م م 621: شمّه من ارتباطنا مع عمّنا! (گوشه ای از ارتباط من و عموم!)
جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۴:۲۰ ب.ظ
همین عموی گرام سالها پیش ازم خواست برای مادر بزرگم دوماه روزه بگیرم!!!
در عوض منو یه سفر 15 روزه سوریه ببره!
(حضرت عمو مدیر کاروان حج و سوریه و کربلایند!)
ما هم از خدا خواسته تو پاییز و زمستون که روزها کوچیکن و راحت!
دو ماه به نیت مادربزرگ مرحومه و مغفوره مان روزه گرفتیم!
(که نور به قبرش بباره به حق شهید کربلا!)
اینو میخواستم بگم که:
تنها کسی هم که تو فامیل و شایدم مردم شهر از این عمو! حساب نمیبره منم! :))
شاهد مثال این که:
تو همون سفر حضرت عمو ایستاده بودن وسط اتویوس
و داشتن درمورد یه چیزی یا جایی توضیح میدادن
که:
بنده از ته اتوبوس یه تیکه کلفت بارشون کردم!!!
همه مسافرها در حالی که سعی میکردن ایشونو از خود نرنجونن هرهر خندیدن!
بعد متوجه شدم یکی از پشت سریها از بغل دستیش پرسید:
این کیه اینقدر جرئت داره اینجوری با عآقای "عمو" صحبت میکنه!؟؟!
طرف هم جواب داد: برادر زاده شه!
پ.ن:
اینارو گفتم تا آماده بشین برای شنیدن شکست عشقی حاجی!
:((
- ۹۲/۰۸/۲۴
:(