حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات
۱۳
مرداد

من یکی دو تا نکته رو شفاف سازی کنم:

اصولا پادگان هیچ سنخیتی با اینترنت نداره! 

منم که میدونستم باز پرسیدم

و باعث شدم همه بهم بخندن!

گفتم که شما سوتی ندید!

یه روستایی هم 5 کیلومتری پادگان بود 

که چند باری رفتیم اونجا برای قضای حاجت! (خرید و ...)

اونجا هم انواع خوراکی های خفن خارجی از جمله سیگار برگ و ... داشت اما کافی نت خیر!

عابر بانک هم نداشتن!!!

واسه یه کار بانکی خودم 

رفتم واسه یه سربازی مرخصی جور کردم فرستادمش شهر دنبال حال و حول خودش

تا در کنارش کار بانکی مارو هم انجام بده!

یعنی تا این حد استضعاف!

تا این که یه شب به یاد اینترنت موبایلمون افتادیم

اونجا هم هعی آنتن میرفت و کلا شبکه عوض میشد

و خلاصه یه دردسری داشتیم!

خیلی واسم قوت قلب بود موقعی که کامنت دوستانو میخوندم

و چقدر دلم گرفت از خیلیا خبری نبود

دوستان هم حق داشتن (خبر نداشتن که من میخونمشون که!)

با این حال خیلی دلم میخواست ارتباط بیشتری باهاتون میگرفتم

والا...

باید تو غربت باشید تا بفهمید

ساعت دوازده به بعد

خسته و کوفته

رو تخت دراز بکشی و 

دوباره و چندباره کامنتا رو بخونی!

اما نمیشد تایید کنی چه برسه به جواب بدی!

به وبای آپ شده هم سر میزدم هر چند شب 

و تا اخرین مطلیی که ازتون خونده بودم میخوندمتون!

و چقدر بدم میومد که مرتیکه هر پستش دو خطه و اونم شیش تا کلمه 

نمیشد که حداقل دو دقیقه طول بکشه!!!

از منبرهای جناب میرزا هم فیض میبردیم هرچند خیلی وقتا آپ شون سرکاری بود! 

داشتیم میرزا؟

از گیس بریده که به جای اینکه حال آدمو بهتر کنه خرابتر میکرد 

و خیلی از شبا به سختی جلوی خودمو میگرفتم که نخونمش!

از مغناطیسم که یهو عین رودخونه های فصلی طغیان میکنه و یه عالمه پست میذاره 

و بعد دیگه هیچ خبری ازش نمیشه


پ.ن:

صاحب مغازه میگه:

عاغا شرمنده ما باید بریم!!!

همیشه باید مارو از یه جایی بیرون بندازن؟!


  • حاجی ره
۱۲
مرداد
م م 259: 

نتمون تموم شده!

اومدم کتابخونه!

خانومه هی داره وسایلو جمع و جور میکنه که یعنی پاشو برو!

من برم!

فرصت نشد همه کامنتارو جواب بدم1

سر فرصت انشالا

قربون محبتتون!

  • حاجی ره
۱۱
مرداد

آخرین روز ماه مبارک شعبان المعظم رو چگونه گذراندید؟


پ.ن:

ما که اینجوری!



  • حاجی ره
۱۰
مرداد

از: حفاظت اطلاعات و دژبانی کل نیروهای مسلح

به: تمامی نیروهای مربوطه

موضوع: 

ردیابی یک فروند روحانی فراری از محل خدمت

علت فرار: 

نامبرده امتحانات در پیش رو، دوری و دلتنگی برای خانواده و وضعیت بد جیره غذایی را 

طی چند فقره گزارش عنوان نموده که مورد اعتنا قرار نگرفته!


پ.ن: درخواست حق تیر!


  • حاجی ره
۲۹
تیر


این پستو چند روز پیش نیمه شبی در محل تبلیغ که بودم، با موبایلم ثبت موقتش کردم

و الان رونمایی:


انا لله و انا الیه راجعون 

مارو بگو که بعضیارو دوست میپنداشتیم 

و زهی خیال باطل زهی... 

اینجا وسط بیابونای دارقوز آباد سفلی 

(آخه محل ماموریتم رو عوض کردن) 

بین عقرب و رطیل های پشمالو!!! 

مشغول تبلیغ دین مبین اسلامیم 

اونوخ یکی از دهها دوست نمای مجازی نیومده 

یه کامنت تشکری تقدیری دست مریزادی خسته نباشیدی چیزی اصن کوفتی دردی مرضی  

(از همون فحشهایی که بعضیا میدن) یعنی دلمون واسه فحّاشین و فحشهای چرب و نرمشون هم تنگ شده 

والا... 

از تنهایی رفتم امشب یه عقرب از تو حیاط گرفتم 

جدی!

لامصب یه دم کلفت و سیاهی داره که نگو! 

بلکه از تنهایی بیام بیرون

والا...


  • حاجی ره
۱۷
تیر


 و شیخ المحققین و قدوه السالکین مصلح الدین سعدی فرموده:


غرض نقشی است کز ما بازماند

که هستی را نمی بینم بقــــائی

مگر صاحبدلی روزی به رحـــــمت

کند در کار درویشان دعائـــــــــی


پ.ن:

والا...

  • حاجی ره
۱۷
تیر

 دوستان و همراهان عزیز و مهربان

رفتنی که باید بره، داره میره!

انشالا که به دعای خیر شما رفتنش و وجودش مایه خیر و برکت باشه و بشه

مارو حلال کنید از ته دل

...

و یه توصیه حاجاغاعانه:

"حدیث"

کسی که واسه خودش دعا کنه

تنها واسه خودش دعا کرده

(نه بیشتر)

اما مهربونی که خودشو فراموش کنه و واسه بقیه دعا کنه

(خانواده، فامیل، همسایه ها، اموات، ذوی الحقوق، دوستان حقیقی و مجازی و ...)

 ملائکه براش دعا میکنن! درعوض!!

(و میدونید که فرشتگان معصومند و مستجاب الدعوه نزد حق)

دعا کنید

و بذارید فرشتگان دعاگویمان باشند نزد خدا

...

و ادعیه و اذکار این ماه مبارکو هم از دست ندید

یاحق

  • حاجی ره
۱۷
تیر

استخر بیشتر جلسه کاری و برنامه ریزی بود

همه تو آب داشتن هماهنگی کارها رو انجام میدادن

و بحث های کاری گرم بود

این آخوندا دسّ ور نمیدارن

والا...

 

تنها من که امسال قول همکاری بهشون نداده بودم

 هعی عرض و طول استخرو شنا میکردم

آخر رئیس قول ازم گرفت که یه نوبت بیام موسسه قرآنیشونو ببینم

و یه کمکی بکنم

یعنی آخر همون استخر هم واسمون مجانی در نیومد

و "هبه معوضه" شد!!!

والا...

  • حاجی ره
۱۷
تیر

آخرهای استخر رفتم پیش خواهر زاده هام که مقداری شنا بهشون یاد بدم

با چند تا حرکت مثه خوابیدن کف استخر و پشتک زدن تو آب و خوابیدن رو آب و ...

یهو دیدم یه عالمه کارآموز پیدا کردم

حالا مگه دیگه ول میکردن؟؟؟!!!

تجربه جالبی بود

میتونم مربی شنای بچه ها بشم!!!


  • حاجی ره
۱۷
تیر


رفقای روحانی پیامک دادن که سانس اختصاصی استخر شهر رو گرفتن

و دعوت کردن واسه حضور!!!

ما هم خوش خیال! 

اجازه همراه بردن دو تا خواهر زاده که قرار بود روزشونو با ما بگذرونن گرفتیم

موتور سنگین داداشم که دیگه دربست در اختیارمونه برداشتیم و رفتیم استخر

(با اعمال زور البته!)

چند دقیقه بعد

دیدیم رفقا با یه مینی بوس بچه دبستانی سر رسیدن!!!

نگو که استخر برنامه جنبی کلاسهای تابستانیشونه

خواستن یه حالی ام به ما بدن

 

پ.ن: 

خوبیش این بود که هیچکدومشون شنا بلد نبودن از کم عمق اینطرفتر نمیومدن!

ما ده نفر روحانی محترم!!! سه چهارم پرعمق استخرو داشتیم

و یه مینی بوس فول بچه یک چهارم باقیمانده!!!

خخخخخخخخ

  • حاجی ره