حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۸۹ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۲
دی

از خواندن صلوات خاصه حضرت در این شب جمعه که شام شهادتشون هم هست غافل نشید!

متن عکسی اون!!!

و از دیدن این عکس!!!

این هم فایل صوتی صلوات فوق

که میتونین گوش بدین

یا دانلود کنین!

از اینجا!

به مدت یک دقیقه!

  • حاجی ره
۱۲
دی

دوست عزیزی این پیامک رو فرستاد

همچنان که هر ساله، 

دوستانی از روی لطفی که به بنده دارن میفرستنش.


"حضرت محمد(ص) فرمودند: 

هر کسی مردم را، از این دعا باخبر کند در گرفتاریش گشایش پیدا میکند:


سُبحانَ الله یا فارِجَ الهَمّ وَ یا کاشِفَ الغَمّ فَرِّج هَـمّی وَ یَسّر اَمری وَ ارحِم ضَعفی وَ قِلَـّةَ حیلَتی 

وَ ارزُقنی حَیثَ لا اَحتَسِب یا رَبَّ العالَمین!"


خواستم منم پستی در این مورد بزارم

اما هر چی در مفاتیح و سایر کتب معتبره دعا و حدیث گشتم

چیزی پیدا نکردم!

تا این که اینو در سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی دیدم!

احتمالا واسه شما هم جالب باشه!


پاسخ سایت مذکور به شخصی که در مورد این دعا سوال کرده بود:


پرسش گر گرامی! 

در مورد حدیث مذکور باید بگوییم که:

چنین حدیثی نیافتیم 

و حدیث هایی که در اینترنت مشاهده می کنید 

تا در منابع معتبر ندیده اید یا در سایت های معتبر و شناخته شده تایید نشده اند، نپذیرید. 

متاسفانه کارخانه حدیث سازی در اینترنت به شدت فعال است 

و در قالب های ظاهر الصلاح اهداف شومی را تعقیب می کنند.

الفاظ دعای فوق هم از دعاهای مختلف گرفته شده 

 با این حال با این عبارت دعا کردن مانعی ندارد

چون مضمون خوبی دارد. 

اما نسبت دادن آن به پیامبر و از زبان پیامبر ترویج کردن (تا زمانی که یقین به استناد آن نداریم ) 

دروغ بستن بر پیامبر خداست که از بزرگترین گناهان می باشد.

ترجمه عبارت به شرح زیر است:

منزه است خدا؛ 

ای گشایش دهنده گرفتاری ها، 

ای برطرف کننده غم ها، 

در کار مهم من گشایش قرار ده 

و امر مرا آسان کن 

و به ضعف و بیچارگی ام رحم کن 

و مرا از جایی که گمان نمی برم، 

روزی بده ای پروردگار جهانیان.

  • حاجی ره
۱۲
دی

دوشنبه 9 دی1392 ساعت: 22:31 توسط:دوشیزه فلانی
و علیکم السلام یا اخی! 

" اگر حوادث روزگار ترا به کمک آنان نیازمند ساخت، از کمک تو دریغ نکنند. "

این جمله اصن درباره ی دوست دختر برای دوست دختر صدق نمی کنه! یعنی خیلی کم مصداق داره!
هر وخ دوستات رو کار داری یا وخت پدیکور و مانیکور دارن یا کلاس فوق العاده دارن یا کلاس زبانشون ساعتش عوض شده یا با دوس پسرشون قرار دارن یا گوشیشون رو سایلنت بوده و نشنیدن اس ام اس هات و زنگ هات رو یا ...!
همیشه یه دبه ای درمیارن این هوا!! 
تنها چیزی که من از پسرا دوس دارم اینه که اکثر اوقات برا هم وخت دارن! 

من تو دبیرستان یه دوست صمیمی بیشتر نداشتم! هر روز بلا استثنا به هم زنگ می زدیم! هر روز! هر روز خدا که همدگیرو مدرسه دیده بودیم.باهم دیگه سر دربون مدرسه رو شیره می مالیدیم و جیم می زدیم از مدرسه واسه خرید کردن، با هم دیگه هوارتا خاطره داریم تو اون حیاط لا مصب مدرسه، گریه کردیم با هم، خندیدیم، دعوا کردیم، بعد از عید از این سر حیاط تا اون سر حیاط دوییدیم تا برسیم به بغل هم اما...! 
تقریبا میشه گف 1 ماه و نیم از آخرین تماس ما می گذره! 
و
دلتنگی... 
اما وختی حس می کنم که انگار اون دیگه دلش نمیخاد با هم ارتباط داشته باشیم دلتنگیم رو پنهون می کنم! انگار که برا منم مهم نیس... 

( دوشیزه فلانی بغض کرده ... )

پاسخ: 


سلام علیکم و رحمه الله!!!
اتفاقا اون شب که با مهدی و کسری داشتیم خونه ما پیتزا میپزیدیم؟! میپخیدیم؟! چیه صرف فعلش؟!
من همینو گفتم که: 
دخترا هیشوخ این حالهایی که ما پسرا از در کنار هم بودن میکنیم رو نمیکنن!!!
به اتفاق آرا تصویب شد!
شاید یه وخ تو یه پستی شرحش دادم!
والا...

+ به هر حال تسلیت میگم بهتون!
 وب سایت   ایمیل


دوشنبه 9 دی1392 ساعت: 23:9 توسط:مریم
استغفرالله!!!
چه ربطی داره به شمالی بودن آخه!!؟؟
ما به گفته ی دوستانمون دوست خوبی هستیم براشون. این یکی که گیر شما افتاده اینجوریه خب!
پارسال دوستم با شوهرش و دخترش اومدن شمال. سال قبلش اومدن یه روزی کلا پیش ما بودن و هم میوه خوردن و هم بردن و...
پارسال کاری پیش اومد نیومدن که بمونن. دخترشو آورد یه روزی پیش ما گذاشت. شب که اومدن ببرنش، میگفت من نمیام! به پدر و مادر من میگفت بابا مامان! یک ساعتی طول کشید راضیش کنن که بره باهاشون. میگفت من میخوام همین جا باشم، بچه ی خاله مریم اینا باشم. همین جا بمونم خب!
آخرش دلش برای پدر و مادرش سوخت که تنها میشدن و رفت!
(پدر و مادر فوق العاده ای هم داره. فکر نکید توی خونش بد میگذره بهش! :) )

پاسخ: 

ما که چیزی ندیدیم
پس نمیتونیم قضاوت کنیم چقد حرفاتون صحیحه!!!
فقط یه همخونه ای شمالی داریم
که اوشون هم معرف حضورن!
والا...
 وب سایت   ایمیل


دوشنبه 9 دی1392 ساعت: 23:22 توسط:فرزانه
دوشیزه فلانی کاملا با حرفات موافق نیستم .چون به شخصه کسی بودم ک واسه رفیق کم نمیزاشتم.البته الان کلا خیلی خیلی خیلی عوض شدم!!!ولی بازم واسه هر کدوم کار پیش بیاد اولین نفر به من زنگ میزنن !البت دریغ نمیکنم ولی مثل سابق خودمو به اب و اتیش هم نمیزنم !کلا ههمون عوض میشیم

+حاجی حرفتو اصلا قبول ندارم .چون کارایی که منو دوستام میکردیم خیلی بهمون خوش میگذشت و الان به خاطر ازدواجاشون و دانشگاهاشون دور شدیم ولی هنوزم هستیم .مخصوصا صمیمیترین دوستم ک الان ازدواج کرده میاد خونمون و حتی یکی دو شب هم میمونه پیشم .حتی شوهرش میگه برو پیش فرزانه .البته دوشیزه ارتباط تلفنی ما هم شاید به ماهی سه چهار بار بیشتر نرسه!ولی هستیم کنار هم !

+حالا ما از دلقک بازیامون نمیگیم . واصلا نمیگیم ک وقتی کنار هم میافتادیم خندهامون رو هوا بود و اینا.فقط یه نمونشو میگم ک .یه بار یه تولد 7 نفره تو خونه گرفتیم با دوستام!فقطم 7 نفر بودیم ولی کاری کردیم ک فرداش همسایه ها به مامانم میگفتن نامزدی دخترتون بود به سلامتی؟ +دیگه ما از برف بازیا و اشپزیا و راه مدرسه و اس بازیا و بیرون رفتنا و کوه و استخر و اسکیت و والیبالامون و چیو چیو چی ... چیزی نمیگیم!نع اکیپ دخترونه داریم تا دخترونه 


+اما الان وضع فرق کرده!یکی دانشجوی شهر دیگه !یکی باردار ! یکی تازه نامزد کرده و مشغول! یکی متاهل! یکی ازینجا رفته ولی میاد میبینمش!یکی برادرش فوت کرده  و هممون با بزرگتر شدنمون مشکلاتمون و سر شلوغیامون بیشتر شده و این طبیعت زندگیه .راضی کنیم خودمونو بهتره تا بجنگیم!
خواستم بگم گذر زمان همین کار رو واسه همه پیش میاره و دختر و پسر هم نداره!درسته حاجی؟
 وب سایت   ایمیل


پ.ن:

وقتی بانوان محترمه میخوان ثابت کنن

بیشتر از پسرا بهشون خوش میگذره تو جمعاشون!


+ البته من که اصن قانع نشدم!!!

:)))



  • حاجی ره
۱۱
دی


شام آبگوشت ماهیجه داشتیم با آش رشته

از ظهر هم واسه من سبزی پلو با ماهی و سالاد نگه داشته بودن 

که گرم کردن آوردن!!!


پ.ن:

اونوخ شبای قبل 

از پلاستیک نون خشکه ها یه تیکه برمیداشتیم

تو آب میزدیم میخوردیم 

که از زور گرسنگی، حداقل بتونیم بخوابیم!

والا...

  • حاجی ره
۱۱
دی

صب  چند ساعتی رفتم سر کار

هر چند مادرم مخالف یود و میگف بمون!

آخر با بهانه اینکه من رئیسم!!!  رفتم

صبح زود ساعت یازده اینا!!!

و بعد برگشتم خونه خوابیدم که با جیغ و داد سه قلوها بیدار شدم!

باز برف گرفته بود و این بار شدید!

واسه نماز مغرب خانواده ام میخواستن برن حرم

منم باهاشون همراه شدم که سر راه پیاده بشم 

و برم سر کارم!

تو برف شدید که ماشینو برف پوشونده بود راه افتادیم

کاپشن پر پوشیدم و پوتین آمریکاییمو!

(مرگ بر کشور دوست و همپیمان، آمریکا!!!)


حاجی بوت پوش!!!


ایضا آدرس جهت اونایی که با لینک مستقیم دوشواری دارن!

http://8pic.ir/images/39985046875921355444.jpg


آخرم دوستان اطلاعات از روی همین پوتینا مارو سرافراز میکنن! 

والا...


میخواستم یه کم پیاده تو برف برم

واسه همین تا مسیر جمکران راهنماییشونو کردم و بعد خودم پیاده شدم!

خیلی حال داد!

وسط بزرگراه حرم تا حرم 

که یه سرش میرسه به جمکران و اون سرش گنبد حرم پیداست پیاده شدم!


از برف گنبد پیدا نبود!!!

آدرسش:

http://8pic.ir/images/72098415680129568800.jpg


اینم واسه این که عمق و شدت برفو دریابین! یه ماشین قمّی!

آدرسش:




آدرسش:


نبینم کسی مخالف خونی کنه ها!

>:((

چند باری نزدیک بود زمین بخورم

تازه من که پوتین داشتم وای به حال نعلین پوشها!!!

رسیدم داخل سالن

بلند گفتم:

"به رئیس سلام کنید!!!"

همه سر برگردوندن و خندیدن!

همچین آدم متواضعی هستم من!


 و در پایان:


http://8pic.ir/images/89775701352804481152.jpg


نکته:

چون دعای دلسوختگان مستجاب است 

به محض سوزیدن دلهای پاکتان دعا بفرمایید

که انشالا دسته جمع بریم زیارت!

والا...

  • حاجی ره
۱۱
دی

صبح ساعت هفت پا شدم برم نون بگیرم

دیدم بیرون زمین خیسه!

دقت کردم دیدم رو ماشین ها هم برف نشسته!!!

اولین برف قم!


ماشین داماد محترم مزین به نام زیبای ما!!


رفتم سه قلوهارو بیدار کردم که برفو ببینین!

البته دیگه برف نمیومد! فقط یه کم نشسته بود!

دو تاشون به شوق برف اومدن که بریم با هم نون بگیرم!


اینم از شمشادهای مزین به برف  بلوار جمهوری، نزدیک نونوایی!


برف بازی رو هم اونا شروع کردن

هر چی ما کظم غیظ کردیم دیدیم اینجوری نمیشه

داره ابهت و اقتدار دایی بودنمون زیر سوال میره

این بود که یه مشت برف برداشتم 

گذاشتم رو صورت "عین" و دستمو همونجور نگهداشتم!!!

تا ده دقیقه بعد همینجور داشت ضجه میزد زبون بسّه!!!

:)))

سه چهار دفه هم گلوله برفشون خورد تو چشمم

و یه دونه هم رفت تو یقه ام آب شد!

(حالا متوجه شدین که حق داشتم اون کارو بکنم؟! والا...)


اینم یه موتور قمی!!!


پ.ن:

نگین اینا که برفی نبودو

حاجی چه بیجنبه و عقده ایه واسه نیم سانت برف!!!

عکسای توپش مال عصر به بعده که تو پست بعدی میاد!

بعله!!!


+ واسه دیدن عکسها روی جملات رنگی کلیک کنید!

  • حاجی ره
۰۹
دی

این چند روز دس به خونه نزدم!!!

آشپزخونه هم دور از جونم شبیه ... شده!!!

از بس ظرفا رو هم جمع شده!

:(((

الان مامانم برسه تا همشونو نشوره و نسابه نمیخوابه!

فلذا ما نتیجه میگیریم که بریم ظرفشوری!


+ نیرو از قم نداریم یه ساعت بهمون کمک بده!؟


اینم آرزوس! (کلیک!)

به همراه سرویسکار محترمه!!!

:)))

  • حاجی ره
۰۹
دی
دوشنبه 9 دی1392 ساعت: 22:35 توسط:امیرحسین
حاجی یه حساب کتاب سر انگشتی کردم

دیدم برای مثال روز شنبه ی این هفته رو اگه در نظر بگیریم

مجموعا 5 پست دادی ، و توشون 152 کامنت تایید کردی

هر پست رو اگه دست کم فرض کنیم 10 دقیقه زمان برای نوشتن و پیدا کردن عکس مناسبش زمان ببره ، میشه 50 دقیقه

و اگر فرض کنیم که زمان خوندن ، تامّل کردن در مورد کامنت و پاسخ گفتن (اونم همچین پاسخ های نغزی!) و تایید کردن هر کامنت به طور میانگین 2 دقیقه زمان ببره ، تایید 152 کامنت ، 302 دقیقه زمان میبره

مجموع اینا میشه 352 دقیقه ، یعنی 5 ساعت و 52 دقیقه !

اگه بخوایم دست پایین در نظر بگیریم ، اگه زمان آماده کردن هر پست رو 5 دقیقه فرض کنیم و زمان خوندن و جواب دادن به هر کامنت رو 90 ثانیه در نظر بگیریم ، مجموعش میشه 4 ساعت و 13 دقیقه (دست کم !)

الآن واقعا شرمنده شدم ! به این فکر می کنم که تایید کامنت های من چقدر از زمانی رو که میتونستی توش کارهای مهم تری انجام بدی یا دست کم کامنت های مهم تری رو تایید کنی ازت گرفته و شاید به هدر داده


از همه ی دوستان تقاضا دارم بیشتر رعایت حاجی رو بکنن

و از حاجی عزیز هم تقاضا دارم که این کامنت بنده رو به عنوان یه پست منتشر کنه
 وب سایت   ایمیل
م م 747: وصایای المجتبی علیه السلام فی اواخر عمره فی صفات الحبیب!!!


پ.ن:

خاطر تک تکتون خیلی واسم عزیزه!

به حرف این امیر حسین هم گوش ندین!

والا...

  • حاجی ره
۰۹
دی


روز بیست و ششم صفر! 

"جناده بن امیه" که از علمای حجاز بود 

بحضور امام حسن علیه السلام شرفیاب شد. 

جناده تعریف میکند که:

وقتی به خدمت حضرت زانو زدم بر بالشی تکیه داشت. 

رنگ چهره اش که همیشه رنگ بسیار زیبا و قشنگی بود که در دیار حجاز نظیر نداشت 

به سبزی میزد. 

طشتی از خون آبه در پیش رویش دیدم. 

حدس زدم که پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) در این طشت قی کرده 

و این خونابه از گلویش به این طشت ریخته است.

از احوالش پرسیدم. 


مثل همیشه فرمود:

الحمدلله!

خدارو شکر!


با این حال من گفتم: 

یابن رسول الله! 

چرا به درمان این درد اقدام نمی کنید؟!


امام نگاهی به من انداخت و فرمود:

یا عبدالله بماذا اعالج الموت؟!

مرگ را با چی معالجه کنم؟!

با تاثر و تحسر گفتم:

انا الله و انا الیه راجعون!


و دیدم که چشمان درشت و سیاه امام غرق اشک شد!!!

احساس کردم که پسر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) 

روزهای آخر و شاید هم آخرین ساعت های عمرش را طی می کند.

پیش خود فکر کردم که:

اگر فرصت امروز را غنیمت نشمارم 

شاید دیگر چنین فرصتی به دستم نرسد 

و دیگر امام خود را زنده نبینم!

گفتم: 

یابن رسول الله! مرا نصیحت کن!!!

از خواسته خود پشیمان نبودم 

ولی سخت پریشان بودم 

چون می دیدم که سبط رسول الله (صلی الله علیه و آله) چندان حال سخن گفتن ندارد. 

فکر می کردم که خواسته مرا مرا اجابت نکند

و از من معذرت خواهد خواست 

ولی دیدم به خود تکانی داد 

و صاف نشست 

و فرمود:


ای جناده! 


کسانی را برای همراهی و معاشرت با خود انتخاب کن که:


مایه‏ آبرو و شرف تو باشند!


با گروهی دوستی کن که:


در کنار تو باشند 


نگهبان تو باشند 


و قدر تو بدانند 


و پاداش محبت تو بگذارند.


اگر حوادث روزگار ترا به کمک آنان نیازمند ساخت، از کمک تو دریغ نکنند. 


حرف تو را راست بشمارند 


و در سختی های زندگی تکیه گاه تو باشند.


ای جناده! 


با آن کس دوست باش 


که دست تو را به آرزوی تو نزدیک سازد (تو را به آرزوهایت برساند!)


و شکستهای زندگی تو را جبران کند 


و نیکیها و خوبیهای تو را فراموش نکند!


اگر دست حاجت بسویش دراز کنی محرومت نکند


و اگر ساکت شوی (و غمگین!) با تو سخن گوید و تو را به سخن آورد!


و به روز غم یار تو باشد. 


از او به تو هیچ چیز ناخوشایندی نرسد 


و به همراه او به انحراف و بیراهه منحرف نشوی!


تو را به هنگام بی پولی تنها نگذارد 


و به هنگام ثروت و دارایی از بهره و سهم خویش چشم بپوشد 


و سود تو را بر سود خویش رجحان دهد.


...

پ.ن:
حدیث حضرت رو با دخل و تصرف بسیاردر الفاظ و عبارات نوشتم
تا درک آن برای دوستان ساده و راحت باشه!
ایضا پست مرتبط: http://niimkat.blogfa.com/post/337

پ.ن:
دوست و همراهی با مشخصات فوقم، آرزوست!!!

  • حاجی ره
۰۸
دی

فردا قراره سه قلوها بیان!

یکیشون (دختره! اون دوتای دیگه پسرن!) زنگ زده بود که بهم خبر بده

صداش میلرزید از هیجان!!!!!!


اینم  دو تا عکس از سه قلوها:

برین حال کنین!

http://up.98ia.com/images/kns55ye3gldu5lkkjv5.jpg

http://axgig.com/images/30928823424364932310.jpg

پ.ن:

تا دوازده و نیم هستم پای نت!

امروز کلاس زبان رو پیچوندم و گرفتم تخت خوابیدم!

تازه اول هفته است  و ما اینجوری...

  • حاجی ره