حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۳۴ مطلب با موضوع «الاصدقاءنا» ثبت شده است

۰۸
فروردين

  • کلا به نظرم کمی حساس شدین و زود رنج.
  • نمی خواید کسی ناراحت بشه اصلا.
  • اما خب پیش میاد دیگه. آدم از یک بلاگر که انتظاری نداره.
  • منتها بچه ها به خاطر خوب بودن شما و اخلاق خوبی که دارید و خیلی خوبیهای دیگه، 
  • چون بقیه جنبه های زندگی واقعی شما رو نمیبینن، بقیه چیزها رو اونظوری که میخوان تصور میکنن. 
  • من گاهی حس می کنم کاملا بزرگوارانه دارید بیش از حد و توانتون وقت میزارید و خم به ابرو نمیارید؛
  • تعجبم اینه که با اینکه دوستان میبینن و میخونن که شما چقدر درگیرید، باز هم انتظارات بعضا بی مورد دارن!
  • کم کم با گذشت زمان انتظاراتشون تعدیل میشه. 
  • از یک بلاگر که نباید توقع شق القمر داشت.
  • خودتون رو اذیت نکنید. 
  • + باور کنید ما خیلی ناراحت میشیم وقتی میبینیم شما دلگیر و ناراحتید.
  • با احترام

حاجی:

مثه یه مرهم بود این پست واسم!

به غیر از اون جمله آخر "لطفا از من ناراحت نشین" که سانسورش کردم

چون خیلی بدم میاد "دوستی" لطف کنه نظر، پیشنهاد و انتقادی رو صمیمانه و خالصانه ای بده

بعد معذرت خواهی کنه و منو ناراحت بدونه!

چه معنی داره؟!

والا...
>:(

  • حاجی ره
۰۷
فروردين

هعی نوشتم و ثبت موقت کردم

نمیشه جمع و جورش کرد!

:(

من یه کم فی البداهه بنویسم؟!

...

شروع:

از همین الان میدونم خیلیا خیلی چیزارو به خودشون میگیرن

که مال اونا نیست

و احتمالا بعضی دوستانم رو که نمیخوام حتی یه غبار غم رو دل های مهربونشون بشینه

واسه همین ازم میبُرن!!!

همونطور که خاطره بریدن خیلیاشون از ذهنم نرفته!

والا بلا به پیر به پیغمبر

من نه فکر اینجارو میکردم

نه جنبه این موقعیت رو داشتم و دارم!

یه روزایی مینوشتم با دو سه مخاطب که هنوزم هستن!

یه رابطه کامل و بی نقص مجازی!

تمام پستاشونو میخوندم

به تمام کامنتاشون جواب میدادم

واسه پستاشون کامنت میزاشتم

سوال و بحثی بود اینقدر کشش میدادیم تا حل بشه

اون موقعها هم من اینجور نبودم!

فقط حوزه بود و درساش!

با رفقایی که وقتمو باهاشون میگذروندم!

اما بگم لطف خدا؟!

لطف بلاگرا؟!

مخاطبای وبی که شاید هیچی نداشت

روز به روز بیشتر شد

وقتی که منم میذاشتم بیشتر

کارها و مشغولیتهای تو زندگیم هم بیشتر!

دانشگاه ثبت نام کردم وقبول شدم

(و سال بعدش با این که دانشجوی نمونه بودم از فشار کار و درس و زندگی انصراف دادم!)

بعد از ده سال تحصیل در حوزه مشغول کار شدم

کاری که صبح تا ظهرم رو به طور کامل پر کرد!

دو سال از عمرم رو واسه یاد گرفتن نسخه شناسی و کتابشناسی گذاشتم

تا نسخ خطی رو بشناسم!

دهها کار و پروژه تحقیقاتی شخصی و سفارشی مرتبط رو همزمان تحت نظر استادی شروع کردم

از حوزه علمیه و حجره اومدم بیرون و خونه مستقل گرفتم

و با یکی همخونه شدم

و این یعنی زندگی مشترک!!! 

و اضافه شدن مسئولیت های ریز و درشت دیگه!

و همزمان شناخت و آشنایی با خیلی از بلاگرها!

اونایی که آشنایی باهاشو نیکی از شیرین ترین تجربه های زندگیم بود!!!

اونایی که تو دوستی هاشون بهم خیلی کمک کردن!

اونایی که بهم نشون دادن دنیای مجازی هم میتونه یه دنیا حقیقی باشه!

منم مشتاقانه با تک تکشون آشنا شدم

وباشونو خوندم

کامنتاشونو جواب دادم

واسه پستاشون کامنت گذاشتم

اما از یه جایی به بعد دیگه نشد

کم کم

قدم به قدم

از خوندن پستها

جواب کامنتها

و حتی سوالایی که دوستان عمومی و خصوصی میپرسیدن

و منتظر جوابش بودن

عاجز شدم!

وقت نمیکردم!

فراموشم میشد!

گمشون میکردم!

نمیتونستم جواب بدم!

تخصصش رو نداشتم!

(مثلا مشاوره های ازدواج و ...!)

مهم تر از همه این که هر جا قدم جلو گذاشتم

و از شکل دیواری خودم فاصله گرفتم

و با مخاطبا آشناتر شدم

لازمه اش گذاشتن وقت بیشتر و توجه بیشتر بود

چیزی که من فاقدش بودم!

دیگه از یه جایی توقعات بجای دوستان هم جوابی نداشت

چون در توان من نبود!

توانایی این که ارتباط عمومیم رو با همه دوستان هم حفظ کنم واسم سخت شده بود

چه برسه به حفظ ارتباطات فردی و شخصی ایجاد شده در طی این مدت!!!

و من برگشتم به حالت دیوفالت دیوار!

بلکه بتونم همون ارتباط عمومی رو نجات بدم!!!

ارتباطات شخصی اما:

دیدم شنیدم اونم با دقت و نکته سنجی

اما بدون جواب!

خیلیا توهین حسابش کردن

خیلیا کلاس گذاشتن

خیلیا هم رفتن و پشت سرشونو نگاه نکردن

خیلیا خاموش شدن!

خیلیا نگاهشون عوض شد

خیلیا منفی!

...

اما کسی حاجی را نفهمید...

  • حاجی ره
۰۷
فروردين

و یه چیزایی هم هست که

نوشتنشون ممکن نیست!

و گفتنشون ساعتها طول میکشه

اونم تک به تک

چهره به چهره

و اینم ممکن نیست!


پ.ن:

واسه همین این حرفها همیشه با من میمونن!



+ منظور توجیهاتمه واسه نگه داشتن دوستانیه که

واسه نشنیدن جوابی یا ندیدن شور و ذوق ارتباطی 

رفتن یا دلشون میخواد برن!

  • حاجی ره
۰۷
فروردين


از آرش خوشم میاد

یه علتش اینه که: 

هر چی میخوادو میگه!!!


پ.ن:

تو بلاگ با خودم عهد کردم

پستای غمگینی که کسی رو به دلسوزی وادار کنه

یا دوستی رو ناراحت

نزارم!

  • حاجی ره
۰۴
فروردين

انکار چرا؟!

خیلی وقتا وبلاگای یه صفحه کامل از وبلاگ دوستانم رو در بلاگفا باز میکنم

و همه پستاشونو تا اونجایی که قبلا خوندمشون میخونم

خاموش تر از قبل!


+ نه اینکه قبلا خیلی کامنت میدادیم

الان "خاموشتر" هم شدیم!

والا...

  • حاجی ره
۰۴
فروردين

دم در ایستادیم که بریم بیرون

از فرصت استفاده میکنم و باز سر به سر پسر یکی از اقوام زن داییم میزارم 

(نصف من سن داره!)

بغلش میکنم و میچلونمش!!!

کسی که تا قبل از این عید اصن نمیشناختمش!

وقتی ولش میکنم و نفسش بالا میاد میگه:

تو باحال ترین حاجی ای هستی که دیدم!

میگم: شما تا حالا چند تا حاجی دیدی اصن؟!

میگه: شما خیلی باحالی! بقیه شون همه بد اخلاقن حاجیا!

میگم: شما بگو تا حالا تو عمرت چند تا حاجی دیدی! اصن با طلبه ها بودی؟!

میگه: نبودم! ولی تو فیلما دیدم!!!


من: 

:/

جامعه روحانیت: 

:((

صدا و سیمای ج.ا.ا:

>:(

  • حاجی ره
۲۲
اسفند

امروز صبح سرکار نرفتم

و نشستم به تمام کردن کتاب مرجعی که سه ماهه دارم میخونمش

ناقابل هزار و سیصد صفحه!!!

تازه همین جلد نیس که

9 جلد دیگه هم هس

دو ساله دارم میخونم و یادداشت برمیدارم 

تموم میشه میگه؟!

ولی یه جلدشو امروز تموم کردم

اینقدر خوشحال شدم که نگو!!!

یعنی کم از صبح پادشاهی نبود...

بجاش عصر رفتم سرکار اونم یکی دو ساعتی فقط

واسه نماز رفتم مسجد

بعد نماز چای دادن و کمیل!!!

بعد با استاد هماهنگ کردم و رفتم پیشش

واسه مشاوره تحقیقاتی

به صرف چای و بیسکوییت و میوه

بعد رفتم خونه یکی از محققا که مراسم دارن

و تا امشب نتونسته بودم برم

امشب توفق شد

زیارت کمیل دوبل!!! سخنرانی وروضه وسینه زنی

سرجمع یه ساعت و نیمی شد!

به صرف ساندویچ کوکو سبزی

نزدیک حرم بود رفتم زیارت

دوستانو هم یاد کردیم بسی

ه.خ ازظهر رفته شمال

موندم تنها

به چندتا از رفقا زنگ زدم ببینم کی تنهاس برم پیشش

یکی از قلدران حجره نشین اعلام آمادگی نمود

امشب مهمان حجره ایم

و با موبایل در خدمت دوستان

شرمنده اگه کامنتا جواب داده نمیشه


+ شب جمعه اس اموات و احیا رو فراموش نکنید

مارو هم! 

ایضاً

  • حاجی ره
۲۲
اسفند

این همه گفتیم: 

عشقعلی عشقعلی

همونجایی که حضرت امام هم خرید میکرده!

ایناهاش!!!

هنوز همونجور قدیمی و دست نخورده

یا طاقهای ضربی و قدیمی

http://up98.ir/uploads/13946568691251.jpg


اینجارو هم دعوت یکی از دوستان محقق بودیم که نت 2 گرفته بود

و داشت خمسشو میداد!

http://up98.ir/uploads/139465685785661.jpg


پ.ن: 

بابام یه دفه با یکی از درویشهای عشقِ علی شهرمون اومده بود زیارت

بعد از نماز حرم ناهار آوردمشون اینجا

بعدها که رفتم شهرمون

تو یه عروسی

جناب درویشو دیدم

احوال عشقعلی رو پرسید

و بعد رو کرد به جمع و گفت:

کسی که بره قم

و نره عشقعلی کباب

زیارتش قبول نیس!!!


  • حاجی ره
۲۱
اسفند

روحانی باید ساده زیست باشد!

حاجی ره



استریپ تند

که بنده بهش میگم:

"استریپ تیز"

:)))

http://up98.ir/uploads/139465488169211.jpg


همبرگر مخصوص  دو عدد

استریپ تیز سه عدد

مرغ کنتاکی یک واحد

(اولین بار بود تو عمرم میخوردما!

دیگه ببینین من چقدر ساده زیستم!!!)

سالاد فصل و سالاد کلم ویژه استریپ

و دوغ و نان و سس

به میزان کافی!

http://up98.ir/uploads/139465484645971.jpg

  • حاجی ره
۲۰
اسفند


مهمونمون حالش خراب شده

افتاده وسط اتاق!

پررو میگه: 

حاجی بیا ماساژم بده!!!


+ پ.ن: ه.خ داره ماساژش میده!

من که عمرا!

اصن بمیره!

والا...

:)))

  • حاجی ره