التغییریه

یکی از محققا میگه
حاجی هرموقع از خونه میای خیلی خوش اخلاق میشی!
میگم
وقتی شما دو ماه عه میکنی به اعصاب عآدم
چند روز خونه رفتن تمدد اعصاب میکنه،
آدم خوش اخلاق میشه!
والا...

الاخوانیه

هر دو برادر گرام به صورت کاملا داوطلبانه و خودجوش اومدن اصرار کردن که برسونیمت ترمینال...

+ نمیدونم چه سریه که استقبالشون در حد صفره
و مشایعت بیست!!!
والا...
;-)

القریه

موقع صبحانه کارگری
زود پاشدم و رفتم روستا رو گشتی زدم
دیدم چقدر خاطره و حرف واسه گفتن به نفس دارم...

المکان

بی نفسی یعنی
وقتی زیرزمین سنتی خونه کودکیهاتو ببینی
از ته دل آرزو کنی یه ماهی رو باهاش همینجا میگذروندی...

الصیادیه

هیچ چی بدتر از اون نیس که
صبح جمعه با فکر و دلی مشغول بری کارگری
اونوقت تو مسیر آهنگ صیاد افتخاری پخش بشه...

القتلیه

کشت ما را غم بی هم نفسی...

الجوابیه

دوستانی که سوال دارن
یا داشتن از قبل
همینجا کامنت بزارن
عمومی یا خصوصی با آدرس
ان شا الله فرصتی دس بده جهت جوابگویی

السوالیه

اکثر رفقام با دست خالی ازدواج کردن
یعنی شغلشون طلبگی و درس خوندن بود
تو حجره ساکن بودن
و جز یه عالمه کتاب وگاه یه موتور از دنیا هیچی نداشتن
وشهریه صد تومن حوزه
الان ولی بیشترشون خونه و ماشین و بچه دارن

+اونوخ چرا ما با خونه و شغل و حقوق زن نداریم؟!

الحرفیه

حرف زیاده
شنوا کم...

الاولیه و الدومیه

اولین جمله ای که خواهر گرام بعد بغلیدن به حضرت ما فرمودن
سلام حاجی! خیییلی نامردی!

+ چند ساعتی خوابیدم بعد رسیدنم به خونه
خواهر گرام بیدارم کرده که
پاشو معتاد!
از زیر پتو میگم
معتاد به چی؟!
میگه
معتاد به چایی پررنگ, معتاد نت
میگم
نت که خیلی وقته ندارم!
میگه
پاشو چایی واست آوردم!!!
بابا هم واست آش گرفته...