چند تایی امتحان دارم
ولی اصن نمیتونم بخونم!
خیلی نشستم پای کتاب ولی پیش نمیره
از سختترین درسا هم هست و من باید نمره 16 رو بگیرم تا قبول بشم!
اینه که امید ان چنانی ندارم به قبول شدنش حتی!
و این که من الان اینجام نه پای درس و مشقم
اصطلاحی داره بین رفقا
که دیگه نمیگم بهش میگیم: "خربازی!"
همون کار اشتباه و غیر معمول منظوره البته!!!
والا...
+ شاید یه موقع منشا و تاریخچه این اصطلاحو پست کردم!
برقرار باشید!
کامنتی که واسه دوستی گذاشتم
بعد دیدم شاید باید به خیلیای دیگه هم همین حرفارو بزنم
این شد که پستش کردم:
انصاف بدید دیگه!
900 تا پست بزاری
خیلیا بخوننت
حتی یه دونه کامنت ندن که بدونی کیا میخوننت!
من تقریبا تمام اونایی رو که حتی یه بار کامنت دادن رو به وبلاگ دوستانم اضافه کردم
خب واسم مهم ببینم مخاطبام کیان!
اسم شما رو هم تو کامنتای خیلی از دوستان خودم میدیدم!
اما نمیدونستم منو هم میخونین!
این انصافه؟!
اینقدر من از ملت خواهش و تمنا کردم یه کامنت بزارین کوشولو
انگار نه انگار
ادم دلش میگیره دیگه!
والا...
+ دوستانی که تازه دارین روشن میشین
عاجزانه خواهشانه ملتمسانه گویمتان:
روشن بمونین!
هر چند تا آشنایی با وبتون و شاید خودتون از تقدیم رمز معذوریم!
ولی سالی ماهی یه بار یه کامنت بدین تو رو خدا!
++ السابقون السابقون
اولئک المقربون!
خدا هم میگه اونایی که از اول پایه بودن
پیش من عزیزترن!
تا اونایی که تازه اومدن یا تازه خودشونو نشون دادن!
اینم حکمت رمز!
والا...
| سه شنبه 22 بهمن1392 ساعت: 21:34 | توسط: | ||||
| تا وقتی خدا دو تا پا داده ...موتور چرا؟؟؟؟؟ | |||||
| ایمیل | |||||
موتور چیست؟
موجودی که فقط پسرا درکش میکنن و عاشقشن!
پ.ن:
شماره پستو داشتین!!!
خودمم باورم نمیشه!
:)))
| سه شنبه 22 بهمن1392 ساعت: 21:24 | توسط: | ||||
| ما که آشنا نیستیم چی :( | |||||
| وب سایت ایمیل | |||||
و کی جلوی این آشنایی رو گرفته بود و گرفته؟!
والا...
| سه شنبه 22 بهمن1392 ساعت: 22:6 | توسط: | ||||
| گفتم شاید اینم مثل بقیه پستای رمزدار تو آرشیوتونه که رمز ندارن:)که نبود.ما که بعداز چندماه خاموشی روشن شدیم!پس میدونم فعلا جزء دوستان آشنا نیستم.حالا واسه بعدی ایشالا باشیم:) | |||||
| وب سایت ایمیل | |||||
حالا شما آدرستونو میزاشتین
ضرری که نداشت!
شاید ما شمارو جزو آشناها حساب میکردین پیش خودمون!
والا...
| سه شنبه 22 بهمن1392 ساعت: 22:16 | توسط: | ||||
  حاج اقاااااااااااااااااا خیلی بدی | |||||
| وب سایت ایمیل | |||||
میدونم!!!!
:)))
| سه شنبه 22 بهمن1392 ساعت: 22:42 | توسط: | ||||
| سلام عرض شد! خب الان تکلیف مایی که خاموش میخوندیم شما رو و آشنا نیستیم باهاتون ، چی میشه دقیقا؟؟! اسلام برا این مسئله پاسخی داره آیا؟! :دی | |||||
| ایمیل | |||||
جواب:
با عرض سلام
اسلام گلوی خودشو پاره کرد
اینقدر گفت: خاموشان عزیز روشن شید!
شما گوش دادین عایا؟!
والا...
منبر:
با عرض تبریک به مناسبت...
(آیکون حاجاغایی که یهو قاطی کرد و صداشو بالا برد و رفت سر اصل موضوع!)
این همه ما گفتیم دوستان روشن شوید
از خاموشی بیرون بیایید و نور و روشنایی رو تجربه کنید!
تاریکی و خاموشی مال جغد و خفاشه
یکی حرف این حاجاغای مهربونو جدی نگرفت!!!
(اینجا تن صدای حاجی پایین میاد و مهربون میشه!)
حتی یکی! حتی یک نفر!!!
حالا نوش جان کنید!!!
بفرمایید خواهش میکنم!
نوش جان کنید!!!
والا...
(آیکون حاجاغایی که انتقامشو گرفته!)
پ.ن:
جهت پرهیز از تبعیض و داشتن آمار دوستان
از دادن رمز به کسانی که در پست قبل کامنت نگذاشتن معذوریم!
حتی شما دوست عزیز!
(مهدی با توام ها!)
دیشب خواهرم زنگ زد
گفت: امشب عقد فلانیه!
دختر داییم!
...
(ادامه مطلب رمزداره! دوستان آشنا! یه کامنت بزارین همینجا! تا رمزو تقدیم کنم!)
اینقدر این سه قلوها به ما دایی دایی میگفتن
که بچه داداشم هم دیگه بهم میگه: دایی!
والا...
امروز دختره! (یکی از سه قلوها) زنگ زد
جواب دادم و قربون صدقه!
میگم: جانم دایی؟!
میگهک خواب بودی دایی؟!
میگم: نه جیگرم! همینجور نشستم!
میگه: دایی اگه تو رکوع به جای سبحان اللهِ سبحان اللهِ سبحان الله بگیم
سبحان الله سبحان الله سبحان الله اشکالی داره؟!
میگم: نه! درسته!
میگه: خب دایی خداحافظ!
پ.ن:
همه مشکل سر اون کسره آخر سبحان الله بود
که الحمدلله به حول و قوه الهی رفع شد!
:)))
خیابان صفائیه قم - 22 بهمن 92
خبرنگار:
ببخشید حاجاغا!
ایام الله دهه فجر چه تغییر و تحولی در زندگی شما ایجاد کرده؟!
حاجی: بنده اسمم رو عوض کردم!!!
خبرنگار در حالی که به فیلمبردار همراهش اشاره میکنه زوم کنه رو صورت حاجی:
جدی؟! چه جالب! خب بفرمایین برای بینندگان ما!
حاجی:
خب تا قبل از 12 بهمن بنده اسمم "حاجی" بود، بافرا رسیدن این ایام به "حاجی ره" تغییر دادم!
:)))
.jpg)
میدونین فرق اومدن حضرت امام با کسری چیه؟!
امام با هواپیما اومد
کسری با موتور!
:)))
حرف حق رو باید از زبون بچه شنید:
"تو که حاجاغا نیستی! تو حاجی آزار دهنده ای!!!"
(حدیث یکی از سه قلوهای خواهرم که نه حاضر بود از بغلم بیاد پایین نه تحمل آزار و اذیتهای منو داشت!!!)
+ گویا ناخواسته خیلیا رو داریم از خودمون میرنجونین
همینجور کامنت خصوصی "حاجی از من ناراحتی" داره میاد
همینجور گله و شکایت از بی معرفتی ما
همینجور...
اینو میشه از غیب شدن بعضی دوستان هم فهمید...
:((
پ.ن:
والا بلا اینجور نیس!
فقط خیلی کامنتارو که حتی چند باره و دقیق میخونم
آروم از کنارشون میگذرم
و واسه جواب دادنشون نمیام...
نمیدونم چطور توضیح بدم این کارمو!
:(
خیلی وقتها هم اون کامنتی که شما میفرمایین
اصن وجود خارجی نداره!!!
والا...