حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۴۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۷
ارديبهشت
مهمون داریم
حساسیت شدیدی داره
واسه همین بهش میگم:
فلفل بریزم تو غذا؟!
میگه:
کم! مثه عآدم!!!
بعد هرهر به من میخنده
بعد میگه:
شوخی کردم! تو رو خدا نامردی نکن!!!

پ.ن:
حالا نوبت منه شوخی کنم...
  • حاجی ره
۰۷
ارديبهشت
مرتب بالا سر محققا میرم
سوالی داشته باشن جواب میدم
کارشون رو میبینم
و یه تیکه ای چیزی میندازم بهشون
دیدم سر یکی از بچه ها پایینه
رفتم بالا سرش
به شوخی میگم: با موبایلت بازی نکن!
جواب نمیده
بغل دستی هم توجهش جلب میشه
نگاش میکنیم
آروم خوابیده...
میرم سر کارم
  • حاجی ره
۰۷
ارديبهشت
عآدم باس قبل از ازدواج
بزنه همه وبای داشته و نداشته شو بترکونه
وگرنه بعدا حتما دوشواری پیش میاد
حالا هعی بیا بگو
"من عاشق چشمت شدم"
میگه: نععع!!!
تو به خاطر ماشین زیر پام با من ازدباج کردی!
  • حاجی ره
۰۶
ارديبهشت

چند وقت پیش پیامک دادم به استاد:

سلام استاد

کتابخونه تشریف دارین خدمت برسم؟!


یکی دو ساعت بعد جواب داد:

سلام از استانبول!


+ خبر نداشتم ترکیه اس!


پ.ن:

بعد از اومدنش هماهنگ کردم رفتم دیدنش کتابخونه

دیدم واسم یه شکلات metro سوغاتی آورده!!!

تنها فرقی هم کهبا متروهای ایرانی دهره اینه که رو ش ترکی نوشته

والا...

اونوخ این واسه من ترکیه میشه عایا؟!

  • حاجی ره
۰۶
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حاجی ره
۰۶
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حاجی ره
۰۶
ارديبهشت

العشق! 

ما العشق؟! 

و ما ادرئک ما العشق؟!


"سماحه العشق"

  • حاجی ره
۰۵
ارديبهشت
اعتراف میکنم...
که در این سالها چند خانواده به صورت های مستقیم و غیرمستقیم
از بنده خواستگاری کردن
ولی چون دخترای هیچکدومشون تویوتای شاسی بلند زیرپاشون نبوده
بنده جواب رد دادم
اینطوریاس!!!
  • حاجی ره
۰۵
ارديبهشت

یعنی تو صورت من سیلی بزنین

ولی وقتی میگم: چایی میخوزی؟!

نه نیارین!

+ این چندروزه شاید پونزده باری چایی درست کردم

و سیزده بارشو از ه.خ سیلی خوردم!


++ یه خاطره خیلی خوبی که از میثم واسم باقی مونده اینه که:

یه بار که با رابین و احتمالا مهدی و طاها اومده بودن

یه فلاسک دو قلوی هییتی چایی گذاشته بودم

بعد آخرای گعده

تنها کسی که هنوز پایه چایی بود میثم بود و بس

نشد یکبار بگه نع!

هعی واسه خودم و خودش چایی ریختم

ت جایی که فلاسک200  لیتریمون کم آورد

ولی میثم نع!

دمش گرم

و خدا حافظو نگهبانش

هر جای این دنیا که هست...

  • حاجی ره
۰۵
ارديبهشت

منتظر تاکسی ایستادم

یه نو درب و داغون به رانندگی حاجاغایی نگه میدار

سوار میشم و تشکر میکنم

توی راه از سر شمعهای ماشین میگه که روغن زده و

ماشین پرپر!!! میکنه

خودش خنده اش میگیره

موقعی که میخوام پیاده شم میگه:

حاجاغا دعا بفرمایید خدا یه ماشین خوب نصیبمون کنه

میگم:  حاجاغا به شرطی که ماشین خوب هم سوار شدین بازم مارو سوار کنین!

میگه: چشم ایشالا...


پ.ن:

دوستی دارم که در شهرک خارج از شهر قم پردیسان مشهور به پرتستان زندگی میکنه

متوجه شدم هر کیو توراه میبینه سوار میکنه

حتی اگه شده تا سر خیابون یا فلکه و میدونی طرفو میرسونه

ک راحتتر ماشین گیرش بیاد

بهش میگم: جواد! خیر شدی؟!

میگه: اون اوایل که اینجا خونه گرفته بودم و ماشین نداشتم

اینقدرپیاده رفتم تا سر خیابون و میدونی که واسه قم ماشین داشته باشه

که با خدا شرط کردم اگه بهم ماشین داد

هر پیاده ای رو که دیدم تا یه جایی برسونم!

  • حاجی ره