م م 751: خاطراتنا مع الثلج! (خاطرات ما با برف!) القسمه الثانیه / 2
صب چند ساعتی رفتم سر کار
هر چند مادرم مخالف یود و میگف بمون!
آخر با بهانه اینکه من رئیسم!!! رفتم
صبح زود ساعت یازده اینا!!!
و بعد برگشتم خونه خوابیدم که با جیغ و داد سه قلوها بیدار شدم!
باز برف گرفته بود و این بار شدید!
واسه نماز مغرب خانواده ام میخواستن برن حرم
منم باهاشون همراه شدم که سر راه پیاده بشم
و برم سر کارم!
تو برف شدید که ماشینو برف پوشونده بود راه افتادیم
کاپشن پر پوشیدم و پوتین آمریکاییمو!
(مرگ بر کشور دوست و همپیمان، آمریکا!!!)
ایضا آدرس جهت اونایی که با لینک مستقیم دوشواری دارن!
http://8pic.ir/images/39985046875921355444.jpg
آخرم دوستان اطلاعات از روی همین پوتینا مارو سرافراز میکنن!
والا...
میخواستم یه کم پیاده تو برف برم
واسه همین تا مسیر جمکران راهنماییشونو کردم و بعد خودم پیاده شدم!
خیلی حال داد!
وسط بزرگراه حرم تا حرم
که یه سرش میرسه به جمکران و اون سرش گنبد حرم پیداست پیاده شدم!
آدرسش:
http://8pic.ir/images/72098415680129568800.jpg
اینم واسه این که عمق و شدت برفو دریابین! یه ماشین قمّی!
آدرسش:
چند باری نزدیک بود زمین بخورم
تازه من که پوتین داشتم وای به حال نعلین پوشها!!!
رسیدم داخل سالن
بلند گفتم:
"به رئیس سلام کنید!!!"
همه سر برگردوندن و خندیدن!
همچین آدم متواضعی هستم من!
- ۹۲/۱۰/۱۱
یکی این حاجی رو جمع کنه!بابا ما میخواستیم ثواب کنیم داره کبابمون میکنه.
اصن برو حاجیه خانم رو ببین.حالا میخواددل ما رو بسوزونه.نه داداش من(تاکید)
ما با این چیزا دلمون نمیسوزه.ما که بخیل نیستیم.