م م 238: و الخیل و البغال و الحمیر لترکبوها و زینة!!!
جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۱۱ ب.ظ
موتور سنگین داداشم رو گرفتم
بچه های خواهر و داداشم رو سوار کردم
(هم عموییم هم دایی! خدارو شکر هنوز خاله نشدیم! والا...)
رفتیم باشگاه!
هم مرغ دارن
هم چند نوع گوسفند
هم اسب های سوارکاری گرون قیمت!!!
به کم با برّه ها بازی کردیم
به اسب ها غذا دادیم
نوازششون کردیم
اخر هم یه مادیان به اسم "رها" رو با کره اش به اسم "نازنین بانو"!!! رو
از اصطبل بیرون اوردم و بردمشون بیرون
کره اش عینهو جت میدوید و یهو ترمز میگرفت
خیلی بامزه بود
بچه هار و هم به نوبت سوار کردم
...
- ۹۲/۰۴/۱۴