البد خطیه

استاد میگف
من همیشه عصبانی بودم از اینکه چرا افندی کتابای مرجع و مهمشو اینقد ضایع و بدخط نوشته
جوری که ادم جر میخوره تا بتونه متوجه بشه
آخر متوجه شدم بقدری سرش شلوغ بوده و از این شهر به اون شهر
از این کشور به اون کشور مشغول سفر جهت تهیه منابع دست اول برای کتابش بوده
که همه کتاباشو توی راه و سوار بر اسب مینوشته...

الافندیه

از میرزا عبدالله افندی گفت
که خودش رو سنی جا زد
و سالهای سال در روم و قسطنطنیه زندگی کرد
اونقدر که دیگه معروف شد به افندی
۲۰ جلد کتاب در مورد علمای اسلام نوشت!
ده جلد علمای شیعه و امامیه
ده جلد علمای اهل سنت
اونوقت ما چیکار کردیم؟!
در حفظ و نگهداری نسخ خطی و میراث مکتوب پیشینیانمان کوتاهی کردیم
تا از اون ده جلد سرگذشت اعلام شیعه ۸ جلدش نابود شد و ثمره عمر افندی به فاک فنا رفت...

السرکوفتیه

آخرین جلسه با استاد
حسابی شرمنده مون کرد و شرمنده شدیم
از زحمت و تلاش خودش برای کار و تحصیل گفت
این که وقتی اول ابتدایی بوده مجبور بوده حتی برای تهیه مدادش سر کار بره!
و گفت از تنبلی و بیحالی ما و نسل ما
از امکانات وتجهیزات بلااستفاده
کارهای نیمه تمام و رها شده
کتاب های خوانده نشده
کارهای زمین مانده
و...

الذوقیه

به پیشنهاد استاد
در مورد یکی از ادعیه در نسخ خطی تحقیق میکردم
که معتقد بود از اسرائیلیاته و سند محکمی نداره
به مطلب قشنگی رسیدم که نظر استادو رد میکرد
با اس واسش فرستادم
که هم نظرشو برگردونه
هم بدونه دارم کار میکنم
جواب داد
سلام, احسنت! جزاک الله
کیف کردم
خیلی...

+ دو گرسنه اند که سیر نمیشوند
گرسنه علم
و گرسنه مال

اللیل الخامس

نماز مغربو رفتم مدرسه سطح یکم
تقریبا هیچکدوم از بچه های الان مارو نمیشناسن!!!
منو!!!
که مدیر و معاون و نگهبان مدرسه ازم عاصی بودن...
فقط آشپز آشناس هنوز
اومدم جمکران
روضه شروع شده بود
ورودی تا داخل مسجد خیلی راهه
دیدم تا بخوام برم داخل, تموم میشه
همونجا از کنار خیابون و روی موتور نشستیم به روضه گوش دادن
همونجا یه عکسم گرفتم گذاشتم اینستا
ودعایی در حق ملتمسین دعا ودوستان دگر...

اللیل الرابع

نماز مغربو رفتم مسجد جمکران
خیلی سرد بود
خیلی
بعد نماز یه مداحی خوب و مختصر و مفید
زیارت عاشورا و برگشت به خونه

اللیل الثالث, سیزن تو

نوحه ای که پخش میشد افغانی بود!!!
داخل هم که رفتم همه افغانیای مقیم جمکران بودن
قبلا هم هییت افاغنه رفته بودم
سبک خاصی دارن که به هندی و پاکستانی نزدیکه!
خیلی محبت داشتن
آخر مجلس نشستم
ولی هرکی اومد اصرار کرد که برم جلو
آخر پا شدم و رفتم جلو
تنها فارس مجلس من بودم و سخنران
زیارت عاشورای خوبی خوندن...

اللیل الثالث, سیزن وان

باز تا شب مهمون داشتم!
شب موتورو بردم کارواش
شستشو با آب فشار قوی!
شستشو با کف!!
شستشو با آب شیرین!!!
خشک کردن با باد!!!!
یه لحظه آرزو کردم موتور بودم
والا...
نزدیک کارواش هییت بود
موتورو همونجا پارک کردم تا کامل خشک بشه
و رفتم هییت...

اللیل الثانی

عصر تا شب قاضی مهمونم بود
شب که رسوندمش تا سر میدون
از کوچه ای صدای هییت میومد
رفتم داخل
هییت چهارده معصوم جمکران
هوای داخل سالن بقدری گرم و شرجی بود که به موهام دست کشیدم قطرات عرق شر شر سر خوردن پایین!

اللیل الاول

عصر تا شب منزل دوستی بودم
واسه استفاده از نت جهت پروژه تراثی مشترک...
شبش به پیشنهادش رفتیم مدرسه سطح یکمون
جایی که ده سال پیش برای اولین بار پا به حوزه گذاشتیم...
سخنران از اساتید اخلاق قم
انقد خسته بودم که پا شدم رفتم آشپزخونه
یه قاشق از دیگ خورشت
و سه قاشق از برنجایی که تازه آبکش شده بودن خوردم و برگشتم خونه