م م 752: الکل کلیّه الجمعات الاونوثیه و الذکوریه! (کل کل خوشی در جمع های پسرانه یا دخترانه)
پنجشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۲، ۰۳:۰۵ ب.ظ
دوشنبه 9 دی1392 ساعت: 22:31 | توسط:دوشیزه فلانی | ||||
و علیکم السلام یا اخی! " اگر حوادث روزگار ترا به کمک آنان نیازمند ساخت، از کمک تو دریغ نکنند. " این جمله اصن درباره ی دوست دختر برای دوست دختر صدق نمی کنه! یعنی خیلی کم مصداق داره! هر وخ دوستات رو کار داری یا وخت پدیکور و مانیکور دارن یا کلاس فوق العاده دارن یا کلاس زبانشون ساعتش عوض شده یا با دوس پسرشون قرار دارن یا گوشیشون رو سایلنت بوده و نشنیدن اس ام اس هات و زنگ هات رو یا ...! همیشه یه دبه ای درمیارن این هوا!! تنها چیزی که من از پسرا دوس دارم اینه که اکثر اوقات برا هم وخت دارن! من تو دبیرستان یه دوست صمیمی بیشتر نداشتم! هر روز بلا استثنا به هم زنگ می زدیم! هر روز! هر روز خدا که همدگیرو مدرسه دیده بودیم.باهم دیگه سر دربون مدرسه رو شیره می مالیدیم و جیم می زدیم از مدرسه واسه خرید کردن، با هم دیگه هوارتا خاطره داریم تو اون حیاط لا مصب مدرسه، گریه کردیم با هم، خندیدیم، دعوا کردیم، بعد از عید از این سر حیاط تا اون سر حیاط دوییدیم تا برسیم به بغل هم اما...! تقریبا میشه گف 1 ماه و نیم از آخرین تماس ما می گذره! و دلتنگی... اما وختی حس می کنم که انگار اون دیگه دلش نمیخاد با هم ارتباط داشته باشیم دلتنگیم رو پنهون می کنم! انگار که برا منم مهم نیس... ( دوشیزه فلانی بغض کرده ... )
پاسخ: سلام علیکم و رحمه الله!!! اتفاقا اون شب که با مهدی و کسری داشتیم خونه ما پیتزا میپزیدیم؟! میپخیدیم؟! چیه صرف فعلش؟! من همینو گفتم که: دخترا هیشوخ این حالهایی که ما پسرا از در کنار هم بودن میکنیم رو نمیکنن!!! به اتفاق آرا تصویب شد! شاید یه وخ تو یه پستی شرحش دادم! والا... + به هر حال تسلیت میگم بهتون! | |||||
وب سایت ایمیل |
دوشنبه 9 دی1392 ساعت: 23:9 | توسط:مریم | ||||
استغفرالله!!! چه ربطی داره به شمالی بودن آخه!!؟؟ ما به گفته ی دوستانمون دوست خوبی هستیم براشون. این یکی که گیر شما افتاده اینجوریه خب! پارسال دوستم با شوهرش و دخترش اومدن شمال. سال قبلش اومدن یه روزی کلا پیش ما بودن و هم میوه خوردن و هم بردن و... پارسال کاری پیش اومد نیومدن که بمونن. دخترشو آورد یه روزی پیش ما گذاشت. شب که اومدن ببرنش، میگفت من نمیام! به پدر و مادر من میگفت بابا مامان! یک ساعتی طول کشید راضیش کنن که بره باهاشون. میگفت من میخوام همین جا باشم، بچه ی خاله مریم اینا باشم. همین جا بمونم خب! آخرش دلش برای پدر و مادرش سوخت که تنها میشدن و رفت! (پدر و مادر فوق العاده ای هم داره. فکر نکید توی خونش بد میگذره بهش! :) )
پاسخ: ما که چیزی ندیدیم پس نمیتونیم قضاوت کنیم چقد حرفاتون صحیحه!!! فقط یه همخونه ای شمالی داریم که اوشون هم معرف حضورن! والا... | |||||
وب سایت ایمیل |
دوشنبه 9 دی1392 ساعت: 23:22 | توسط:فرزانه | ||||
دوشیزه فلانی کاملا با حرفات موافق نیستم .چون به شخصه کسی بودم ک واسه رفیق کم نمیزاشتم.البته الان کلا خیلی خیلی خیلی عوض شدم!!!ولی بازم واسه هر کدوم کار پیش بیاد اولین نفر به من زنگ میزنن !البت دریغ نمیکنم ولی مثل سابق خودمو به اب و اتیش هم نمیزنم !کلا ههمون عوض میشیم +حاجی حرفتو اصلا قبول ندارم .چون کارایی که منو دوستام میکردیم خیلی بهمون خوش میگذشت و الان به خاطر ازدواجاشون و دانشگاهاشون دور شدیم ولی هنوزم هستیم .مخصوصا صمیمیترین دوستم ک الان ازدواج کرده میاد خونمون و حتی یکی دو شب هم میمونه پیشم .حتی شوهرش میگه برو پیش فرزانه ![]() +حالا ما از دلقک بازیامون نمیگیم . واصلا نمیگیم ک وقتی کنار هم میافتادیم خندهامون رو هوا بود و اینا.فقط یه نمونشو میگم ک .یه بار یه تولد 7 نفره تو خونه گرفتیم با دوستام!فقطم 7 نفر بودیم ولی کاری کردیم ک فرداش همسایه ها به مامانم میگفتن نامزدی دخترتون بود به سلامتی؟ ![]() +اما الان وضع فرق کرده!یکی دانشجوی شهر دیگه !یکی باردار ! یکی تازه نامزد کرده و مشغول! یکی متاهل! یکی ازینجا رفته ولی میاد میبینمش!یکی برادرش فوت کرده ![]() خواستم بگم گذر زمان همین کار رو واسه همه پیش میاره و دختر و پسر هم نداره!درسته حاجی؟ | |||||
وب سایت ایمیل |
پ.ن:
وقتی بانوان محترمه میخوان ثابت کنن
بیشتر از پسرا بهشون خوش میگذره تو جمعاشون!
+ البته من که اصن قانع نشدم!!!
:)))
- ۹۲/۱۰/۱۲