چه خوب شده نظرات بلاگ...
چه خوبه سریال آسمان من...
چه خوبه دیدن کامنت دوستان قدیمی...
چه خوبه اربعین پیاده روی...
+ به قول اونی که صبحا با صداش پا میشیم (زنگ موبایلم):
دیدنی ها کم نیست
منو تو کم دیدیم...
چه خوب شده نظرات بلاگ...
چه خوبه سریال آسمان من...
چه خوبه دیدن کامنت دوستان قدیمی...
چه خوبه اربعین پیاده روی...
+ به قول اونی که صبحا با صداش پا میشیم (زنگ موبایلم):
دیدنی ها کم نیست
منو تو کم دیدیم...
حضرت عروس امروز یزد رفتن دکتر
کم خونی داشتن
(فردا میان قم انشا الله)
باباش الان بهم زنگ زد احوالپرسی
گفتم که فصد بودم و خون دادم
گفت: نه به شما که باید خون بدی
نه این که کم خونی داره
گفتم: دو تامون رو بکوبن یه آدم درست و حسابی تومون در میاد
+ حالا شایدم بچه مون نرمال شد
والا
استاد میفرمود:
آلمان مقدسه تو ماشین نشسته بودیم
ترافیک شد
راننده کتابی بیرون کشید و مشغول
نفر جلویی روزنامه دستش رو باز کرد
نگاه کردم دیدم تمام ماشین های تو ترافیک مشغول مالعه شدن
در همون فرصت کوتاه ترافیک
منم کتابی رو از کیفم بیرون آوردم و مشغول شدم
دوست ایرانی بغل دست ما مشغول سیر و سیاحت در عوالم بالا بود
در همین حین یکی زد به شیشه و روزنامه دستش رو تعارف اینشون کرد
یعنی انقدر بیکار بودن کسی براشون عجیب بود
نکته اخلاقی:
اینجوری شدکه اونا بنز ساختن
وما پراید
پامنبری:
استاد مذکور در زمان جنگ و در جهه ها به صورت کاملا خودجوشو خودآموز آلمانی یاد گرفتن
میفرمود
همیشه کتاب خودآموزآلمانی تو کیفم بود
و حتی اون لحظاتی که پشت خاک ریز منتظر اعلامحمله بودیم
این کتاب دستم بود
و خیلیها بهمین خاطر بهم میخندیدن