حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

حاج آقا آخوند روحانی

مینی مالهای روزانه جناب حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا آخوند روحانی

پیام های کوتاه
آخرین نظرات

۱۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

۱۸
شهریور
حضرات خواهران گرام زنگ زدن
که ما داریم میاییم کمک واسه جابجایی وسایل و تمیز کردن خونه و اینا
هر چی میگم خودم میتونم, نمیخواد بیایین, واسایلمم کمه گوش نمیدن
آخر یکیشون میگه:
راستش ما خیلی وقته جایی نرفتیم گفتیم بیاییم اونجا!!!
دلمون پوسید...

پ.ن:
از اولم میدونستم کاسه ای زیر نیم کاسه اس
و اینا واسه رضای خدا نمیان اسباب کشی
والا...
  • حاجی ره
۱۸
شهریور
با توجه به این که دوستان فرمودن:
حاجی این پستاتون بیشتر اشک در میاره تا اون لیس لنا زوجه

ایضا:
حاجی ما خودمون افسرده ایم
شمام هعی فضارو غمگین و رمانتیکی میکنین
ببین اشک مارو میتونی دربیاری
خانواده به احوالمون شک کنن...

صلاح در آن دیدیم که پروژه سوژه نفس رو بوسیده
و با تمامی علاقه ای که بهش داشتیم ادامه ندیم
و من الله التوفیق

پ.ن:
دروغ گفتم...
دلیل تعطیلی، کامنت عمومی!!! دوستی بود
که نفس مجازی رو از روی حدس یکی از دوستان بلاگی معرفی کرده بودن!
با توجه به احتمال تکرار چنین حرکتی
ودر جهت حفظ آبروی مومنین و مومنات ترک نفس کردیم.
یادش گرامی باد...
  • حاجی ره
۱۷
شهریور
هنوز سر شبه
و تخمینا تا الان دوماد بیشتر از پونصد بار بوسیده شده
فک نکنم چیزی به عروس برسه
والا...
  • حاجی ره
۱۷
شهریور
بساط بوس و بغل روحانیون بپاست
هرکی جدید میاد باس
به همه دست
به نزدیکان بغل
و دوستان بوس بده!
  • حاجی ره
۱۷
شهریور
آیکون حاجاغای شبه خوش تیپ در راه عروسی دوستش...

+ زودتر بیاد اون روزی که واسه نفسمون تیپ بزنیم
والا...
  • حاجی ره
۱۷
شهریور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حاجی ره
۱۷
شهریور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • حاجی ره
۱۷
شهریور
نفس میپرسه:
میشه کامنت خصوصیارو هم بخونم؟!

+ هنوز بهش جواب ندادم...
  • حاجی ره
۱۷
شهریور
بعد از صحبتا و دیدن خونه و ...
رفتم بنگاه واسه قرارداد
املاکی فرمو پر کرد
وقتی رسید به هزینه آب و برق و گاز
پرسید: حاجی چند نفری؟
با دلهره گفتم: یه نفر...
یهو چشاش گرد شد
تو دلم گفتم یا خداااا
الان میزنه زیر قرارداد...
سریع سرمو برم جلو و آهسته و خجولانه گفتم:
هنوز خانممو خونه نیاوردم...
نفس راحتی کشید و گفت: آهان, اشکالی نداره!
پس مینویسم دو نفر...

+ نفسم...
چه باشی چه نباشی
من دارم سهم آب و برق و گاز دوتامونو میدم
پس باش...

++ رفتم جمکران
شیرینی خونه رو پخش کردم
یه جعبه کوچیک شیرینی سنتی شهرمون
فقطم به بچه ها تعارف کردم
(نفس بچه هارو خیلی دوس داره)
هر کیم از بزرگا خواس برداره زدم پشت دستش
فقط کوشولوها...
والا



  • حاجی ره
۱۷
شهریور
تو قم به مجرد خونه نمیدن!!!
:(((
واسه همین جابجایی شاق ترین کاره
عذر اصلی نبودن و کمرنگی این روزامون...
شاید یه موقع گفتن چطور این خونه جدید هم پیدا شد...

خونه جدید بر خلاف فعلی (هنوز جابجا نشدم اگه کسی میخواد بیاد کمک!) اتاق داره
البته باید نفس بپسنده
همین!
اینجا که هستیم یه سالن خیلی بزرگه
بیشتر به درد گل کوچیک میخوره
والا...

  • حاجی ره