الان که خوب فکر میکنم میبینم که
من از همون اول هم واسه "نفس العلم" و "ارزش ذاتی علم" بود که درس میخوندم
نه مشتی ورق پاره امتحان و چهارتا نمره!!!
والا بقرآن!
بعد نوشت:
این وجدان ما هی داره اصرار میکنه
که بذار منم یه خط بنویسم
گناه داره
بیا جانم! بیا بنویس! کشتی مارو
...
آره جون عمه ات!!!
...
ای بیتربیت!!!
وجدان به این بی تربیتی ندیده بودم!
اخرین باریه که میذارم به کیبورد دست بزنی
واقعا که!
من از همه دوستان معذرت میخوام!
میگم که:
اصن نیازی هست مادر آدم از همچین اشکالات کوچولویی که تو زندگی پیش میاد، باخبر بشه؟!
مطمئنم مادرم که بفهمه چه گندی زدم امتحانات دانشگاهو
حتما می کشتم!!! (می کشد مرا!)
لطفا لپ تاپمو بدید به مدیر وبلاگ "مرتیکه"
اون بود که منو با خیلیا آشنا کرد
...
(از دور -برزخ- می بوسمتون)
فاتحه فراموش نشه!
رحمه الله من یقراء الفاتحه مع الصلوات
الفاتحه!
خدا کنه هیچ جوونی جا نمونه از امتحان
...
(فعلا یه مصرعشو بیشتر نگفتم خب!!! عجله ای که نیست!)
فک کنم پایان دنیا امروزه!!!
یکماه درس بخون واسه هیچی!
ای تمام تربتای عالم بر سرشون
که خبر ندادن
و بر سرم
که دقت نکردم!
حالا بخور!!!
(با خودمم بابا!!!)
الان یعنی من باید ناراحت باشم؟
(اسمایل تفکر اونهم عمیقا)
آخه یه خبری اسی اهنی اوهونی...
واقعا چرا بدون حضور من امتحاناتو برگزار کردن؟؟؟
والا با این نوناشون!
همین الان یه چیز تازه رو کشف کردم!!!
از کشفیات خوشم میاد!
کشفم از این قراره که:
آخرین امتحان دانشگاهم 5 روز پیش تموم شده
و من تا امروز صبح داشتم واسه شون خودکشی میکردم!!!
تازه امروز کتاب فلسفه رو تموم کردم
اما یه هفته پیش امتحانش بوده
...
از دنیا یه ماه عقبم!
مگه چیه؟!
واقعا روحانی هستی؟؟؟
پ ن پ بازیگر فیلم طلا و مسم!!!
...
واقعا روحانی هستی؟؟؟
واقعا روحانی هستی؟؟؟
به یکی گفتند:
سر کوچه تون عروسیه!
یه نگاهی کرد و گفت:
خب به من چه؟؟؟
اضافه کردندکه:
آحه شما رو هم دعوت کردند!!!
فرمود:
خب به تو چه؟؟؟
...
والا!