سرسفره جا نیس من نشستم روی میز دارم عین بچه عآدم صبحانه مو میخورم یکی از رفقا میخواد سربسرم میزاره میگه حاجی تو چرا نمیری درختای خشک بیابونو آب بدی؟! گفتم
ناخوداگاه انقد تیکه سنگین بود همه حاضرین سرخ شدن و سراشونو پایین انداختن! سعی هم میکردن جلو خنده شونو بگیرن با گاز گرفتن لباشون ولی بازم یه صداهایی میومد!
+ بمنچه؟! مجبورن با من دهن بدهن بشن مگه؟! خو عزیز من تو طاقت نداری چرا تیکه؟!
سر سفره صبحانه صحبت از بیدینی عموم رانندگان کامیون پیش اومد محققی بعنوان مثال نقض یکی از فامیلاشونو نام برد عارف واصل!!! در عین حال راننده کامیون میگف ایشون موقع نماز هرجا باشه سجاده شو کنار جاده میندازه نماز میخونه هرجا سنگی یا مانعی تو جاده ببینه میزنه کنار برش میداره پرت هم نمیکنه سنگو با احترام میزاره کنار!!! همیشه هم با خودش دبه آب داره هرجا وسط بیابون درختی میبینه آبش میده
و بدانکه در این روز شریف, برای هر یک از اعمال زیر فضیلتی عظیم است پوشیدن جامه های نیکو زینت کردن بوی خوش استعمال کردن شادی کردن شاد نمودن شیعیان امیرالمومنین ع و عفو از تقصیرات ایشان و برآوردن حاجات ایشان صله ارحام توسعه بر عیال اطعام مومنان افطار دادن روزه داران مصافحه با مومنین و رفتن بزیارت ایشان و تبسم کردن بر رویشان و هدایا فرستادن بر ایشان شکر الهی بجا آوردن (بجهت نعمت بزرگ ولایت) بسیار فرستادن صلوات اکثار در عبادات و طاعات
برگشتم برم باز جلومو گرف که باس به خانمها هم عیدی بدی گفتم تو سیدیا! خانمها بمنچه؟! نمیزاشت برم آخر گفتم سید من عیدی بدم روبوسی میکنما!!! ترکید از خنده...
بعد از نماز جماعت با تک تک بچه های پروژه روبوسی کردم تبریک عید و سکه عیدی خداحافظی هم کردم ازشون واسه ی هفته...
میخواستم برم که سید مستخدم گیر داد باید به بچه های بالا هم عیدی بدی بچه های بالا محققای کله گنده ای هستن که پروژه هایی با نفرات کمتر رو تو طبقه بالا برعهده دارن همه هم از من بزرگتر و با سابقه ترن! مجبورم کرد برم آخر باز روبوسی اینبار بانزاکت و بدون شوخی شهرستانی!