حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۳۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۸
فروردين

یه زنم نداریم...

  • حاجی ره
۰۸
فروردين


نسخه دیوان شعر شاه اسماعیل صفوی متخلص به ختائی

که یه پیرمرد پاکستانی واسه فروش آورده بود

یه ساعتی داشتم سرپا ورقش میزدم

اینقدر هیجان داشتم که اصن نمیتونستم بشینم

  • حاجی ره
۰۸
فروردين


بستنی 5 اسکوپ فلکه بستنی قم

کاکائوی تلخ، تکه های شکلات، آجیلی، نسکافه

اون یکیشو یادم نمیاد!

(خواستین دعوتم کنین از همینا سفارش بدین

از طعمهای میوه ای خوشم نمیاد!)

:)))

  • حاجی ره
۰۸
فروردين


نگین که یه i کمه!

فقط تغییر شکل داده به قلب!

:))))

  • حاجی ره
۰۸
فروردين


کسی که با وضو بخوابد

همچون کسی است که از شب تا صبح به عبادت مشغول بوده!

اسرار الصلوه

میرزا جواد آقا ملکی تبریزی


+ دوستان مجرد! 

شب جمعه اس و میدهند برات!

اگه کاری!!! ندارین خداقل بیایین شب تا صبح عبادت خدا رو بکنیم

بلکه خدا واسه مون کاری!!! جور کنه!

والا...

:)))


+ عکس: میرزا جواد ملکی تبریزی

تنها عکسی است که از ایشان وجود دارد

چون ایشون اجازه نمیدادن کسی ازشون عکس بگیره

اینو هم دوستانشون به صورت قاچاقچی هنگام نماز در حیاط منزل ازشون گرفتن!

  • حاجی ره
۰۸
فروردين

  • کلا به نظرم کمی حساس شدین و زود رنج.
  • نمی خواید کسی ناراحت بشه اصلا.
  • اما خب پیش میاد دیگه. آدم از یک بلاگر که انتظاری نداره.
  • منتها بچه ها به خاطر خوب بودن شما و اخلاق خوبی که دارید و خیلی خوبیهای دیگه، 
  • چون بقیه جنبه های زندگی واقعی شما رو نمیبینن، بقیه چیزها رو اونظوری که میخوان تصور میکنن. 
  • من گاهی حس می کنم کاملا بزرگوارانه دارید بیش از حد و توانتون وقت میزارید و خم به ابرو نمیارید؛
  • تعجبم اینه که با اینکه دوستان میبینن و میخونن که شما چقدر درگیرید، باز هم انتظارات بعضا بی مورد دارن!
  • کم کم با گذشت زمان انتظاراتشون تعدیل میشه. 
  • از یک بلاگر که نباید توقع شق القمر داشت.
  • خودتون رو اذیت نکنید. 
  • + باور کنید ما خیلی ناراحت میشیم وقتی میبینیم شما دلگیر و ناراحتید.
  • با احترام

حاجی:

مثه یه مرهم بود این پست واسم!

به غیر از اون جمله آخر "لطفا از من ناراحت نشین" که سانسورش کردم

چون خیلی بدم میاد "دوستی" لطف کنه نظر، پیشنهاد و انتقادی رو صمیمانه و خالصانه ای بده

بعد معذرت خواهی کنه و منو ناراحت بدونه!

چه معنی داره؟!

والا...
>:(

  • حاجی ره
۰۷
فروردين

ده مرتبه:


یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّةِ


یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّةِ


یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّةِ


صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّةً 


وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّةِ. 


اى کسى‏که جود و بخشش تو به آفریدگان همیشگى است!

اى آن‏که دو دست سخاوت خود را براى عطا گشوده‏اى!

اى صاحب‏ عطاهاى گرانبها!

بر محمّد و خاندان او، نیکوخوترین مردمان درود فرست،

و ما را اى خداى بلندمرتبه‏ در چنین شبى بیامرز.

  • حاجی ره
۰۷
فروردين

پست قبل نه به معنای خاموش شدن بود

نه کامنت ندادن!

که حضور تک تک دوستان باعث خوشحالیه

و غیبت حتی یک نفر مایه دلتنگی!

+

اعتراف میکنم:

فقط برای توجیه خودم بود

که بدونین چرا حاجی اینجوری شده!

  • حاجی ره
۰۷
فروردين

هعی نوشتم و ثبت موقت کردم

نمیشه جمع و جورش کرد!

:(

من یه کم فی البداهه بنویسم؟!

...

شروع:

از همین الان میدونم خیلیا خیلی چیزارو به خودشون میگیرن

که مال اونا نیست

و احتمالا بعضی دوستانم رو که نمیخوام حتی یه غبار غم رو دل های مهربونشون بشینه

واسه همین ازم میبُرن!!!

همونطور که خاطره بریدن خیلیاشون از ذهنم نرفته!

والا بلا به پیر به پیغمبر

من نه فکر اینجارو میکردم

نه جنبه این موقعیت رو داشتم و دارم!

یه روزایی مینوشتم با دو سه مخاطب که هنوزم هستن!

یه رابطه کامل و بی نقص مجازی!

تمام پستاشونو میخوندم

به تمام کامنتاشون جواب میدادم

واسه پستاشون کامنت میزاشتم

سوال و بحثی بود اینقدر کشش میدادیم تا حل بشه

اون موقعها هم من اینجور نبودم!

فقط حوزه بود و درساش!

با رفقایی که وقتمو باهاشون میگذروندم!

اما بگم لطف خدا؟!

لطف بلاگرا؟!

مخاطبای وبی که شاید هیچی نداشت

روز به روز بیشتر شد

وقتی که منم میذاشتم بیشتر

کارها و مشغولیتهای تو زندگیم هم بیشتر!

دانشگاه ثبت نام کردم وقبول شدم

(و سال بعدش با این که دانشجوی نمونه بودم از فشار کار و درس و زندگی انصراف دادم!)

بعد از ده سال تحصیل در حوزه مشغول کار شدم

کاری که صبح تا ظهرم رو به طور کامل پر کرد!

دو سال از عمرم رو واسه یاد گرفتن نسخه شناسی و کتابشناسی گذاشتم

تا نسخ خطی رو بشناسم!

دهها کار و پروژه تحقیقاتی شخصی و سفارشی مرتبط رو همزمان تحت نظر استادی شروع کردم

از حوزه علمیه و حجره اومدم بیرون و خونه مستقل گرفتم

و با یکی همخونه شدم

و این یعنی زندگی مشترک!!! 

و اضافه شدن مسئولیت های ریز و درشت دیگه!

و همزمان شناخت و آشنایی با خیلی از بلاگرها!

اونایی که آشنایی باهاشو نیکی از شیرین ترین تجربه های زندگیم بود!!!

اونایی که تو دوستی هاشون بهم خیلی کمک کردن!

اونایی که بهم نشون دادن دنیای مجازی هم میتونه یه دنیا حقیقی باشه!

منم مشتاقانه با تک تکشون آشنا شدم

وباشونو خوندم

کامنتاشونو جواب دادم

واسه پستاشون کامنت گذاشتم

اما از یه جایی به بعد دیگه نشد

کم کم

قدم به قدم

از خوندن پستها

جواب کامنتها

و حتی سوالایی که دوستان عمومی و خصوصی میپرسیدن

و منتظر جوابش بودن

عاجز شدم!

وقت نمیکردم!

فراموشم میشد!

گمشون میکردم!

نمیتونستم جواب بدم!

تخصصش رو نداشتم!

(مثلا مشاوره های ازدواج و ...!)

مهم تر از همه این که هر جا قدم جلو گذاشتم

و از شکل دیواری خودم فاصله گرفتم

و با مخاطبا آشناتر شدم

لازمه اش گذاشتن وقت بیشتر و توجه بیشتر بود

چیزی که من فاقدش بودم!

دیگه از یه جایی توقعات بجای دوستان هم جوابی نداشت

چون در توان من نبود!

توانایی این که ارتباط عمومیم رو با همه دوستان هم حفظ کنم واسم سخت شده بود

چه برسه به حفظ ارتباطات فردی و شخصی ایجاد شده در طی این مدت!!!

و من برگشتم به حالت دیوفالت دیوار!

بلکه بتونم همون ارتباط عمومی رو نجات بدم!!!

ارتباطات شخصی اما:

دیدم شنیدم اونم با دقت و نکته سنجی

اما بدون جواب!

خیلیا توهین حسابش کردن

خیلیا کلاس گذاشتن

خیلیا هم رفتن و پشت سرشونو نگاه نکردن

خیلیا خاموش شدن!

خیلیا نگاهشون عوض شد

خیلیا منفی!

...

اما کسی حاجی را نفهمید...

  • حاجی ره
۰۷
فروردين

و یه چیزایی هم هست که

نوشتنشون ممکن نیست!

و گفتنشون ساعتها طول میکشه

اونم تک به تک

چهره به چهره

و اینم ممکن نیست!


پ.ن:

واسه همین این حرفها همیشه با من میمونن!



+ منظور توجیهاتمه واسه نگه داشتن دوستانیه که

واسه نشنیدن جوابی یا ندیدن شور و ذوق ارتباطی 

رفتن یا دلشون میخواد برن!

  • حاجی ره