چند روز پیش داشتم زندگی رهی معیری رو میخوندم سرکار!
با بعضی شعراش عجیب همراه شدم
این شعرش خیلی منو سوزند
وصف الحال ماست
هعی...
یه عکس از یه جوونی دیدم
دو تا سر داشت و چهار تا دست!
یه جوری شدم!
ولی خوشبخت به نظر میومد!
بازم خدارو شکر!
+ قدر سلامتی و تنهایی خودتونو بدونین دوستان!
واقعا میگم!
همیشه دنبال طرح و رنگی بودم
تا اون چشایی که من دنبالشم رو به تصویر کشیده باشه
تا ملت بگیرن من چی میخوام!
امروز پیداش کردم:
+ در صورت تطبیق صد درصدی با بنده تماس گرفته
و مژدگانی خود را دریافت کنید!
(بلیط میهمان افتخاری کشتی حاجیتانیک!!!)
++ عکس تزئینی است
عکسای دیگه همه شون خاک برسری بودن
مجبور شدم اینو که معصومانه اس انتخاب کنم!
پ.ن: میدونین ترجمه دقیق حورالعین چی میشه؟!
چشم مشکی و درشت!!!
والا...
میپرسه: حاجی تو کی شام عروسیتو میدی؟!
میگم: من عروسیمو میخوام تو کشتی و رو دریا بگیرم!
کسی رو دعوت نمیکنم که بخوام شام بدم!
والا...
تو عروسی یکی از رفقای روحانی با یه حالت چندشی میگه:
خاک بر سر بی عرضه ات کنن! برو زن بگیر!
چند دقیقه بعد:
یکی دیگه از روحانیون معزز بطری خالی آب معدنی رو ورداشته میگه:
بزنم تو سرت بدبخت؟!
و باز:
عرش خدا داره میلرزه از دس شما!
یکی نیس به اینا بگه با یه جوون ناکام شکست عشقی خورده
اینجوری صحبت میکنن؟!
عوض دلداریتونه؟!
والا...
دختر صاحبخونه مون ازدواج کرد!
بدبختی دوماد هم از رفقای قدیمیه!