چند روز پیش مشغول شستن و طی؟! زدن خونه بودم
خسته و خیس عرق
که موبایلم زنگ زد
خواهر کوچیکم بود
جواب دادم و بعد سلام و احوالپرسی
گفت: اون دوستم که حرم بودیم اومد پیشمونو یادته؟!
گفتم: آره
میگه: یه سوال داشتم
فک میکنم میخواد سوال شرعی دوستشو جواب بدم
میگم: بگو خب
میگه: نظرت در موردش چیه؟!
جا میخورم و میگم: یعنی چی؟!
میگه: حاجی! دختره خیلی خوبیه
دیدی چقد خوش اخلاقه؟!
اینقده سر و زبون داره
خوشگلم که هس
...
میگم: بیخیال...
با ناراحتی میگه: یعنی چی؟!
چشه مگه؟!
مگه تو چی میخوای که این نداره و ...
حسابی ناراحت میشه و سرزنشم میکنه
میگم: ببین!
من زندگیم معلوم نیس
واسه خودمم معلوم نیس!
معلون نیس کجا بخوام اصن زندگی کنم
نه ایرانش نه خارجش!!!
هیچ تصمیمی نگرفتم
و نمیتونم بگیرم
اونوخ میگی ازدواج کن؟!
...
میگه: هرجا بری باهات میاد..
حرفشو قطع میکنم و میگم:
این حرفو بهم نزن!!!
همه دخترا اولش همینو میگن
ولی مگه میشه؟!
مطمین باش هنوز یهماه نشده ناراحتیشو نشون میده
و غرغراش شروع میشه
مگه غربت و تنهایی چیز ساده ایه که بگی به خاطر تو میاد؟!
من نمیتونم یه جا پابند باشم
هر روز یه جام
کی میتونه اینطوری باشه؟!
همه اولش خوششون میاد از این زندگی کولی وار
اما تو زندگی که بیفتن دیگه از این خبرا نیس
نمیتونن پا به پای من بیان
جلوی منم میگیرن!!!
من کارایی دارم که اگه زن بگیرم همش ضایع میشه...
میگه: چرا میگی ضایع میشه؟!
اتفاقا خیلی هم بهت کمک میکنه
کاراتو باهم پیش ببرین
تنها هم نیستی
کاراتو هم میکنی...
میگم: نمیشه!
هر کسی کارا و آرزوهای خودشو داره
تخصص من یه چیزه اون یه چیز دیگه
...
میگه:حاجی من حالا باهاش صحبت کنم
یه موقع که اومدی بیا خودتم صحبت کن
من مطمینم قبول میکنه!
میگم: من الان نمیتونم تصمیم بگیرم
کارام اجازه نمیده...
میگه: تا کی؟!
میگم: حداقلش تا اخر تابستون که دوره مو بگذرونم
بعد از اون شاید به فکر بیفتم
میگه:خب من صحبتای اولیه رو بکنم
تا اخر تابستون که خودت بیای
میگم:بنده خدارو معطل کنیم سه ماه که چی؟!
تازه معلوم نیس بعد اون سه ماه چی بشه
موقعیتش باشه نباشه
منم نمیخوام فکرم مشغول باشه
میگه: آخه هم تو سنیه که موقع ازدواجشه
هم خیلی خوشگله از دس میره!!!!!!!!!!
خندم میگیره از دستش
...
پ.ن:
دوستان زیادی
با اسم و آدرس
یا حتی ناشناس
تو این مدت کوتاه
خصوصا یه ماه اخیر
پیشنهادهای زیادی کردن
واسه موارد و کیسهای مناسبی
که از دوستو فامیلشون سراغ داشتن
و من فقط تونستم در دل دعاشون کنم
خدارو شکر کنم از این همه محبت و اعتماد
اما نتونستم به هیچکدوم از این دوستان عزیز
جوابی هرچند منفی بدم و همه رو بیجواب گذاشتم
اما در دل شرمنده و سرافکنده بودم از این رفتار نادرستم
ولی باور بفرمایین
اگر سکوت در جامعه ما نشانه رضایته
اینجا گاهی فقط گاهی سکوت نشانه رضایته
و بیشتر نشانه تحیره و ندانستن خیر و صلاح خود
اینه که همچنان ساکت منتظر اتفاقی آسمانی مانده ایم
...