حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۴۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۵
ارديبهشت

ه.خ میپرسه:

حاجی سال دیگه اینجا میمونی؟!

میگم: نه! میخوام برم! یا کلا از قم یا یه جای جدید!

میگم: تو چی؟!

میگه: منم تو فکرم برگردم!

میگم: کجا؟! برگردی حجره یا شمال؟!

میگه: میخوام برم سر خونه خودم!

میخوام ازدواج کنم!

به خانواده هم گفتم دنبال مورد باشم برام

دیگه خسته شدم!

بهم سخت میگذره...


پ.ن:

چه جلافتا!

ما رومون نمیشد جلو خانواده سریالای خانوادگی تلویزیونونگاه کنیم

والا..

  • حاجی ره
۰۳
ارديبهشت


در جواب دوستی:

بنده چند سالی

در یک موسسه خصوصی

تحت نظر استادی از اساتید

ویراستاری فنی و ادبی کار میکردم!

اما کار ما معمولا کتب مذهبی و فرهنگی بود

نه ادبیات و رمان!

استعداد خوبی داشتم در ویراستاری 

بعلاوه علاقه فراوان!

و فکر میکردم راهمو پیدا کردم...

چند تایی از کتابهای توی بازار هم

که شهرت نسبتا خوبی پیدا کردند

از زیر دست بنده رد شدن!!!

هرچند اسم من پشت جلد هیچکدومشون نیومد!

&

به اندازه ده درصد رمانهای خارجی که خوندم رمان ایرانی نخوندم!

کلا با داستان نویسی ایرانی مشکل دارم!

ایضا فیلم ایرانی!

تنها کتابهای ایرانی که خوندم

در ایام جاهلیت کتابهای کت و کلفت و بی پایه ذبیح الله منصوری بوده

بعلاوه تمام کتابهای مربوط به جنگ و دفاع مقدس!

و در ایام طلبگی هم از بین کتاب های ایرانی

تمام کتابهای رضا امیرخانی و مصطفی مستور رو خوندم

بعلاوه کتابهای دفاع مقدسی فراوان

از مرتضی سرهتگی و داود امیریان و ...

&

خوشحال میشم نوشته هاتونو بخونم

البته به شرطی که نظرمو نخوایین!

:)))

اگه حجمش هم خیلی زیاد نباشه

دوستان نویسنده زیادی دارم

که بتونن در موردش نظر کارشناسی بدن!

  • حاجی ره
۰۳
ارديبهشت
اگه سوالی دارین اینجا بپرسین!
  • حاجی ره
۰۳
ارديبهشت


من عاشق چشمت شدم...

(تیتراژ)


  • حاجی ره
۰۲
ارديبهشت

صبح که رسیدم سر کار

به یکی از محققا که چند وقتیه ندیدمش با خنده میگم:

خیلی شانس آوردی

بیس سی تومن نتونستم بیشتر ازت کسر کنم!

کدوم گوری بودی؟!

میگه: حاجی پریشب عقدم بود!!! چطور بیام؟!

میگم: جدی؟! مبارکه! حالا کو شیرینیش؟!

میگه: به بچه ها دادم تموم شد!

میگم: عقدی که شیرینیش یه من نرسه میخوام صد سال سیاه مبارک نباشه! والا...

به حالت قهر دور میشدم که آبدارچی رو صدا زد و گفت:

شیرینی حاجی رو واسش ببر!


  • حاجی ره
۰۲
ارديبهشت


موقعی که واسه کاربرا جریمه تعیین میکردم

با خودم فکر کردم چیکار کنیم بودجه حاصله رو؟!

اولین و بهترین گزینه مورد نظر بستنی بود!

گفتم هر روز واسه شون بستنی میگیریم

هوا هم که داره گرم میشه

بهترین کاره!

والا...

:)


+ امروز یکی داشت غرغر میکرد که چقد از حقوقش کم شده

بهش گفتم:

هر موقع بستنی خوردی دیدن تو گلوت گیر کرد

بدون از حقوق خودت خریدن!

:)))


+ یکی میگف: حاجی من فک نمیکردم جدی جدی کسر کنی!

بهش میگنم: از این به بعد فکر کن!

:)))


+ یکی از متاهلا میگف: حاجی میدونی پول چند تا پوشک بچه رو از من کم کردی؟!

کلا ملاکش برا ارزش گذاری پوشکه!!!

:)))

  • حاجی ره
۰۲
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حاجی ره
۰۲
ارديبهشت


یکی از محققا میگه:

حاجی! خوبه خدا نشدی!

میگم: اگه خدا بودم خدای سختگیری میشدم!

میگه: آره! اونوخ وضومون هم باطل میشد میگفتی یالا برو جهنم!

:)))

  • حاجی ره
۰۲
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حاجی ره
۰۲
ارديبهشت

دیروز صبح با یکی از کاربرا همون ساعت اول جرّو بحثم شد

کارایی که بهش میسپردم رو 

یا انجام نمیداد یا اونجوری که خودش میخواست انجام میداد

کارت خروج رو که زد و رفت واسه کلاس درس

رفتم به مهندس گفتم: اکانت ایشونو غیرفعال کن!

با تعجب گفت: چرا؟!

گفتم: ایشون اخراجه!

یکی دو ساعت بعد برگشت

ولی نمیتونست اکانت خودشو پیدا کنه و وارد سیستم بشه

اومد پیشم

گفتم: شما دیگه اینجا اکانت ندارین!

اخراجین!

...


پ.ن:

یاد احمد نژاد و اخراج متکی تو سنگاپور افتادم 

خنده ام گرفت!


  • حاجی ره