م م ۱۰۲۸۹:الدرکیه!
وقتی خاله ام از مالدوستی و پول پرستی دخترا و خونوده هاشون میگه
میگم: خاله از خواستگاری من از دختر تاجرای مشهدی خبر داری؟!
میگه: نع!
مادرم هم توجهش جلب میشه
فک کنم او هم خبر نداشت از این خواستگاری!!!
چون فقط بینمن و عموم بد که بزرگ فامیله
قضیه واسه چهار پنج سال پیشه
میگم:
اوایل طلبگی عمو بهم گفت نظرت راجع به این فامیلای مشهدی چیه؟!
گفتم: شناختی ازشون ندارم
گفت:
تاجر فرشن و خیلی متدین و ..
واسه دخترشون برم سوال کنم؟!
منم گفتم: ضرری نداره که! صحبت کنین!
پرسید: بهشون چی بگم در موردت؟!
گفتم بگو یه طلبه است که قم درس میخونه
شهریه ش هم ماهی پنجاه عزار تومنه
...
یکی دو ماهی گذشت
تا از قم برگشتم خونهمون شهرستان
و روضه هفتگی عموم
آخر جلسه منو تنها گیر آورد و باناراحتی گفت:
آبرویمارو بردی تو!!!
با تعجب گفتم: چی شده مگه؟!
اصلا نمیدونستم درمورد چی صحبت میکنه
گفت: با مشهدیا صحبت کردمو شرایط تو رو هم گفتم
+ خب؟!
گفتن دختر ما اگه بخواد تو مشهد نون و پنیرهم بخوره
ماهی پوصدهزار تومان خرجشه!
+خب؟!
خب و ...!!! چی میگی حالا؟
+ به درک...
پ.ن:
این داستان ادامه ندارد
والا..
- ۹۳/۰۲/۲۰