حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
۰۷
تیر


دوستان من

اعزائی و احبائی

لیدیز اند جنتلمنز

رخصتی دهید که بنده تا فردا درسکی بخوانم

و معذور بدارید از پاسخ به نظرات ذیقیمتتان

باشد که رستگار شویم!

آمـــــــــــــــــین!


  • حاجی ره
۰۷
تیر

ساعت شیش صبح پیامک داده:


یک ناله مستانه

ز جایی نشنیدیم

ویران شود این شهر

که میخانه ندارد...!


من:

عزیز من!

اینجا قمه!

با انتالیا و سواحل اشتباه گرفتی!

قم میخونه اش کجا بود!

والا...


پ.ن: 

حالا خوبه طرف خودش قمیه!


  • حاجی ره
۰۷
تیر

مجله داستان ایمیل زده که:

دوستان داستان 
سلام
موضوع شماره‌ی مردادماه مجله‌ی داستان "اولین کارفرما" است. 
همانطور که می‌دانید فراخوان‌های یک تجربه‌ برای همه‌ی مخاطبان ماست 
اما از آنجا که شما یکبار در فراخوان "..." شرکت کرده‌اید 
و مطلب چاپ شده داشته‌اید 
حدس زدیم که نزدیکترین گروه‌ به نوشتن "اولین کارفرما" باشید. 
به همین دلیل پیشنهاد می‌کنیم اگر تمایل و فرصت کافی دارید در این فراخوان هم شرکت کنید 
و یک تجربه‌هایتان را جهت بررسی به همین ایمیل ارسال کنید.‏


پ.ن:

عاغا ما امتحان داریم!!!

  • حاجی ره
۰۶
تیر

مهمون داریم

از بچه های تهران که اومده  امتحاناتش رو بده!!


ناهار خورشت قیمه درس کردم!

آخر های غذا همینجور که مشغول صحبت بودیم

گفتم:

"نشنیدم کسی بگه: دستت درد نکنه"

عاغا یه سکوتی مجلسو گرفت!

والا!!!

ساکت شدن

سرشونو انداختن پایین 

و به خوردن ادامه دادن!



پ.ن:

اصن نگاه نکردن ببینن ما چی میگیم!


پ.ن2:

خدایا اینارو به کسی مبتلا کن که روزی صد بار منو یاد کنن و حسرت بخورن!

  • حاجی ره
۰۵
تیر

چند سال پیش

تو خاطرات رزمنده ها خوندم که:


چند روزی بود که عملیات ادامه داشت

همیشه در حال حرکت و جنگ و گریز بودیم

فرصت هیچ کاری رو نداشتیم

از جمله چای درست کردن

دو سه روز که چایی نخوردیم

همه سر درد گرفتیم!!

آخر به هر زحمتی بود

از تو یه سنگر

چای خشک پیدا کردیم

ریختیمش گوشه چفیه، گره زدیم

همونو می مکیدیم!!!


  • حاجی ره
۰۵
تیر

عاغا من امروز بعد چند روز آهو خونی!!!

امتحانمو با موفقیت دادم!

چند روز دیگه هم امتحان دارم

باید باز مثه آهو!!! بشینم به خوندن!

یه امروزو به خودمون استراحت دادیم

اونم که تهدیدمون کردن!

خواستم به ارهابی محترم  عرضه بدارم:

عاغا من نمیتونم امشب پست ننویسم!

رو دلم میمونه

عقده ای میشم

معتاد میشم

و هزار احتمال بده دیگه!

اینه که من خطر همه تهدیدات رو به جون میخرم!

ولی شوما هم جون مادرت ببخش!


پ.ن:

ارهابی در زبان عربی همون تروریسته!


  • حاجی ره
۰۵
تیر

دیروز:

موقعی که حجره نشین بودیم

یه سماور داشتیم

و فلاسک و 

صدو خرده ای رفیق طلبه پـــــــــــایه

که کافی بود تو حیاط با فلاسک ببیننت!!!


امروز:

یه کمد مخصوص چای و ملزوماتش دارم

انواع چای کیسه ای

چای شمال

قند یزدی

نبات سنتی یزد

پولکی لیمویی شهرضا

پولکی نارگیلی اصفهان

بهار نارنج سفارشی از شیراز

چوب دارچین

گل گاو زبون

پنیرک و

چند جور دم کردنی

...

اما کسی نیست که با ادم چای بخوره!

این همخونه ای ما هم باید صد بار بهش چایی تعرف کنی

 تا یه بارش رو لبیک بگه

همخونه ایه ما داریم؟

والا!!!

  • حاجی ره
۰۵
تیر

به همخونه ایم میگم:

واسه سال دیگه به فکر یه جا باش!

من سال بعد واسه انتخاب همخونه ای مصاحبه و گزینش میذارم

شرط اصلیش هم "چایی خور" بودنه!


میگه:

پس تو هم به فک یه جای دیگه باش!



پ.ن1: 

باید دید زور کدوممون میچربه!


پ.ن2: 

خیلی بده آدم پایه واسه چایی نداشته باشه! خیــــــــــــــــــــلی!


پ.ن 3: 

من اینو میخوام:

http://dokhtare-sooraty.blogfa.com/post-636.aspx


  • حاجی ره
۰۵
تیر

عاغا من تهدید شدم که تا فردا پست جدید ننویسم!

شرمنده!


فقط اومدم بگم:

تو روح بلاگفا صلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوات!!!

جمیعا!!!



توضیح ضروری:

عامل تهدید یکی از دوستان و خودیه!

ربطی به بلاگفا و غیره نداره

گفتیم غافلگیری اموات بلاگفا، واسش صلوات بگیریم

والا!!!

  • حاجی ره
۰۵
تیر

دیشب زنگ زدم به مادرم

التماس دعا گفتم

به بابام هم گفتم!

گفت:

"هر چقدر زحمت بکشی، همونقدر نتیجه میگیری!"

معلومه بابام هم با من موافقه در مورد کاربرد و فلسفه دعا

(ر.ک: پست 164!!) 

گفتم:

"بابا من که زحمتم رو کشیدم"

"شما هم دعا کن!"


  • حاجی ره