م م 260: یا اعزائی و احبائی و حتی الاعدائی!!!
من یکی دو تا نکته رو شفاف سازی کنم:
اصولا پادگان هیچ سنخیتی با اینترنت نداره!
منم که میدونستم باز پرسیدم
و باعث شدم همه بهم بخندن!
گفتم که شما سوتی ندید!
یه روستایی هم 5 کیلومتری پادگان بود
که چند باری رفتیم اونجا برای قضای حاجت! (خرید و ...)
اونجا هم انواع خوراکی های خفن خارجی از جمله سیگار برگ و ... داشت اما کافی نت خیر!
عابر بانک هم نداشتن!!!
واسه یه کار بانکی خودم
رفتم واسه یه سربازی مرخصی جور کردم فرستادمش شهر دنبال حال و حول خودش
تا در کنارش کار بانکی مارو هم انجام بده!
یعنی تا این حد استضعاف!
تا این که یه شب به یاد اینترنت موبایلمون افتادیم
اونجا هم هعی آنتن میرفت و کلا شبکه عوض میشد
و خلاصه یه دردسری داشتیم!
خیلی واسم قوت قلب بود موقعی که کامنت دوستانو میخوندم
و چقدر دلم گرفت از خیلیا خبری نبود
دوستان هم حق داشتن (خبر نداشتن که من میخونمشون که!)
با این حال خیلی دلم میخواست ارتباط بیشتری باهاتون میگرفتم
والا...
باید تو غربت باشید تا بفهمید
ساعت دوازده به بعد
خسته و کوفته
رو تخت دراز بکشی و
دوباره و چندباره کامنتا رو بخونی!
اما نمیشد تایید کنی چه برسه به جواب بدی!
به وبای آپ شده هم سر میزدم هر چند شب
و تا اخرین مطلیی که ازتون خونده بودم میخوندمتون!
و چقدر بدم میومد که مرتیکه هر پستش دو خطه و اونم شیش تا کلمه
نمیشد که حداقل دو دقیقه طول بکشه!!!
از منبرهای جناب میرزا هم فیض میبردیم هرچند خیلی وقتا آپ شون سرکاری بود!
داشتیم میرزا؟
از گیس بریده که به جای اینکه حال آدمو بهتر کنه خرابتر میکرد
و خیلی از شبا به سختی جلوی خودمو میگرفتم که نخونمش!
از مغناطیسم که یهو عین رودخونه های فصلی طغیان میکنه و یه عالمه پست میذاره
و بعد دیگه هیچ خبری ازش نمیشه
پ.ن:
صاحب مغازه میگه:
عاغا شرمنده ما باید بریم!!!
همیشه باید مارو از یه جایی بیرون بندازن؟!
- ۹۲/۰۵/۱۳