حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۶۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۶
مرداد

دیشب بین نماز مغرب و عشا

یه پسرک ناز هفت هشت ساله 

صف اول با آرامش و تانی کودکان رطب تعارف میکرد

به وسط صف که رسید (کنار امام جماعت!)

با معصومیت کودکانه اش

صفو ول کرد رفت به امام جماعت مسجد تعارف کنه

حاجاغا هم تو نماز بود

داشت غفیله میخوند

همه پیرمردای صف اول صداشون بلند شد:

ولش کن! بیا اینور! نمیخواد!

بچه هه که قدش دقیقا تا انگشتای دست حاجاغا میرسید

یه لحظه گیج شد

تردید کرد

همه در تلاطم که بچه نماز حاجاغارو خراب نکنه و اینا

حاجاغا با آرامش و به نرمی یه رطب برداشت

و فضا آرام شد!


پ.ن:

پیامبر داشت نماز میخوند

یهو از وسط نماز گازشو گرفت!

همه به هول و ولا افتادن که چی شد؟

اتفاقی واسه پیامبر خدا افتاده؟

وحی نازل شد؟

مشکلیه؟

حضرت نماز رو که سلام داد

چند نفر از اصحاب دویدن توی محراب

"یا رسول الله! چیزی شده؟"

حضرت فرمود:

صدای گریه کودکی رو از قسمت زنانه شنیدم

نماز را سریع تمام کردم 

که مادر به کودکش برسد!

  • حاجی ره
۱۶
مرداد

سوار موتوریم با پسرخاله

میگه از فلانی چه خبر؟! (پسردایی مشغول به تحصیل در آلمان)

میگم: چند وقت پیش پی ام گذاشته بود...

میگه: پی ام؟ پی ام چیه؟!

میگم: چت یه طرفه دیگه!!!

با این که ترک نشستم پوزخندشو متوجه میشم.

میگم: 

منو سرکار گذاشتی بچه تهرون؟ 

تو نمیدونی پی ام چیه؟

تویی که با صد نفر چت میکنی؟

من که میبینی کلا شاید با پنج نفر چت دارم

یکی از اون پنج نفر تویی!

ببین چقدر من بدبختم!!!

  • حاجی ره
۱۶
مرداد

تقدیم به آرش:

میشه مجرد بود و خوشبخت!

خوشبختی ربطی به تاهل نداره!


پ.ن:

با تشکر از masi


  • حاجی ره
۱۵
مرداد

باز داره حفاظ پنجره هاشو میذاره این کافه چی!

تا فحشمون نداده من برم!

  • حاجی ره
۱۵
مرداد

دیشب هم از کافه انداختنمون بیرون

یعنی همیشه ما باید آخر باشیم؟!

ده شب میرم اینا هم یازده میبندن!

دیشب هم خانم کافه چی زنگ زد بهش و ...

امشب زرنگی کردم و ساعت ده و نیم اومدم

ولی ۱۱ قرار دارم جهت بستنی خورون!

و گشت زنون تو خیابونا با موتور!

داداشم موتور سنگین یاماها داشت مشکی!

بعد ال ۹۰ گرفت

الان هم که اومدم خونه یه موتور دایچی نارنجی گرفته

خیلی بامزه است!

دو روز دیگه تو شهر سوار شم شهره خاص و عام میشم از بس تو چشه!

ازش خوشم اومده!

قبلا عاشق اون مشکیه بودم

این یکی حس عجیب بامزگی به آدم میده!

فعلا که غصبش کردیم!

آخر شبا میریم خیابون گردی

با چاشنی بحث های فرهنگی اجتماعی

سوار برموتور!

حسن ختام هم بستنیه مثه همیشه!

قراره امشب من به افتخار دکتر  روحانی جونمون (رئیس جمهور منتخب!) بستنی بدم!

هر چند بهش رای ندادم!!!

ولی راضیم ازش!

والا...

  • حاجی ره
۱۵
مرداد
 

سرکار خانم مهندس!

در پی سوالتون چند تا نکته پراکندهخ به ذهنم رسید

تقدیم میکنم

در این باره حرف زیاده

توصیه میکنم لینک اخر رو حتما و به دقت مطالعه بفرمایید

یاحق!

 

چند روز پیش برنامه ای پخش شد از آیه الله ناصری اصفهانی

چقدر نازنینه این مرد!

رییس حوزه علمیه اصفهان و از معدود اساتید اخلاق موجود

ایشون میفرمودن:

بعضیا عبادت میکنن واسه ریا

واسه این که مردم ببینن و بگن چقدر آدم خوبیه

این فایده نداره!

بعضیا عبادت خدا رو میکنن واسه ثوابی که داره

واسه ثوابی که خدا واسه یه عبادت قرار داده اون عبادتو انجام میدن

(مثه خود بنده سراپا تقصیر)

اینهم فایده نداره!

بعضیا عبادتو انجام میدن واسه لذتش

مثلا از کربلا رفتنش لذت میبره و اونو انجام میده

اینهم فایده نداره!

(راستش من که شاخ درآوردم و فهمیدم چقدر عقبم!!!)

یه عده هم واسه معامله کردن با خدا عبادت می کنن

واسه این که خدا حاجتهاشونو بده

آرزوها و خواسته هاشونو برآورده کنه

دعاهاشونو مستجاب کنه

اینهم فایده نداره!

فرمودند :

نه این که دعا نکنید! نه!

ولی نماز که میخونید

زیارت که میرید

هر عبادتی که به جا میارید

اونو خالصا و محضا لله به جا بیارید

بعدش دعا هم بکنید

با خدا مثه یه تاجر معامله نکنید

نماز میخونم تو هم فلان حاجتمو بده

زیارت عاشورا میکنم فلان دعامو برآورده کن

سحرها پا میشم به مناجات و دعا تو هم آرزومو برآورده کن

اینجور نباشید

...

واقعا ما اینجوریم

مگه نه؟!

چه قدر عبادت بزرگان و عرفا با ماها فرق میکنه

اونا تو چه فکرین ما تو چه فکری!!!

و چه قدر فازهامون فرق میکنه

هردومون هم داریم یه خدارو عبادت میکنیم

هیچ وقت شده خدا رو به خاطر خداییش عبادت کنیم؟!

به خاطر این که شایسته عبادته

به خاطر رابطه بندگی و اولوهیتی که هست

همیشه نقش مشتری و خریدارو بازی کردیم

خدا خیلی تنها و غریبه

حتی بین ماها که خودمونو مومن و متدین میدونیم

مگه نه؟!

 

پ.ن:

این مطلبو از تبیان بخونید

حرفای پراکنده منو بیشتر متوجه میشید

از زبان امیرالمومنین علیه السلام!

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=12729&Keyword=%d8%b9%d8%a8%d8%a7%d8%af%d8%aa+%d8%a7%d8%b2%d8%a7%d8%af%da%af%d8%a7%d9%86

 

  • حاجی ره
۱۴
مرداد

 

دوستان شما که شاهدید دیشب مارو با لگد از کافی نت انداختن بیررون!

حتی فرصت نشد وبلاگ آخری رو لینک کنم

که البته الان درستش کردم.

خواستم بگم بنده به همه وبای آپ شده سر میزدم

خصوصا "یادداشت های یک کارمند" و خیلیای دیگه که نشد اسم ببرم و حسمو بهشون بگم

ایشالا یه فرصت دیگه!

به هرحال ما خواستیم

منتها زدن تو برجکمونو 

و حس و حالش دیگه پرید!

والا

  • حاجی ره
۱۴
مرداد

 

یه نکته دیگه که به رخ کشیدنش الزامیه

قضیه دعا کردن این روزاست

عاغا ما خیلی شما رو دعا کردیم!

نیازیه قسم بخورم؟!

به جون عقربم که دو سه روزه چیزی پیدا نکردم بهش بدم

(نیم ساعت پیش یه عالمه دنبال یه بچه مارمولک کردمٰ! آخرش هم در رفت نامرد!)

به هرحال من این همه دعا کردم

یعنی متوجه هیچ تغییری تو زندگیتون نشدید؟!

واقعا که!

بنده بویِژه سحر بیست و یکم ماه مبارک 

دوستان رو تک به تک به نام حقیقی و تعدادی هم به نام مجازی 

و بسیاری رو هم به نام وبلاگ!!! دعاییدیم

خدا خودش میشناسه دیگه

خودشم ترتیب اثر میده!

والا...

و پیش خدا ریش گرو گذاشتیم واسشون!

برین حالشو ببرین

و من بعد هم کردارتونو پیش خدا صاف کنید

(اثرات "مادرانه" که دو سه شبه دارم میبینم!)

عاغا من یه عادتی دارم

هر موقع که حرم میرم (یعنی میرفتم!)

یعنی خیلی موقعهاٰ که حس و حالش باشه

یه زیارت میخونم به نیت

پدر و مادر و خواهران و برادران 

و عمو و دایی و خاله و عمه و خانواده هاشونو 

و اساتید و معلمان و همکلاسیا و همشاگردیا 

و همکارا و دوستان و محبین 

و خلاصه همه اونایی که در حق بنده لطف یا محبتی کرده اند  

سلامی گفته اند خدمتی کرده اند و ...

(همه اینارو به زبون میارم ها!)


الغرض شما هم دعا بفرمایید متقابلا که

"هل جزاء الاحسان الا الاحسان؟!"


پ.ن:

از دعا جهت تاهل بنده شدیدا و اکیدا بپرهیزید که با نفرین فرقی نداره!

این همه دعای خوب تو دنیا هست...

والا...

  • حاجی ره
۱۳
مرداد

من یکی دو تا نکته رو شفاف سازی کنم:

اصولا پادگان هیچ سنخیتی با اینترنت نداره! 

منم که میدونستم باز پرسیدم

و باعث شدم همه بهم بخندن!

گفتم که شما سوتی ندید!

یه روستایی هم 5 کیلومتری پادگان بود 

که چند باری رفتیم اونجا برای قضای حاجت! (خرید و ...)

اونجا هم انواع خوراکی های خفن خارجی از جمله سیگار برگ و ... داشت اما کافی نت خیر!

عابر بانک هم نداشتن!!!

واسه یه کار بانکی خودم 

رفتم واسه یه سربازی مرخصی جور کردم فرستادمش شهر دنبال حال و حول خودش

تا در کنارش کار بانکی مارو هم انجام بده!

یعنی تا این حد استضعاف!

تا این که یه شب به یاد اینترنت موبایلمون افتادیم

اونجا هم هعی آنتن میرفت و کلا شبکه عوض میشد

و خلاصه یه دردسری داشتیم!

خیلی واسم قوت قلب بود موقعی که کامنت دوستانو میخوندم

و چقدر دلم گرفت از خیلیا خبری نبود

دوستان هم حق داشتن (خبر نداشتن که من میخونمشون که!)

با این حال خیلی دلم میخواست ارتباط بیشتری باهاتون میگرفتم

والا...

باید تو غربت باشید تا بفهمید

ساعت دوازده به بعد

خسته و کوفته

رو تخت دراز بکشی و 

دوباره و چندباره کامنتا رو بخونی!

اما نمیشد تایید کنی چه برسه به جواب بدی!

به وبای آپ شده هم سر میزدم هر چند شب 

و تا اخرین مطلیی که ازتون خونده بودم میخوندمتون!

و چقدر بدم میومد که مرتیکه هر پستش دو خطه و اونم شیش تا کلمه 

نمیشد که حداقل دو دقیقه طول بکشه!!!

از منبرهای جناب میرزا هم فیض میبردیم هرچند خیلی وقتا آپ شون سرکاری بود! 

داشتیم میرزا؟

از گیس بریده که به جای اینکه حال آدمو بهتر کنه خرابتر میکرد 

و خیلی از شبا به سختی جلوی خودمو میگرفتم که نخونمش!

از مغناطیسم که یهو عین رودخونه های فصلی طغیان میکنه و یه عالمه پست میذاره 

و بعد دیگه هیچ خبری ازش نمیشه


پ.ن:

صاحب مغازه میگه:

عاغا شرمنده ما باید بریم!!!

همیشه باید مارو از یه جایی بیرون بندازن؟!


  • حاجی ره
۱۲
مرداد
م م 259: 

نتمون تموم شده!

اومدم کتابخونه!

خانومه هی داره وسایلو جمع و جور میکنه که یعنی پاشو برو!

من برم!

فرصت نشد همه کامنتارو جواب بدم1

سر فرصت انشالا

قربون محبتتون!

  • حاجی ره