القریه
شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ق.ظ
موقع صبحانه کارگری
زود پاشدم و رفتم روستا رو گشتی زدم
دیدم چقدر خاطره و حرف واسه گفتن به نفس دارم...
زود پاشدم و رفتم روستا رو گشتی زدم
دیدم چقدر خاطره و حرف واسه گفتن به نفس دارم...
- ۹۳/۰۸/۲۴
عاشق که بشی...
هوای عاشقی که بزنه به سرت
ترک های دیوار هم میشن یه بغض...
یه حسرت...
یادآور دلتگیای نفس گیر میشن...
کوچکترین چیز ها...
عاشق که باشی...
+ زیادی تو این حال و هوا نمونید...!
برا اینکه تموم نشن و اینا ی جا بنویسید هوم؟
البته اینم بگم خانوما درسته ب پرحرفی معروفن
اما خیلی دوست دارن همسرشون براشون حرف بزنه و خاطره بگه ها !!
خصوصا این نوع حرف !
ما که نداریم میشینیم پای خاطره های بابا و داداشمون :))))))
اقایونم ک دو سال میرن سربازی 30 سال تعریف میکنن! خیلی جالبه :))))
خداییش نزارید نطقتون کور شه
خیلی حیفه مطمئن باشید دوست داره!
حتما واسش بگید !