حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۸۴ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

۱۶
آبان

موسسه ای که صبحها میرم مالک و مدیر پروژه اش اصالتا عربه

یه عآدم خیلی خیلی خیلی خاص،

پولدار خفن، مهربون و متواضع، کله گنده و سرشناس،

حرفه ای و متخصص تو بیزینس و کار (از جمله خرید و فروش نسخه های خطی!)

و در عین حال خیلی جوون!!!

و جالب این که با وجود عاقا زاده بودن

رو پای خودش وایساده و از صفر به اینجا رسیده!

&

روزای میلاد ائمه شیرینی میدن

و روزای شهادت مجلسی میگیرن و ناهار میدن

یه ناهار عربی!!!

&

این روزا هم

هر روز سر یه ساعت خاصی

کارو تعطیل میکنیم و میریم تو یه سالن

که دورتا دورش تشکچه و بالش های بزرگ و راحت به سبک عربی چیدن

و تا سقف هم کتابه!

و اونا هم معمولا به زبان عربی و کتب مرجع و ...

سخنرانی

روضه

زیارت عاشورا

و ناهار!

برنامه ظهرهای ماه محرم موسسه است.

ناهارو هم مفصل و عربی!!!

دوغ محلی، سبزی، غذایی که از بیرون میگیرن با دورچینش از جمله ژله!!!

(قضیه این ژله رو هم تو پست بعدی میگم!)

و جزء جدا نشدنی سفره عربی: خرما!

یعنی سر هر سفره ای که از همون اول بشقاب های خرما چیدن

بدونین یا میزبان عربه یا یه رگو ریشه عربی داره!

والا...

  • حاجی ره
۱۵
آبان


رفتم مدرسه!

تو حیاط داشتم قدم میزدم به یاد ایام گذشته

یکی از رفقای قدیمی اومد به ماچ و روبوسی و اینا...

میگه

حاجی با خانمت اومدی؟!

میگم: 

نه! خونه باباشه!

خبر نداره من اینجام!

منم خبر ندارم اون کجاست!

اصن حتی نمیدونم خونه باباش کجاست!

اصن فک نکنم ایران باشه!!!

...

میگه: هنوز زن نگرفتی؟!

میگم: نه!

والا...


  • حاجی ره
۱۵
آبان

امشب بعد از مدتها رفتیم مدرسه سطح یکمون

به نیت سخنرانی و روضه و سینه زنی و فیضش (شام!)

و البته دیدن رفقا و اساتید!

...

به نیت اولمون رسیدیم

اما از صد و پنجاه نفری که تو مجلس بودم کمتر از 7 نفرو میشناختم!

غریـــــــــــــــــــــــــــــــب! مونده بودم اون وسط!

یه زمونی ما اونجا سلطنت میکردیم 

و چه اتیشهایی میسوزوندیم!

الان هیشکی حتی مارو نمیشناخت!

هعی وای من!

هر چه دنبال رفقای مجرد گشتیم که تلپ شیم خونه شون

و شب تنها نمونیم باز!

هیچکی نبود

از یکی احوال پرسیدیم

گفت: همه رفتن تبلیغ!!!

یعنی چنان دست از پا درازتر برگشتیم که...

  • حاجی ره
۱۵
آبان

دیشب رو تنها خوابیدم

همیشه تنها بودن و تنها خوابیدن رو دوس داشتم

اما چند سالیه که دیگه نه!

وقتایی که تنها میخوابم

خوابم آشفته است!

احساس خوبی هم ندارم!

به یکیاز بچه ها هم گفتم و قرار بود بیاد

که نیومد!


پ.ن:

اینقدر هم دوستای مجرد کم شده اند که تقریبا دیگه کسی نمونده!!!!

والا...
  • حاجی ره
۱۵
آبان


صبح ساعت شیش رسیدم قم

زنگ میزنم به همخونه ای گرام

ساعت شیش داره میره شمال!!!

قرار میزاریم کنار حرم

...

همونجور که داره با تاکسی داره میره ترمینال

یه نیش ترمز میزنن

من کلیدو ازش میگیرم

و یه انار درشت میزارم کف دستش!

و یه خداحافظی سریع

همین!


پ.ن:

البته واسه جبران این ضایعه و تحمل فراق

 بعدش رفتم کله پاچه فراهانی روبروی پل آهنچی حرم

مغز!!! با چای نبات!

  • حاجی ره
۱۵
آبان


جهت شنیدن یا دانلود آهنگ مرتبط به تصویر ( نهانخانه دل / بی‍ژن بیژنی) کلیک!


  • حاجی ره
۱۵
آبان

                       


پ.ن:

تیتر = جمله حضرت هنگام شنیدن نام سرزمین کربلاء

  • حاجی ره
۱۴
آبان


از شما چه پنهون امروز داشتم به این فکر میکردم که یه بهونه ای بیارم

و از زیر بار تایید و جواب کامنتا در برم!

مثلا بگم: 

همش پاک شده و شرمنده دوستان و اینا...

&

الان اومدم مثه یه مررررررررررررررررررررد کامنتارو تایید کنم

باور بفرمایید 

جون علیرضا شیراز و بابک زنجانی نباشه! 

بیشتر از پنج شیش بار "نظرات تایید نشده" رو زدم

هعی پیام میده:

"موردی یافت نشد!"

خدا شاهده!

بدون شوخی!


پ.ن:

عکس هم معلومه که بی ربطه!

گفتن داره؟!

والا...

  • حاجی ره
۱۳
آبان

وقتی به امید دیدن کامنت های خصوصی پشت سرهم

(که نشون دهنده اینه که کامنتها تا اینجا تایید شدن!!!)

صفحه دو سه رو هم باز کردم و دیدم هنوز خبری ازشون نیست

از دنیا نا امید شدم!

و فهمیدم که: 

من نمیتونم!


پ.ن: 

این دم غروبی بریم

سری به قبور اجداد و جدّاتمون بزنیم

و استمداد بجوییم از ارواح پاکشون!


پ.ن 2: 

شب عازمم واسه قم!

ان شاء الله


پ.ن:

کامنتها هم به مرور و با اضافه کاری تایید میشن!

هیچ نگران نباشید!

(اونی که باید نگران باشه منم! والا...)


فداتون

حاجی!

  • حاجی ره
۱۳
آبان


زدن پست جدید وقتی دهها کامنت تایید نشده داری، در حکم خودکشیه!!!

  • حاجی ره