشت درجه ات بالاتره!
    آمار حوری ها نیز ایضاً!
    والا...
    عربی میخونییییییییییییی !

    حاجی اخی :))

    سانشاینو رد کن بیاد ! :d

    پاسخ:
    پاسخ:

    برو از خدا بترس!
    همین!
    در زندگیم فقط یک بار سان شاین خوردم

    با دوستان رفته بودیم بیرون (دنگی البته ! یه مشت گرگ بودن ! همین که ما رو تیغ نزدن جای شکر داشت!) و من هم گفتم یه بار سانشاین سفارش بدیم ببینیم چی هست !

    جاتون خالی ، طرف یه ظرف سانشاین آورد در ابعاد گلدون ! یه قاشق شربت خوری هم گذاشت توش !

    ما چند سانتی حفّاری کردیم دیدیم نه !اینجوری نمیشه ! این قاشقا به درد کسایی میخوره که میخوان با معشوقشون دل بدن و قلوه بگیرن تا با این قاشق خوردنشون 2 ساعت طول بکشه !

    جات خالی ، مردونه دو دستی گلدونو گرفتم و سر کشیدم !

    سانشاین و این سوسول بازیا به ما نیومده ! به شیرکاکائو راضی میشی ؟ بریزمش تو پاکت ؟ :))

    پاسخ:
    پاسخ:

    ما هم یه بار بیشتر نخوردیم!
    لیکن...
    کیفیت مهمه نه کمیت امیر!
    &
    امیر! مشتری نیستی!
    برو جلوی کاسبی مارو نگیر!
    والا...
    آوووووووووو (با لهجه ی شمالی بخوانید)! اصلا به این جنبش فکر نکرده بودم !

    چه زبانی میخونی حاجی ؟

    سان شاین که نمیدی ، اقلّا جواب بده :))

    پاسخ:
    پاسخ:

    هر وخ یه سانشاین حاجی رو دعوت کردی بهت میگم!
    keeding?
    یا شیخ ! فمن بعد هذا الیوم ، ا اکتب الکامنتی اینگلیش ؟ (نخند آقا ! آخرین باری که عربی خوندم دبیرستان بود ! همین قدرم یادم مونده خیلیه! والّا...)

    من باب تقویت زبان عرض کردم ، تمرینی هم میشه! البته به شرطی که شما هم انگلیسی جواب بدی ! و الّا لیس له من فائده !

    چرا بی حوصله ای حاجی ؟ کتاب داستانی چیزی نداری به انگلیسی بخونی؟ در تقویت زبان تاثیر بسیار خوبی داره ، علی الخصوص که اهل داستان هم هستی !

    پاسخ:
    پاسخ:

    هر چی من میام هیچی نگم تو نمیزاری امیر!
    شما اول ثابت کن من انگلیسی میخونم!
    والا...
    بازم والا...
    باز بازم والا...
  • داهول ( دامت برکاتهُ )
  • سلام
    حجره نشستن همین است باید قید ها را بدری!

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    فعلا که این قیدهان که مارو دریدن!!!!!!!!!
    نه هیشکی منو هیچ جا دعوت نمیکنه!مثلن خود شما هیچ وقت آش دعوت نکردی!!!
    کدومش بامزه بود؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    دعوت کن تا دعوت بشی!
    حاجی ره
    &
    دعوت الکی چه فایده؟!
    والا...
    علی الخصوص این قلب منکسر !
    التماس دعا !
    حتّی التماس سان شاین :))

    پاسخ:
    پاسخ:
    من باید دعوت کنم یا شما؟!
    خدایا این مردم دارن به کجا میرن؟!
    برو بخواب حاجی

    یه ضرب المثل اجنبی هست که میگه :
    things go better in the morning !

    امتحان زبان فرداست ؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    سالها میگذرد
    حادثه ها میآیند!
    و هیچ چیز بهتر نمیشه امیر!
    &
    عاری!
    هر روزه
    و هر روز من گند میزنم!
    هر روز!!!
    امروز یه طرف برگه رو که نوشتم
    پاشدم اومدم بیرون!
    اینقدر بی حوصله ام!!!!!!!
    جز به خلوتگاه حق آرام نیست ...
    جات بودم شاید الآن کفش و کلاه می کردم و یه سر میرفتم حرم !

    قمم نیستم بیام حال و هواتو عوض کنم ! (آیکون شرمندگی!)

    پاسخ:
    پاسخ:

    القلب حرم الله!
    دیگه کجا برم؟!
    حال و هوای ما همیشه همینه!
    فقط کم و زیاد میشه!
    راضی ایم ولی
  • علیامخدره
  • حاجی فقط با یه نگاه؟!!!!! یا وارد جزئیات نشدی؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    به دلم نشست!
    همین!
    این نیز بگذرد حاجی
    اما خیلی سخت

    پاسخ:
    پاسخ:

    سالها گذشته و این نیز نگذشته!
    انگار داره خیلی خیلی سخت میگذره
    سو تفاهم شد در حد لالیگا ! فک کردم منظورت دفعه ی اوّلیه که تو وبلاگت 2 تا پست گذاشتی

    بین خودمون بمونه حاجی ، در مورد این داستانی که گفتی ،
    I have a kind of same experience !

    متی ما تلق من تهوی دع الدّنیاء احملها !

    پ.ن: از یه طرف دلم میخواد تیک خصوصی رو بزنم ، از یه طرف اگه بزنم جوابتو چجوری بخونم ؟

    پاسخ:
    پاسخ:

    جوابی ندارم امیر!
    می ارزه به اذیت شدن خودتون؟
    چقد دوست با ارزشیه!

    پاسخ:
    پاسخ:

    خیلی!
    تا حالا کسی به سان شاین دعوتت کرده؟!
    :))
    حاجی یادآوریه خاطره ها اذیت کنندس ننویسید خو

    پاسخ:
    پاسخ:

    واسه خاطر کسی مینویسم!
    شرمنده ات نشیم بری ببینی هیچی مطلب نزاشتم
    حرفی واس گفتن ندارم

    شاید مام نشستیم رمان عاشقانه نوشتیم
    فقط مرورش خیلی تلخ
    مزخرف تلخ
    البت فقط واسه خودم

    پاسخ:
    پاسخ:

    خب شروع کن!
    یا الله!
    مگه مال ما شیرین بود؟!
    والا...
    کسی که اوّلین بار برات کامنت میذاره هم دقیقا همین حس رو داره !

    پاسخ:
    پاسخ:

    متوجه نشدم!
    یعنی چی؟!
    سلام

    دیدین گفتم دارید بهونه می گیرید...

    اما جداً ناراحت شدم. حتما خیری توش بوده!
    ...عَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ...
    الا بذکر الله تطمئن القلوب
    (آیکن پیش حاج آقا منبر رفتن!داریم عایا؟!)

    التماس دعا

    پاسخ:
    پاسخ:

    سلام
    عاری داریم!
    علم و ایمان متفاوتن!
    شاید به چیزی علم داشته باشیم
    اما ایمان؟!
    آخه ایمان یه امر قلبیه
    نه صرفا دانستنی!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی