یه هارد آوردم واسم چیز میز بریزی!
+ غلط کردی! هر چقدر ریختی، واست میریزم! گیگ به گیگ!!!
عجب خریه!!! حاجی با ما به از این باش که با خلق جهانی!
به "میم" میگم: "میم" گوشاتو بگیر!
با خنده داد میزنه: نه! نه! گوشاتو نگیر!
پ.ن: شانسش گفت!
:)))
+ پست ذکر شبهای جمعه شماره 788 ــه!
روزای جمعه پست ثابتش میکنم و باز برش میدارم!
اگه کامنتی داشتین به همونجا مراجعه کنین!
++ دارم تست میکنم
اگه جواب کامنتای هر روز رو همون روز ندم چه جور میشه!
فقط کامنتهای روزای قبلو تایید میکنم!
امتحان میکنیم!
مکالمه تلفنی امشب:
سلام حاجی!
+ سلام! کجایی؟
رسیدم هفتاد و دوتن!
(میدان ورودی قم!)
+ بیام دنبالت؟!
مگه وسیله داری؟
+ یه هلی کوپتر کبری دارم رو پشت بوم!
نه! من بلد نیستم سوار شم! از ارتفاع هم میترسم!!!
...
ده دقیقه بعد از رسیدن:
خب حاجی! چه خبر؟!
+ خیلی خبیثی!!!
اینو که میدونم! یه چیز جدید بگو!
...
نیم ساعت بعد:
+ رضا شام بیارم برات؟! ما خوردیم!
نه دیگه! شما خوردین من نمیخورم!
+ به درک! اصن برو گم شو!
...
یک ساعت بعد:
پاشو به مهمونت برس! نشستی پشت لپتاپ! معلوم نیس چه غلطی داری میکنی!!!
+ حیف که "میم" اینجاست! (همخونه ای!) وگرنه بهت میگفتم! الان مجبورم عفت کلام به خرج بدم!
رو کرده به "میم" و با خنده میگه: خیلی خوبه تو اینجایی!
پ.ن:
یه سری مکالمات هم هست که تا یه پست توجیهی مفصل و قانع کننده نزارم
نمیشه گذاشتشون!
حتی رمز دار!
:)))
الان من به رنگ قرمز حساسم!
حتی با لباس قرمز دور و بر من نیایین!
من آرزوی کسی هستم که خبر ندارم کیست
و او آرزوی منی است که خبر ندارد من کیستم!
آب دهان بر این بی خبری!
حاجی ره
+ از احادیث حاجی وقتی امتحان فلسفه دارد!
ما که هر چی گشتیم نه ذکری نه دعایی نه اعمالی اصن هیچی
واسه شب عزیز ولنتاین پیدا نکردیم!
والا...
ظهر زنگ زدم خونه
خواهرم خونه تنها بود
احوال مادرمو گرفتیم
گفت: مسجده!
گفتم بهش بگو
یه امتحان خیلی سخت و اصلی دارم
که حتما باید بالای 16بشم!
واسم دعا کنه و یه چیزی نذر!
یادت نره!
هر موقه بهش گفتی یه تک بزن که بدونم یادت نرفته!
...
نیم ساعت بعد تک زد!
الان که پای لپم
بابام زنگ زد
سلام و حال و احوال!
خونه مون امشب روضه بوده با شام
نون و پنیر و سبزی و تخم مرغ و گوجه و اینا...
(خونه خودمون روضه اس اونوخ ما باید تو کوچه های قم دنبال مجلس بگردیم!!! والا...)
میگه:
مامانت 14000 صلوات نذر کرده واست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
میگم:
چهارده هزاااااااااااااااااااااااااااااااااار تا؟!
بابا من اون دفه بهش گفتم کم نذر کنه و خودشو تو زحمت نندازه!
چه خبره؟!
گفتم پیش خدا که 100 و هزار تا فرقی نمیکنه! کم نذر کنه! باز...
بابام میگه: حالا قرار شده 1000 تاشو من بخونم!
:)))
+ امشب تو حرم دعاگوشون بودم!
اللّهم احفظ والدیّ!!!
چند روز بود دلم میخواس یه جا برم جلسه روضه ای دعائی...
از مسجد که میومدم حواسم بود ببینم هیچکدون از خونه ها مجلس ندارن!
امشب دوستی زنگ زد: جلسه خونه فلانی میای؟!
رفتیم و جاتون خالی!
چه حالی داد مجلس امام حسین ع
و ایضا سفره امام حسین ع
دعاتون کردم!
والا...
+ شب زیارتی امام حسین ع است!
برای زیارت یک سلام کافیست:
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین!
اینم سوغات جلسه ویژه دوستان باصفا:
(ما نیابتا مفیوض شدیم!)
میگه: عالیجناب برنامه دورهمی گذاشته واسه ... اسفند!
میگم: خب به من چه؟!
میگه: آخه تو رو هم دعوت کرده!
میگم: خب به تو چه؟!
:)))
+ این پست تخیلی بود و هیچ ارزش قانونی و غیرقانونی نداره!
++ ضمنا من نمیام! درس دارم! الکی اینقدر اصرار نکنین!
:)))
پ.ن:
دیگه دارم زیادی "خربازی" در میارم
برم درس بخونم!
کامنتا هم بمونه واسه بعد این که به امتحان گند زدیم و اومدیم!
والا...
