حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۳۴ مطلب با موضوع «الاصدقاءنا» ثبت شده است

۱۷
ارديبهشت


نمیدونم چرا قهوه ترک و اینا منو یاد ایشون میندازه!

:)))

پ.ن: منزل خواهرم

که همیشه با وعده قهوه و نسکافه و ... 

منو گول میزنه و میکشونه خونش 

واسه بچه داری و کمک بهش!

:(


+ آدرس کافه ایشان:

متاسفانه ایشون وب ندارن!

یه مدتی نوشتن

و چه نوشتنی...

و در اوج و با کوله باری تجربه رفتند.

  • حاجی ره
۱۷
ارديبهشت


میدان تیر فلان جا!

موقعی که مربی آموزش نظامی بودم!!!


هدیه به مهندس کماندو: 

خانم مهندس!

که علاقه اش به سلاح و جنگ افزار تعجب و تحسین منو برانگیخت!


+ پادگان آموزشی ایشان (کلیک!)


  • حاجی ره
۱۷
ارديبهشت


این کتیبه رو که دیدم

یاد حبیب افتادم!

نمیدونم چرا!!!

یه وقفنامه سه چهار هزار ساله اس...


با کیفیت بهتر (اینجا)


من اونتاش نپیریشا

با آجرهای طلایی، نقره ای، سنگهای عقیق سیاه و سنگهای ... این پرستشگاه مطبق را ساختم

 و به خدایان نپیریشا و اینشوشیناک از محله ی مقدس هدیه کردم.

کسی که آن را ویران کند و کسی که آجرهای آن را منهدم کند،

کسی که طلا و نقره اش را، سنگهای عقیق سیاه و سنگهای سپید و آجرهایش را بر دارد و به محل دیگری ببرد،

باشد که نفرین خدایان محله ی مقدس نپیریشا، اینشوشیناک و کیریریشا بر سرش نازل شود

و باشد که نسل او در زیر خورشید برچیده شود.

والا...


پ.ن: سوغاتی از چازنبیل شوش طی سفر نوروزی

+ لینک خانقاه حبیب (اینجا!)

  • حاجی ره
۱۷
ارديبهشت
به رفقا زنگ زدم:
من داره حالم بد میشه تو خونه تنهام...
میگن:
خب پاشو بیا روانی
میگم: اون نصفه پیتزا سبزیجات منو که کسی دس نزده؟!
میگه: تموم شد!
میگم: کدوم خری آخه پیتزا سبزیجات میخوره؟!
میگه: یکی مثه خودت!
میگم: من دیگه انگیزه ای واسه اومدن ندارم...
:(
  • حاجی ره
۱۶
ارديبهشت

ه.خ هم دیروز با خانوادش برگشت شمال!

بودنش یه جور

نبودنش یه جور

والا...

  • حاجی ره
۱۶
ارديبهشت
اینجا قم
فلکه شهید بستنی
ساعت دو و نیم نصفه شب
همه بسته ان
  • حاجی ره
۱۵
ارديبهشت
خودمون که داماد نشدیم
ولی داریم میریم پردیسان واسه رفیق تازه دامادمون
خونه نوشو بشوریم و بسابیم
تا آخر شب حامّمالی!!!
والا...
  • حاجی ره
۱۵
ارديبهشت
هفت صب رفتم پنج عصر ازکار برگشتم
اومدم خونه رفقا دراز کشیدم
بعداینا هر دفعه از بغل من رد میشن یه لگد بهم میزنن!
خیلیم طبیعی!
آخر به شوخی پشت سر یکیشون داد میزنم:
نمیتونی صاف راه بری؟!
نامردا دوتایی
اینقدر لگدم کردن
که...
  • حاجی ره
۱۴
ارديبهشت
صبح از خونه بیرون رفتم
الان برگشتم
ه.خ میگه
خانواده ما چندساعت دیگه میرسن!
منظورش اینه که:
هری!
شب برو حرم بخواب!
پ.ن:
الان من بیخانمان محسوب میشم
شما از یه بیخانمان توقع جواب کامنت دارین؟!
  • حاجی ره
۱۳
ارديبهشت
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حاجی ره