۴ساعتی تو خیابونای قم گشت زدیم

آخر رفتیم فلکه شهید بستنی
به صرف پیتزا پیکو!
مهمون من...
ولی حال هیچکی خوب نبود
یکی اصن زن نداشت
یکی داشت شهرستان بود
یکی دیگه داشت دسترسی نداشت
اصن یه وعضی...

النعمتیه

علی میگه
خیلی دوس داشتم یه خواهر داشتم
حسین میگه
من همیشه آرزوم بود برادر داشتم!
داداش پشتوانه خیلی خوبیه
مگه نه حاجی؟!

+ و من به خواهر و برادرهام فکر میکنم...

البیشنهادیات

بریم فلکه بستنی؟!
ازین بستنی اسکوپا با مزه های مختلف!
خوردنی نع
بریم دریاچه مصنوعی بیرون شهر؟!
هیچی نداره بابا
بریم استخر؟!
من سرما خوردم...
بریم شهربازی؟!
حال بهم زنه وسایلش...

الجلساتیه

نشستیم تو ماشین
سه نفریم

بریم ماشین ببینیم؟!
میریم و معامله شون نمیشه, شاسیش زدگی داره...
بریم پارک بشینیم؟!
همیشه تو پارک میشینیم کع!
بریم پیتزا؟!
اصن حس خوردن نیس!
بریم سینما؟
نع

الشرطیه

از شرایط دعای ندبه صبح عید قربان در جمکران اینه که
دستت روی زانوی خانومت باشه
و از یه کتاب, دعا خوانده بشه...

التقسیمیه

امروز عصر
موقع برگشت از مسجد محله مون!!! (جمکران)
گفتم؛
خدایا!
خداوندا!
هر عمل مستحبی که اینجا انجام دادم و میدم
با رفقای مجازی به قدر محبتشون تقسیم...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
+ انصافا دلتون نسوخ؟!
این کادوی تولد مارو بدین دیگه خدایی

المراسمیه

فردا
ساعت ۶ صبح
دعای ندبه
وساعت ۷/۵
نماز عید قربان
حیاط مسجد جمکران

+ صرفا جهت سوزوندن دل اونایی که نمیتونن بیان!

اوصافنا

او：
چته عمو؟! چته؟!
من：
خسته
بی حوصله
بی قرار
نگران...

الدبرسیه

دوستم صدام میزنه：
عاغای دپرشن حاد!
چه مرگته عزیزم؟!

+ چی بگه عآدم
وقتی خودشم نمیدونه...

الشهیدیه

با دوست گرام
آهنگ شکوه نامجو رو برای اولین بار میگوشیدم
گفت：
اگه مادرم اینو میشنید
یاد پسر شهیدش می افتاد و گریه میکرد...
و من بعد از ده سال رفاقت فهمیدم دوستم برادر شهیده...

+ چه حقی دارن گردنمون شهدا
و چه ظلمی کردیم به خانواده شهدا
خدا میدونه...