حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۴۱ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۳
مهر
دیشب باز ازون طرف رد میشدم
وایسادم از تو همون کوچه و از رو موتور
تمام پیوندارو باز کردم
با وب تعدادی از نظردهندگان
بعلاوه صفحه صد کامنت آخر رو!

+ منتها این دفعه دیگه حواسم جمعه!
  • حاجی ره
۲۲
مهر
روز قبل عید از کنار خونه رفقای مایه دار رد میشدم
اس دادم برم پیششون
خونه نبودن
دیدم قراره فردا بیکار باشم وبی نت
رفتم دم در خونه
با وای فای پرسرعتشون که تا کوچه میومد
از رو همون موتور
تمام لینک پیوندارو باز کردم
و ذخیره!

+ ولی فرداش که صفحه اول نصف پیوندارو خونده بودم
اشتباه کردم با گوشی به نت وصل شدم
همه اش پرید
  • حاجی ره
۲۲
مهر
عآدم باس یه زن داشته باشه که
پشت موتور
یه دستشو از شونه چپ عاغاش
و یه دستشو از پهلوی راست رد کنه
و روی سینه اش قفل کنه
و بگه
اینم کمربند ایمنی!

+ کی گفته موتور کمربند نمیخواد
والا
  • حاجی ره
۲۲
مهر
عید خواهرم زنگ زد
آخرش گف
با محیا صحبت کن!
حالا ما ازین طرف هعی قربون صدقه اش میرفتیم
از اون طرف خش خش دسمالی کردن گوشی میومد فقط
با صدای داداشم که هعی از محیا میپرسید
چاییو با چی میخورن؟!
آخر صدای محیا به گوش رسید که
قند!!!

+ کوتاه ترین مکالمه قرن
  • حاجی ره
۲۲
مهر
روز عید رو کلا به قم گردی و زیارت و سیاحت گذروندیم
ناهارو خواستیم در خدمت عشقعلی باشیم
به خاطر عید غذاش زود تموم شده بود
روز بعد از عید هم به خودمون مرخصی دادیم
و بسیار به خودمون خوش گذروندندانیم!!!
ناهار هم دل و جیگر و قلوه درست کردم خونه
خوف شد
  • حاجی ره
۲۲
مهر
عروسی نرفتم
با این که کارای موسسه رو هماهنگ کرده بودم
با این که ساکمو جمع کرده بودم
با این که دلم برای محیا حسابی تنگ بود
با این که پ.خ و خاله و خانواده و خواهران گرام (چقد خ!) بسی بسیار از بنده متوقع بودن
نرفتم
الاهم فالاهم کردم
دیدم الاهم موندنه!
  • حاجی ره
۲۲
مهر
من و پ.خ با فاصله ۴۵ روز از هم دنیا اومدیم
با هم بزرگ شدیم
با هم مدرسه رفتیم
با هم درس خوندیم

بعد از دبیرستان ولی
من اومدم حوزه قم
اون رفت دانشگاه تهران
من شدم حاجاغا
اون شد دکتر
  • حاجی ره
۲۲
مهر
مطلع شدیم دیشب خانمها به خانم میزبان اعتراض کردن
که چرا غذای به این خوشمزگی پختی
عاغاهامون بدعادت میشن, میخااان!!!
و بعد کاشف بعمل آمده که شام دستپخت دوست عزیز ما جناب قاضی بوده
یه مرررد!

+ یه ته دیگ بزرگ به شکل کیک
برشته و زعفرانی
با تزیین زرشک فراوان
با یه لایه ضخیم گوشت رشته رشته شده
خیلی عالی شده بود...
  • حاجی ره
۲۲
مهر
یکی از رفقای ترک به شوخی میپرسه
حاجی رفتی جمکران اتراق کردی
حضرت رو هم دیدی تا حالا؟!
میگم
عآره! هر شب خونه ماست!
  • حاجی ره
۲۲
مهر
خونه قاضی بودیم جهت گعده
رفقای هم پایه! و پایه!!!
به صرف شام

+ حسن نوزاد میزبانو بغل کرده
بهش میگم
خیلی بهت میاد!
میگه
نه! بهم میره!!!

+ حسن جوکر پایه مونه
میگفت
نمیدونم چه حکمتیه
هر موقع بچه دس من میدن
شکمش بکار میفته!!!
  • حاجی ره