یکی از رفقا طب سنتی کار کرده بود
استخر که میرفتیم
(استخر قدس، ویژه طلاب خارجی!)
مشت و مالمون میداد حسابی!!!
یکی دیگه از رفقا هم
چنان دستهای معجزه گری داشت که بی نظیر بود (و هست!)
عجیب دستهاش انرژی مثبت داشتن!
میرفتیم تو سونا واسه ماساژ
هر چند دقیقه یه بار هم از تو حوضچه سونا آب یخ برمیداشت
میریخت پشتت که سکته میزدی!!!
پ.ن:
اینا مال اونوقتایی بود
که تو مدرسه بودیم و حجره داشتیم
هماهنگ میکردیم همه با هم میرفتیم استخر!
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
والا...