حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
۲۰
مرداد

از تخلیه هرگونه فاضلاب و نخاله  اکیدا خودداری نمایید

عدم توجه پیگرد قانونی دارد!

  • حاجی ره
۲۰
مرداد

این که شما بستنی نخورده اینقدر با ما پسر خاله (یا دختر خاله!!!) بشین

که واسه هر پست کامنتایی بزارید که بگویید از سر مهر و صفاست

اما من بجز بوی تحقیر و اهانت و حقد و کینه ازش استشمام نکنم

و این که تا حالا یه کامنت یا جمله نه مهربانانه!! یا مودبانه! بلکه خنثی از شما ندیدم

و این که خودتونو مجاز میدونین هرچی دلتون میخواد بگید و در مقابل انتظار جنبه!!! دارید از من

و این که من از شما جز شخصیتی بیمار (از لحاظ روانی و شخصیتی)  برداشتی نداشته ام

(البته شاید نیمه خوبتون رو همیشه از بنده دریغ کردین!)

باعث میشه بنده اقرار کنم که حقیر در امتحان ظرفیت سنجی شما داوطلبانه!

و با کمال میل رد شده!!!

و نه تنها کامنتای شما برای من خنده دار نیست (به خاطر همون بویی که گفتم ها!)

بلکه عذاب آوره! و ممنون میشم دیگر "اینگونه" کامنتهایی نذارین

البته اگر جنبه دیگری از شخصیت شخیص شما هم هست

که برای ما مغفول مانده و به سلامت و ادب نزدیکتر است

خوشحال میشم زیارتش کنم!

  • حاجی ره
۲۰
مرداد

این که پ.خ عزیز (همون پسرخاله!) چند شبی مارو همراهی ننمودن

و ما افتادیم به تک خوری!!!

به این خاطره که بعد نماز عید ایشون داشتن تشریف میبردن خونه با موتورشون

سر یه پیچی دو سه نفر یهو بهش نهیب میزننکه: یواش یواش!!!

بنده خدا هم هول میکنه و ترمز میگیره که ببینه قضیه از چه قراره

ترمز گرفتن در سر پیچ اونم با زمین خیس از بارون همان و

زمین خوردن با موتور سیکلت و به فنا رفتن لباس و شلوار نو عید همان

و کف دستهایی سوراخ سوراخ از اسفالت همان!

بنده های خدا خواستن خوبی کنن و هشدار بدن که آهسته برونه

چون سر همون پیچ چند نفر دیگه هم زمین خورده بودن

امااما از جهل که خودشون با این کار نسنجیده شون باعث زمین خوردن یکی دیگه شدن!

 

پ.ن:

پسر خاله گرام بنده هم هم یه موتور سنگین یاماها مشکی داره عینا مال من!

قیافه و هیکلمون هم کپ هم!

هر دو هم عینکی و ریشو!

ببینید چی میشه وقتی هر شب کنار هم خیابونارو گز میکنیم!

 

  • حاجی ره
۱۹
مرداد

صبح عید بعد از ناکامی در عملیات آش 6

یه ملافه برداشتم وبا موتورم رفتم مصلا!

هوا عجیب غریب بود!

ابری و رعد و برق!!!

هر روز بالای چهل درجه افتاب! و روز عید...

همه ایستاده بودن بدون سجاده و فرش!

نمیدونم شهر ما اینجوریه یا همه جا هویجوره!

فرش نمیندازن یا اگه میندازن به اندازه نیست!

همه باید با خودشون سجاده بیارن!

ملافه رو انداختم و سه چهار نفری روش پریدن نشستن!

بعد نماز که همه داشتن سوار موتور و ماشین هاشون میشدن

یه بارونی زد که کف همه برید!!!


پ.ن:

دوس دارم تو بارون جوری رفتار کنم که انگار اتفاقی نیافتاده

و حتی رفتارمو با آرامشتر از قبل انجام بدم!

دویدن و کمر خم کردن و اخمو و دنبال سرپناه گشتنو دوس ندارم!

دوس دارم تو بارون خیلی طبیعی رفتار کنم

و ازش لذت ببرم!

حس خوبیه!

  • حاجی ره
۱۹
مرداد

صبح عید فطر با پسرخاله گرام راه افتادیم واسه آش!!!

از دیشبش قرار گذاشته بودیم

امید نداشتم بیدار بشه

ولی شیش صبح بهم زنگ زد

منم که شب تا صبحشو بیدار بودم!

شیـــــــــــــــــــــــــــش تا آشفروشی رو که تو شهر میشناختیم سر زدیم همه بسته بودن!

شیش تا!!!

از سر شهر تا تهشو چند بار اومدیم و رفتیم

همه تعطیل!!!

یه جا دیدیم همه ظرفهای بزرگ آش دستشونه و دارن میرن

انگار دنیا رو بهمون دادن!

ردشونو زدیم

رسیدیم به یه خونه که درشو باز گذاشته بودن و آش رشته نذری میدادن!

هیچ کی هم نبود!

بانی با یه ملاقه اندازه کله گاو ایستاده بود بالای یه دیگ بزرگ!

فقط یه مشکل کوچولو بود:

ما با خودمون ظرف نیاورده بودیم!

یعنی یه چشمون اشک بود یه چشمون خون!!!

یه ساعت تو شهر، کله سحر، پرسه زده بودیم آش پیدا نکردیم

حالا هم...

پسر خاله ام با گریه تصنعی میگفت:

"میبینی؟ آش جلو چشممونه و نمیتونیم بخوریم؟!"

راس میگفت!

"شبای قدر خوردن این آش تو تقدیرمون نوشته نشده!!!"

اینم راس میگفت!

  • حاجی ره
۱۹
مرداد

دو سه شبه تنها میرم خیابون گردی!

حس گشتنش خوبه ولی واسه بستنی خوردن دیگه حال نمیده!

پریشب هم که واسه اولین بار رفتم تنهایی بستنی بخورم

اصلا بهم نچسبید!!!

خوشمزه بود ولی اون حس همیشگی رو نداشت!

دو تا اسکوپ بزرگ کاکائوی تلخ + شکلاتی سفارش دادم

فروشنده تعجب کرده بود چرا دو تا؟!

خب بقیه اش همه میوه ای بود و من از طعم های مصنوعی میوه متنفرم

از قهوه و نسکافه و ... هم خبری نبود

به همون دوتا اکتفا کردیم!

والا


پ.ن:

اینارو گفتم که اگه یهو خدای نکرده منو مهمون کردید

بدونید چی سفارش بدید!

منظور دیگه ای نداشتم!

  • حاجی ره
۱۸
مرداد

قدر بشناسید مستان آخرین پیمانه را

ساقی امشب می کند تعطیل این می خانه را

گو به مهمانان که مهمانی به پایانش رسید

خورده یا ناخورده باید ترک کرد این خانه را

 

پ.ن: سرقتی از وبلاگ آرش!

(آخه خیلی قشنگ بود! مجبور بودم!!)

  • حاجی ره
۱۷
مرداد


دیشب تا سحر بیدار بودم

تنهایی رفتم موتور سواری تو شهر

یه فیلم دیدم از تلویزیون

یه جزء قرآن خوندم

گفتیم این روز آخری یه نماز شبی هم به کمر بزنیم

و دعای سحری!!!


پ.ن:

پادگان خوبیش این بود که هر روز سه و نیم بیدار باش بود

یه بشقاب غذا هم که بیشتر نداشتیم

یه عالمه وقت بود واسه هر کاری

به بچه ها طریقه نماز شبو گفته بودم

تا اذان بشه خیلیا وایمیستادن به نماز شب

یادش بخیر!

  • حاجی ره
۱۷
مرداد

تو صفحه مدیریت وبلاگ گزینه ای هست به نام "وبلاگ دوستان"

کافیه که اسم وبلاگ مورد علاقه تونو کپی یا به صورت دستی اونجا وارد میکنین

البته فقط حروف قبل از blogfa.com. رو!!!

زین پس با مراجعه به این صفحه

از آخرین آپ کردن وبلاگ هایی که وارد کردید باخبر میشید

و دیگه نیازی نیست مرتب وبلاگ دوستانتونو از طریق بوک مارک و ... کنترل میکنید

واقعا امکان خوبیه!


پ.ن:

چون خودم اوایل از همچون امکانی بیخبر بودم و دو سه نفری تا حالا پرسیدن گفتم بگن

وگرنه شان دوستان اجل از اینه که...

والا...

  • حاجی ره
۱۷
مرداد


باید عبادت کرد برای خدایی شدن
و خدایی شدن رخ نمیدهد جز با نزدیکی به خدا!



پ.ن:

عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی

انا حی لا اموت اجعلک حیا لاتموت

و انا اقول للاشیاءکن فیکون

و انت تقول للاشیاء کن فیکون؛


(ترجمه از: حاج آقا آخوند روحانی)

خداوند در حدیث قدسی فرموده است:

بنده من مرا عبادت کن تا تورو مثل خودم کنم

من زنده ام و نمیمیرم

منو عبادت کنی تورو هم جاودانه میکنم

من به هر چه امر کنم به وجود میاد

کاری میکنم تو هم قدرت تصرف در اشیا رو داشته باشی


(راز طی الارض و کرامات اولیاء الله رو فهمیدید؟!)

  • حاجی ره